eitaa logo
دفاع مقدس
3.7هزار دنبال‌کننده
16.3هزار عکس
10.7هزار ویدیو
876 فایل
🇮🇷کانال دفاع مقدس🇮🇷 روایتگر رویدادهای جنگ #دهه۶۰ #کپی_آزاد اینجاسخن ازمن ومانیست،سخن ازمردانیست که عاشورا رابازیافته،سراسر ازذکر«یالیتناکنامعک»لبریز بوده و بال دربال ملائک بسوی کربلارهسپارشدند بگذار اغیارهرگز درنیابندکه ما ازتماشای شهدا سیرنمی‌شویم
مشاهده در ایتا
دانلود
💐 بویِ گل‌های بهشتی ز فضـا می‌آید عطرِ فـردوس هم آغوشِ صبا می‌آید... 🌈 ۱۰_سیدالشهداء (ع) 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVIg8MMj8l/?utm_source=ig_web_copy_link
دفاع مقدس
💐 بویِ گل‌های بهشتی ز فضـا می‌آید عطرِ فـردوس
💠 از خاطرات شهید غلامرضا کیانپور 🌷 🔹 پیش از شروع عملیات والفجر ۸، به همراه برادر سیف الهی، از طرف رود اروند به سمت عراقی ها حرکت کردیم و پس از طی مسافت زیادی به منطقه ام الرصاص رسیدیم منطقه با سیم خاردار پوشیده شده بود که به سختی از آنها عبور کردیم. وقتی به نزدیکی عراقی ها رسیدیم آن ها خواب بودند، لذا در تاریکی شب مشغول کار شدیم که ناگهان یکی از عراقی ها ما را دید و بعد فریاد زد:《ایرانی،ایرانی》 ما در میان گل و لای مخفی شدیم. عراقی ها به سرعت پراکنده شدند و منطقه را تحت نظر گرفتند. چند بار آیه ی 《وجعلنا...》 را زمزمه کردم. حتی یکی از سربازان آنها از روی من عبور کرد اما متوجه چیزی نشد. با آرام شدن محیط برخاستیم و به شناسایی ادامه دادیم و در نهایت با اطلاعات زیاد به سنگر برگشتیم. ۱۰_سیدالشهداء (ع) ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVKORqMBva/?utm_source=ig_web_copy_link
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 خودتان را قوی کنید! 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ثارالله (ع) — ۱۳۶۷/۵/۱۳ ⚪️ خودتان را قوی کنید! قوی از لحاظ روحی، از لحاظ معنوی، از لحاظ ایمان دژی از ایمان، ورع و تقوی بر روی روح پاک و دل منوّر خوتان بکشید که قابل نفوذ دشمن نباشد ➕ همراه با برشی از سخنان شهید رضا چراغی، فرمانده لشگر محمد رسول الله (ص) 🌴 دوران دفاع مقدس 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
💠 خودتان را قوی کنید! 🔹 حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در جمع رزمندگان لشکر ثارالله (ع) — ۱۳۶۷/۵/۱۳ ⚪️ خو
🕊شهادت اولین فرمانده لشگر در دوران دفاع مقدس🕊 🌷 ۲۵ فروردین‌ماه ۱۳۶۲ - سالروز شهادت رضا چراغی، فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) - عـملیـات والفجر۱ - منطقه شرهانی 🌱 ولادت: ۱۳۳۶/۰۱/۰۱ ،ساوه — در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت (ع) زاده شد. در شش سالگی قدم به مدرسه گذاشت و با استعداد خوبی که داشت، همواره در درسهایش موفق بود. او علاوه بر تحصیل ، به مطالعات و فعالیتهای مذهبی علاقه مند بود و در مجالس مذهبی ، با شور و اشتیاق حضور می یافت. در جریانات انقلاب، حضور فعالی داشت. با آغاز ناآرامی ها در مناطق کُردنشین راهی غرب کشور شد و به جمع یاران حاج احمد متوسلیان در منطقه مریوان پیوست. با شکل گیری تیپ 27 به همراه متوسلیان و شهید همت به خوزستان رفت و در عملیات های مهم فتح المبین و بیت المقدس شرکت داشت. او در طی این چند سال مجاهدت و رشادت های فراوان از خود نشان داد و دشمن زبون به خاک مذلت نشاند. به دلیل شایستگی و لیاقت او، به فرماندهی لشگر 27 محمدرسول الله (ص) برگزیده شد و سرانجام در فروردین ۶۲ در عملیات والفجر یک پر کشید🕊🕊 —- رزمنده حاضر در میدان می گوید: «دشمن در ارتفاع 143_فکه پاتک سنگین زده بود. به هر ترتیبی بود، خود را به آنجا رساندم. رضا چراغی، عباس کریمی و اکبر زجاجی به همراه سه نفر بسیجی سخت درگیر بودند و در حال شلیک آرپی جی و خمپاره 60. هر چه اصرار کردم که عقب برگردند، قبول نکردند. دشمن تصور می کرد که نیروهای زیادی روی ارتفاع است!! عصر که دوباره به ارتفاع رفتم، دیدم عباس کریمی و دو نفر بسیجی، پیکر غرقه به خون رضاچراغی را با برانکارد حمل می کنند🌷🌷
شهيد چراغي ، را استاد خود مي دانست . خصوصيات بارز اخلاق و رفتار نظامي او را الگوي خويش قرار داد و از همان اولين روزهاي حضورش درمريوان، با نشان دادن شجاعت و رشادت ، جوهر خويش را نمايان ساخت . با تشكيل تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) توسط حاج احمد، نيز از آن به بعد همراه تيپ ۲۷ در عمليات هاي مختلف شركت كرد. وي در طول حضور در كردستان و جنگ، مسئوليت هاي مختلفي بر عهده داشت. مدتي جانشين سپاه دزلي بود و زماني مسئول محور مريوان . از اواسط سال۱۳۶۰ تا اواخر تير ماه سال ۶۱ ، فرماندهي گردان حمزه (ع) را در عمليات فتح المبين و بيت المقدس بر عهده داشت . (https://t.me/Javid_Neshan)🌹سالروز شهادت شهید رضا چراغی🌹 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVzJvUllvN/?utm_source=ig_web_copy_link
🌹شهید رضا چراغی اهل پارسايي، تقوا و ديانت بود و همواره نسبت به انجام واجبات و ترك محرمات تقيه خاص داشت، از دنيا و زخارف آن پرهيز مي‌نمود و اهل ريا و رياست نبود، وقتي او را به عنوان فرمانده لشگر معرفي كردند و از او خواستند به سپاه منطقه 10 تهران برود و حكم فرماندهي‌اش را بگيرد، گفت: خجالت مي‌كشم دنبال اين چيزها بروم عاشق شهادت بود- 11 بار مجروح شد و خودش گفته بود كه اگر خدا بخواهد، بار دوازدهم شهيد مي‌شوم و چنين هم شد در مسئوليت هايي كه به عهده مي‌گرفت، جدي و پر كار بود، نسبت به حفط بيت المال سخت حساس بود و هرگز از آن استفاده شخصي نمي‌كرد ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🔰 سفارش شهید: بايد سپاه آنچنان شود كه پاسداران بعنوان فريضه واجب خدمت نمايند، نه به عنوان شغل، چرا كه اين دو بازوی ولی فقيه سپاه و روحانيت شغلی ندارد و نبايد سپاهی بودن و روحانی بودن را شغل حساب نمود، چقدر ابرقدرتها از اين سپاه نو پا می ترسند، چرا كه برادر سپاهی به عنوان فريضه وارد سپاه مي‌گردد، نه حق مأموريت می خواهد نه فوق‌العاده بدی آب و هوا، بلكه هر كجا كه سختر باشد وارد می شود كه اجرش عظيم‌تر است. 🌴 گروه دفاع مقدس https://chat.whatsapp.com/FsFSIl2fA822R21bpnzjxD ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/p/CcVzJvUllvN/?utm_source=ig_web_copy_link
🌷 ۲۶ فروردین ۱۳۶۲ - سالروز شهادت حاج رمضانعلی خرمی، پدر شهید هادی خرمی 🔹عملیات والفجر یک -- فکه — بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه و پشت ▫️رزمنده گروهان شهادت — گردان انصار — لشکر ۲۷ 🌱 تولد: نیشابور-۱۳۱۳ — بازنشسته اداره راه و ترابری ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🌹 شهید هادی خرمی، فرزند رمضانعلی 🌿 معاون دسته گروهان سیدالشهدا(ع) — گردان مالک اشتر — لشکر ۲۷ 🕊 شهادت: ۵ مرداد ۱۳۶۷ - پاسگاه زید عراق بر اثر اصابت ترکش 🌱 تولد: تهران -۱۳۴۷ مزار: بهشت زهرا (س) ، قطعه ۲۸ ، ردیف ۱۰۱ ، شماره ۳ - در کنار پدر شهیدش در راه خدا تن به خطر باید داد در مقدمِ انقلاب، سر باید داد آن شیرزنی که شوهرش گشت شهید می گفتد در این راه پسر باید داد 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
🌷 ۲۵ فروردین ماه ۱۳۶۵ — شب ولادت جانباز کربلا اباالفضل العباس(ع) نیروهای تخریب لشگر ده از زیر قرآن رد شدند و پای در میدان مین در منطقه گذاشتند، آنها در آن سوی خط مقدم، به منظور عدم نفوذ افراد دشمن به خاکریز نیروهای خودی، در تاریکی شب اقدام به مین گذاری می کردند که ناگهان در نزدیکی های صبح بر اثر انفجار یک مین قوی به شهادت رسیدند🕊🕊🕊 ا👇👇👇 🌷شهید مجید رضایی 🌹طلبه شهید حسین مسیبی 🌷شهید رحمان میرزازاده 🌹 شهید منصور احدی 🌷شهید توحید ملازمی 🌹شهید صاحب علی نباتی 🌷شهید غلامرضا زند 🔴 شهادت این هفت تن، بهار رزمندگان تخریب را مبدل به پائیز نمود. 🌈 چند روز بعد، رویای صادقه ای در آستانه نیمه شعبان فضا را عوض کرد. یکی از رزمندگان در عالم رؤیا این هفت شهید را شادمان و مسرور در کنار یکدیگر دید، مانند جمعی باصفا که متنعم اند از الطاف الهی ... 🌈 🌿 از آن پس، این جمع شهدا را "هفت تن آل صفا" نامیدند! 🌱طوبی لَهُم وَ حُسنُ مَآب 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
🌷 ۲۵ فروردین ماه ۱۳۶۵ — شب ولادت جانباز کربلا اباالفضل العباس(ع) نیروهای تخریب لشگر ده از زیر قرآن
♥️آن شب میان عاشقان شوری دگر بود 🌺از اتفاقی تازه قلب شب خبر بود ♥️مرغان عاشق زین قفس پرواز کردند 🌺پرواز را تا بیکران آغاز کردند ♥️از دخمه تاریک دنیا پر گرفتند 🌺راه دیار دوست را از سر گرفتند ♥️رفتند تا اوج فلک، تا چشمه نور 🌺رفتند تا سینای عشق و وادی طور ♥️رفتند آنجایی که کوی آشناییست 🌺آنجا که ماوای شهیدان خداییست ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 🕊🕊 وقتی هفت مرغ عاشق در وسط میدان مین پر کشیدند🕊🕊 —به روایتِ: شهید چاردولی 👇 ✍️ شب ولادت قمر بنی هاشم(ع) بود… ما در خط پدافندی فاو بودیم و بچه‌های تخریب رفته بودند برای مین‌گذاری خط دشمن که یکدفعه صدای انفجار شدیدی بلند شد! با خود گفتم: “حتما طبق معمول، موشکی از طرف دشمن شلیک شده” اما نه! نتوانستم خودم را گول بزنم! دلشوره؛ همۀ وجودم را گرفت… خودم را به فرمانده خط رساندم و گفتم: «نگران بچه‌های تخریبم. صدا از میدان مین آمد. می‌روم ببینم چه خبر است…» راه افتادم… خودم را به میدان مین رساندم. صدایی نمی‌آمد. یک یک بچه‌ها را صدا زدم ولی جوابی نشنیدم. یک لحظه دلم به کربلا رفت… یاد حضرت زینب(س) افتادم که به گودال قتلگاه رفته بود و صدا می‌زد “برادر کجایی؟” از یک طرف هم نگران بودم گرفتار گشتی‌های دشمن شوم. بدنم یخ کرده و لرز همۀ وجودم را فراگرفته بود. وارد میدان مین شدم و در مسیری که بچه‌ها مین کاشته بودند شروع کردم به دویدن. هوا هنوز روشن نشده بود و بوی باروت ناشی از انفجار به مشام می رسید همین طور که می‌دویدم، داخل یک چاله افتادم. همان وقت، دشمن منور زد. در زیر نور منور، بدن متلاشی شده‌ای را دیدم. جلوتر رفتم و نگاه کردم، بدن برادر زند بود. شروع کردم به گشتن… چند قدم جلوتر پیکر مسیبی و مجید رضایی را دیدم. انتهای نوار مین، بدنی افتاده بود که از کمر به پایین را نداشت و کاملا با گل آغشته شده بود. به سمتش رفتم و با زحمت به پشت برگرداندمش. صورتش کاملا متلاشی شده بود. باز به جستجو ادامه دادم… از هفت نفر بچه‌های تخریب، چهار تن را پیدا کرده بودم ولی از سه نفر اثری نبود: میرزازاده، احدی و ملازمی مسیری را که رفته بودم، برگشتم. کنار بدن شهید زند رسیدم و داخل چاله انفجار شدم. دو تا پای قطع شده و مقداری گوشت و پوست که در اطراف محل انفجار پراکنده شده بود، خبر از انفجاری مهیب و متلاشی شدن بدن بچه ها می‌داد. کاری از دستم بر نمی‌آمد. با احتیاط از میدان مین خارج شدم و خودم را به پشت خاکریز خط مقدم رساندم. خبر شهادت بچه های تخریب را دادم و با کمک دوستان، ابدان مطهر بچه‌ها را به عقب انتقال دادیم. 🌈شهیدان رحمان میرزازاده، منصور احدی، توحید ملازمی، صاحب علی نباتی و مجید رضایی در قطعه ۵۳ گلزار شهدای بهشت زهرا(س) آرمیدند. شهید غلامرضا زند به گلزار شهدای سعید آباد شهریار رفت و طلبه شهید حسین مسیبی مهمان گلزار شهدای مراغه شد. 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
🌷 ۲۵ فروردین ۱۳۶۶ — سالروز شهادت طلبه بسیجی، عبدالرحمن حیدری متولد روستای خمه سفلا از توابع لیگودرز ، ۱۳۴۹، — پدرش کارگر بود. در نوجوانی به جبهه رفت و در فروردین ۶۶ در عملیات فتح ۵ در استان سلیمانیه عراق به شهادت رسید ا🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱 عملیات فتح ۵ در سلیمانیه عراق‌ در ۲۵ فروردین ۶۶ توسط نیروهای‌ تحت‌ امر قرارگاه‌ رمضان و گروه‌ هایی از معارضان‌ کرد عراق انجام شد رزمندگان با عبور از کوهستان های صعب العبور، با غافلگیری، توانستند دشمن را مورد تهاجم قرار داده، تعدادی پایگاه و مقر ارتش عراق و نیز چندین ارتفاع حساس و از جمله دکل تلویزیون شهر سلیمانیه را که از آنجا اخبار کذب و تبلیغات دروغ علیه ایران پخش می شد را منهدم سازند. هجوم به مواضع دشمن در عمق خاک عراق موجب وحشت آنها شد. در این عملیات، علاوه بر کشته و مجروح شدن شمار زیادی از بعثیون، غنائم قابل توجهی نیز نصیب نیروهای ما شد 🌷در این عملیات پیروزمند، ارتفاعات برفگیر و سفیدپوش منطقه با خون تعدادی از جوانان وطن گلگون شد، از جمله شهید رحمان حیدری و سردار شهید علی اصغر شبانی، نیروی مخلص سپاه ۵ 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس"👇👇 https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
🌷 ۲۵ فروردین ۱۳۶۶ — سالروز شهادت طلبه بسیجی، عبدالرحمن حیدری متولد روستای خمه سفلا از توابع لیگودرز
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 | دلتنگی های مادر شهید💕 در فراق طلبه شهید عبدالرحمن (رحمن) حیدری 🌿 مادری که جوان ۱۷ - ۱۶ ساله اش را فرستاده برای جنگ با دشمن کافر . . . آن هم در داخل عمق خاک دشمن 🔴 ... و حالا مقایسه کنیم با روزگار فعلی — خانواده، پسر دبیرستانی خود را با سرویس یا وسیله نقلیه خودشان به مدرسه می رسانند و از آن طرف او را بر می گردانند‼️ 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk 💠 برای حمایت از فعالیت گروه ، پیج زیر را دنبال کنید👇👇👇 https://www.instagram.com/p/CcXy_mHFOBy/?utm_source=ig_web_copy_link
💠 نظر تخصصی آقا در بارۀ یک عکس! 🔹 غروب پنج‌شنبه 6 اسفند 1377 بر ای جلسه‌ای، نماز خدمت حضرت آقا رسیدیم. نماز را که در محیطی باصفا خواندیم، آقا روی همان سجاده برگشت رو به ما، دور هم نشستیم به صحبت و صفا. از هر دری سخنی آمد. دو سه ساعتی به بحث و صحبت و بهره‌گیری از بیانات و نظرات بسیار ارزشمند مقام معظم رهبری در زمینۀ فرهنگ و کار فرهنگی بخصوص در عرصۀ دفاع مقدس گذشت. پس از پایان جلسه، چندتایی عکس را که عاشورای سال 74 از مراسم عاشورا در شهر نبطیه جنوب لبنان گرفته بودم، همچنین تعدادی عکس از عملیات تفحص و کشف پیکر مطهر شهدا در فکه را خدمت آقا نشان دادم. آقا عکس‌ها را در دست گرفتند و دربارۀ هرکدام نظرات جالبی دادند. یکی از عکس‌ها که نظر آقا را جلب کرد، دختر کوچک لبنانی بود که قاب عکس شهیدی در دست داشت و با چشمانی معصوم نگاه می‌کرد. آقا از عکس خوشش آمد و از زیبایی آن تعریف کرد، ولی به ماشین درب و داغانی که در پس‌زمینۀ عکس به‌چشم می‌خورد، اشاره کرده و فرمودند: - عکس بسیار زیبایی است، ولی این ماشین زیبایی این عکس را خراب کرده! در جواب ایشان گفتم: - ببخشید آقا، من عادت ندارم سوژۀ عکس‌هایم را بچینم. یعنی عادت ندارم به سوژه بگویم بیا این طرف، یا این جا را نگاه کن و ژست بگیر تا من عکس بگیرم. اون هم یک دختر بچه. آقا با تعجب نگاهی به من انداختند و فرمودند: - سوژه رو نمی‌تونی جابجا کنی، خب زاویه‌ات رو عوض می‌کردی، جای خودت رو تغییر می‌دادی بعد عکس می‌گرفتی! هیچی نداشتم بگویم! دیدم واقعا درست است. مشکل از من بود که زاویه و جای خود را تغییر ندادم. چون آن ماشین را که نمی‌شد جابجا کرد، پس من باید نگاهم را جابجا می‌کردم و از زاویه‌ای دیگر عکس می‌گرفتم که آن ماشین در تصویر نباشد! (حمبد داودآبادی) 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/ 📷 عکس مورد نظر👇👇
خواستم از عطش روزه بگویم امّا از لبِ تشنه‌ شان ؛ احساسِ خجالت کردم ... خرداد ۱۳۶۷ ؛ قتلگاه شلمچه لحظات آخر عملیات بیت المقدس۷ تشنگان در منطقه جا ماندند ... 💦💦 ۱۳۶۷ ۷ 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX4FvRsQ0a/?utm_source=ig_web_copy_link
خواهی که در این ماه شود حق ز تو راضی با هر نفس روزه دعا بهر فرج کن ... 🤲اللهم عجل لولیک الفرج🤲 🌷 ۸ ۲۷ (عج) 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX55iJMNBn/?utm_source=ig_web_copy_link
هدایت شده از پایداری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | روایت شنیدنی حاج قاسم از رزمنده‌ای که به شکل عجیبی به آرزوی خودش رسید 🔸رزمنده‌ ایرانی که با لباس و پلاک عراقی در کربلا دفن شد! ⚪️ گروه واتساپ https://chat.whatsapp.com/B59Qj87klLi3tPYK8DdrHP
🌹 خاکریز خاطرات (روزه‌داری در اسارت) ✅ روزه گرفتن ما اکثر سربازان عراقی را که به هر نحو آنها را از توجه به خود و خدا دور کرده بودند، برانگیخته بود. 🌙 یک شب، موقع سحر، مشغول سحری خوردن بودیم و داشتیم غذای شب قبل را که برای سحری نگه داشته بودیم، می‌خوردیم که چشم مان خورد به یکی از نگهبانان که بهت زده از پنجره چشم به ما داشت. ‼️ از فرط تعجب دست روی دست می‌کوبید. ❓ صبح همان روز وقتی که بچه‌ها او را دیدند علت تعجب‌اش را از او پرسیدند. ⁉️نگهبان عراقی با همان حالت تعجب‌اش جواب داد: «نه! مگر می‌شود؟ من و امثال من در اینجا با اینکه سه وعده غذای خوب می‌خوریم، آب سرد می‌نوشیم و سیگار می‌کشیم، باز هم همیشه احساس گرسنگی و ضعف می‌کنیم، آن وقت چگونه امکان دارد شما در این گرمای سوزان، با این غذای کم و یک لیوان آب، بتوانید ۱۷-۱۸ ساعت طاقت بیاورید و روزه بگیرید!» 🎤 راوی آزاده: حمید عیوضیان 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX8hJXMPKk/?utm_source=ig_web_copy_link
افطار امروزمان را مهمان رزقِ شهدا باشیم با جرعه‌ای از خلوص و یکرنگی ... 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX-2cusC2k/?utm_source=ig_web_copy_link
سجاده‌ی او بسانِ يک باغ گل است نزديک سحر قصد شکفتن دارد ... 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/p/CcX-2cusC2k/?utm_source=ig_web_copy_link
دلتنگی امام علی (ع) از یاد یاران امام علی (ع) در بخشی از خطبه 182 کتاب شریف نهج البلاغه، در آخرین روزهای عمر خود، به یاد یاران شهید خود می فرماید: "آن دسته از برادرانی که در جنگ صفین خونشان ریخته شد، هیچ زیانی نکردند. گرچه امروز نیستند تا خوراکشان غم و غصه و نوشیدنی آنها خونابه دل باشد. به خدا سوگند آنها خدا را ملاقات کردند که پاداش آنها را داد و پس از دوران ترس آنها را در سرای امن خود جایگزین کرد." امام سپس با کلامی غم و جانکاه، با حسرت از یاران صدیق خود یاد می کند و می فرماید: "کجا هستند برادران من که به راه حق رفتند و با حق درگذشتند؟ کجاست عمار؟ و کجاست پسر تیهان؟ و کجاست ذی شهادتین؟ و کجایند همانند آنان از برادرانشان که پیمان جانبازی بستند و سرهایشان را برای ستمگران فرستادند؟" سپس در این هنگام امام علی (ع) به محاسن خود دست کشیدند و زمانی طولانی گریستند و بعد فرمودند: "دریغا از برادرانم که قرآن خواندند و بر اساس آن قضاوت کردند. در واجبات الهی اندیشه کرده و آنها را به پا داشتند. سنت های الهی را پذیرفته و به رهبر خود اطمینان داشته و از او پیروی کردند." سپس امام با صدایی بلند می فرماید: "جهاد جهاد. بندگان خدا من امروز لشکر آماده می کنم کسی که می خواهد به سوی خدا رود همراه ما خارج شود." بعد از این سخنان امام علی (ع) سپاهیان را منظم کرد و می خواست برای مقابله با شامیان به صفین حرکت کند که ابن ملجم ملعون بر امام ضربت وارد کرد و امیرالمومنین علی (ع) که برای امت رسول خدا (ص) خون دل های فراوان خورده بود، غریبانه به یاران شهیدش پیوست 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
چشمِ دل وقت سحر منتظر دلدار است! كاش پايان برسد روزۀ هجران ما را ... اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من انصاره و اعوانه 🌿 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
💠 اینفوگرافیک/ عملیات پدافندی «قوچ‌سلطان» عملیات پدافندی «قوچ‌سلطان»، ۲۷ فروردین سال ۱۳۶۰ توسط رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه عمومی «مریوان» و ارتفاعات «قوچ‌سلطان» صورت گرفت که منجر به دفع حمله نیرو‌های دشمن و عقب‌نشینی آن‌ها شد. 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
😊 طنز جبهه 😊 پیرمرد باصفای جبهه 💕 🌿 حاجی مهیاری و تانک عراقی حاج مهیاری از پیرمردهای‌ باصفای‌ گردان‌ حبیب بود که‌ بالهجۀ‌ غلیظ‌ اصفهانیش‌،لازم‌ نبود بپرسی‌ بچۀ کجاست‌. آن‌ هم به‌ یک‌ پیرمرد با آن‌ سن‌ و سال و آن‌ حاضرجوابی‌ و تندی‌ بگی‌: حاجی ‌جون‌ بچۀ کجایی‌؟ اگر هم‌ جرأت‌ می‌کردی‌ و می‌پرسیدی‌، اخم‌ می‌کرد و در حالی‌ که‌ مثلاً عصبانی ‌شده‌ بود، می‌گفت‌: بچه‌ خودتی‌ فسقلی.‌با پنجاه‌ شصت‌ سال‌ سنم‌ به‌ من‌ می‌گی‌ بچه‌؟😂😂 حاجی مهیاری در عملیات رمضان گُلی کاشت که وِردِ زبان همۀ‌ بچه‌ها شد. شنیدن ماجراهای حاجی،از زبان خودش شیرین‌تر بود.وقتی از او پرسیدم،گفت: "صبح روز عملیات (تیرماه 61)، وقتی رسیدیم به شلمچه ، کانال پرورش ‌ماهی، خیلی خسته بودم، رفتم توی سایۀ یه تانک که کنار خاکریز بود، استراحت کنم. همین که نشستم کنارش، متوجه شدم از توی اون سر و صدا میاد. اول فکر کردم بچه‌های خودمون هستند. به‌زور از تانک رفتم بالا. درش باز بود. توش رو که نگاه کردم، دیدم سه تا نرّه‌ خر عراقی دارن با هم‌دیگه زِرزِر می‌کنند. سریع یه نارنجک از کمرم درآوردم و ضامنش رو کشیدم. همین که خواستم بندازم توش، دیدم من با این سن‌ و سال که نمی‌تونم بپرم پایین و در برم. راستش تانکه هم از این "تی-72"‌ها بود. نویِ نو هم بود. دلم نیومد بترکونمش! از همون بالا داد زدم و اون بدبختا که ترسیده بودن، شروع کردن به"دخیل الخمینی"(پناه می برم به خمینی) گفتن. بهشون حالی کردم که سر خر رو کج کنند و بیان طرف خاکریز خودمون. آوردم تحویل‌شون دادم." وقتی پرسیدم: "با نارنجک چیکار‌ کردی؟" گفت:"هیچی. چیکار‌ باید می‌کردم؟ حیف بود بتّرکه. ضامنش رو زدم سر جاش و گذاشتم کمرم!" 📚 نقل از کتاب: تبسم‌های جبهه 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
😊 طنز جبهه 😊 پیرمرد باصفای جبهه 💕 🌿 حاجی مهیاری و تانک عراقی حاج مهیاری از پیرمردهای‌ باصفای‌ گر
🔹حاجی مهیاری از آن پیرمردهای با صفا و سر زنده گردان حبیب بن مظاهر لشکر حضرت رسول بود. لهجه اصفهانی اش چاشنی حرفهای بامزه اش بود و لازم نبود بدانی اهل کجاست. کافی بود به پست ناواردی بخورد و طرف از او بپرسد: «حاجی بچه کجایی؟» آن وقت با حاضر جوابی و تندی بگوید: «بچه خودتی فسقلی، با پنجاه، شصت سال سنم موگویی بچه؟!»😂😂😂 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ میلاد با سعادت کریم اهل بیت (ع ) حضرت امام حسن مجتبی (علیه السلام) مبارک باد.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 🍃 نیمه ماه رمضان سال 66 جمع بچه های تخریب لشگر10 صلی علی محمد امام حسن خوش آمد. 🔸 دعوا سر این بود که کف بزنن یا نزنن اگر قرار شد کف بزنن دو انگشتی بزنن یا بیشتر این ها دغدغه بود که خدای نکرده از حد شرعی بیرون نروند شاد بودند جوانان رزمنده 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
دفاع مقدس
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃🍃🍃🍃 🍃 #یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد #جشن_ولادت_امام_حسن_علیه_السلام نیمه ماه رمضان سال 66 #حسی
💠 اجرای تئاتر بمناسبت ولادت امام حسن(ع) 🌴توسط شهید رسول فیروزبخت،شهید غلامرضا زعفری... من ورسول وغلام را فرستادند روی سن.موضوع تئاتر درمورد خیانت بعضی ازفرماندهان سپاه امام حسن بود. ما3نفردرنقش فرماندهانی بودیم که درخفاء سر سفره معاویه مینشستندوبه امام خیانت کردند پرده کنار رفت.غلام و رسول سرسفره مشغول خوردن غذابودندومن هم درکنار سفره ریاکارانه مشغول تسبیح انداختن بودم وگاهی اوقات هم نصیبی ازسفره میبردم.غلام درخوردن بکسی امان نمیداد وهرچی دستش می اومد داخل دهانش میگذاشت وکوزه آب رو بالاکشید.برنامه این بود درحال خوردن غذا شهید طحانی که جزء فرماندهان باوفای امام حسن بودواردجمع مامیشد وبهرکدام ازماها چیزی میگفت وصحنه ماتموم میشد شهیدطحانی اومد وحرفها ردوبدل شدوپرده رو کشیدند.من دیدم غلام روی سن داره دست وپا میزنه.اول فکرکردم شوخی میکنه امادیدم نفس نفس میزنه...انگار داره خفه میشه بارسول دویدیم سمتش ودهنش روبازکردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلقشه ونصفش بیرونه.من شاخه ریحون روکشیدم ورسول هم فکش روفشاردادوغلام هرچی خورده بودبیرون دادوخلاصه تئاتر روبهم ریخت...حسینیه شدبودیکپارچه خنده😂 راوی: جعفر طهماسبی 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/
🌈 مراسم جشن و 🌸🌼☘️ در ایام عید و ولادت حضرات معصومین علیهم السلام 🌴 دوران 🌴 گروه دفاع مقدس ۶ https://chat.whatsapp.com/F5PPqpygmNoFu9nKsTnopk ✅ پیج "دفاع مقدس" https://www.instagram.com/defaemoqadas/