eitaa logo
سـلام بر ابراهیــم
1.5هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.1هزار ویدیو
8 فایل
یـه روزی می فهـمی دعوتـت بـه این کـانـال اتفاقـی نبوده و شهــ🌹ـدا دعوتـت کـردن. کانال ما در سـروش: https://splus.ir/Ebrahim__hadi کانال ما در روبیکا: https://rubika.ir/Ebrahimedelha__ir مسئول تبـادل: @sadatm57 انتقاد و پیشنهاد: @Bahareomid
مشاهده در ایتا
دانلود
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🍢همین روزهای ماه مبارک رمضان بود و حلب به شدت درگیر هجوم سخت تروریست‌ها در محورهای جنوبی، حاجی هم تو‌ منطقه بود. حاجی برای نماز و افطار برگشت قرارگاه. آشپز کباب برگ آماده کرده بود با مخلفات. 👥جمعی از رزمنده ها هم در قرارگاه بودن و منتظر دیدن حاجی. بعد از نماز آمد سر سفره، غذا را که دید چهره در هم کرد ولی حرف نزد، همه مشغول افطاری خوردن بودن. همش نگاهم به نگاه حاجی بود، جز سه دونه خرما و چایی و یک قاشق از ظرف یک رزمنده که تعارف کرد لب به غذا نزد و رفت با بچه های فاطمیون افطاری خورد. البته ساعت ۱۲ شب. 🌷 ............................ کانال ما ⬇️ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• ☘مادر من يک كلاس هم سواد ندارد. در عالم خواب برادر شهيدم، را می بيند كه به مادر می گويد: مادر جان! من الان در بهشتم چه چيزی می خواهی كه برای تو از آن جا بياورم؟ 🔶مادرم می گوید: الان كه در بهشت هستی مي توانی از خدا بخواهی كه من بتوانم قرآن بخوانم. اين خواهران بسيج و خانم‌های جلسه‌ای می‌آيند و من را به جلسه قرآن می برند. همه كه قرآن می خوانند وقتی نوبت به من می رسد می گويم كه من سواد ندارم و آنها مي‌گويند كه اشكال ندارد، خب سوره حمد يا قل هو الله را بخوان. من ديگر خسته شدم و خجالت می كشم. تا آنجا كه بعضی مواقع به اين مجالس به بهانه اين كه حالم مساعد نيست، نمی روم. الان كه بهشت هستی می تونی از خدا بخواهی كه من قرآن را ياد بگيرم. 📖کاظم می گوید: بعد از نماز صبح بلند شو قرآن را باز كن ان شاءالله مي توانی بخوانی." مادر من بعد از نماز صبح بلند می شود و هرجای قرآن را كه باز می كند، می خواند. " "🌷 ............................ کانال ما ⬇️ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🔷 یکی از روزها صدای بگو و مگوهایی که از سنگر محمد حسین شنیده می شد ، توجه ما را جلب کرد. گویا حسین قصد داشت به خط مقدم برود اما فرمانده اجازه نمی داد. 🔻او اصرار می کرد و خواهش، که بگذارید من هم به خط بیایم. فرمانده هم تاکید داشتند: «حسین آقا حالا برای شما زود است.» او که دید پا فشاری اش فایده ای ندارد ، قاطع و در کمال ادب و احترام گفت: «من به شما ثابت می کنم که زود نیست!» 🔶 چند روز بعد همه متوجه غیبت محمد حسین شده، نگرانی وجودشان را فرا گرفته بود. اما تلاش شان نیز برای یافتن او بی فایده بود. که روز بچه ها چشمشان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد. صبر کردند تا اسیرش نمایند. کمی که جلو تر آمد، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاحشان را به دوش گرفته . ▪️ همان موقع نزد فرمانده رفت. در پا سخ نگاه های پرسشگر و تا حدودی عصبانی او گفت: «خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم ،یک عراقی را دست خالی کشته، لباس و پوتین و سلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است.» 🌷 ............................ کانال ما ⬇️ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🔻اوایل جنگ در گروه جنگ های نا منظم با شهید چمران همکاری می کرد. ▪️شب ها که می خواست بخوابد با همان لباسی که تنش بود، می رفت بیرون سنگر و روی سنگ ریزه ها می خوابید. 🔹یک شب بهش گفتم: چرا این کار رو می کنی، چرا توی سنگر نمی خوابی؟ 🔸جواب داد: 《بدن من خیلی استراحت کرده، خیلی لذت برده، حالا باید اینجا ادبش کنم.》                                 🌷 ............................ کانال ما ⬇️ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
•═┄•※☘🌹☘※•┄═• 💌 به روایت مادر: دو ماه قبل از رفتنش به سوریه که ماه مبارک رمضان هم بود. برای من و پدرش بلیت گرفت و ما را برای ۱۰ روز به مشهد برد. تمام این ۱۰ روز زیارت‌نامه عاشورا و نماز می‌خواند و در حرم بود. فقط سحر و افطار می‌دیدمش. روزهای آخر دیگه سحر و افطار هم نمی‌آمد، در حرم می‌ماند. آن شب که رضایت می‌خواست بیست‌ویکم ماه رمضان و شب احیا بود. من هم دیدم خیلی بی‌تاب است که برود، گفتم به خاطر این که این راه را انتخاب کرده‌ای و این راه را دوست داری رضایت می‌دهم بروی. 🌷 ............................ کانال ما ⬇️ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┅══✼🏮✼══┅┄ 🌸 نقل خاطره‌ای قابل تأمّل از شهید باکری؛ کسی که دوست داره به امام زمانش نزدیک بشه باید اینطوری رفتار کنه! «عج» ❁═══┅┄ 🔺@Ebrahimedelha_ir🔻 ❁═══┅┄
چقدر زيبا يکي يکي بچه ها را جــذب ورزش ميکرد، بعد هم آنها را به مسجد و هيئت ميکشاند و به قول خودش ميانداخت تو دامن امام حسين (علیه السلام ). ياد حديث پيامبر به اميرالمؤمنين افتادم كه فرمودند: یا علي، اگر يک نفر به واسطه تو هدايت شود از آنچه آفتاب بر آن مي تابد بالاتر است. ۱ ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• 🍀علی رضا از نماز خواندن خیلی لذت می برد و برای آن وقت می گذاشت ظهر یکی از روزها که علی رضا می خواست نمازش را در خانه بخواند، مهمان داشتیم و خانه خیلی شلوغ بود. علی رضا به یکی از اتاق ها رفت و در خلوت مشغول نماز شد. طوری نماز می خواند که انگار خدا را می بیند و با او مشغول صحبت است. نماز ظهر و عصرش نیم ساعت طول کشید. 🔸بعدها وقتی صحبت نماز پیش می آمد، می گفت: «اشکال ما این است که برای همه وقت می گذاریم به جز خدا. می خواهیم با سریع خواندن نماز زرنگی کنیم؛ اما نمی دانیم آن کسی که به وقت ما برکت می دهد خداست. 📚مسافر کربلا ص ۳۲ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
🌷🌷 🌸 سالگرد شهادت دومین شهید محراب،حضرت آیت الله سید اسدالله مدنی ، نماینده امام راحل در استان آذربایجان شرقی و امام جمعه تبریز🌷آن عزیز در تاریخ 20 شهریور 1360 توسط گروهک تروریستی آمریکایی منافقین به شهادت رسید. 🌸صلوات🌸 ننگ ابدی بر منافقین قدیم و جدید ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
🌷🌷 ازدروغ متنفر بود ومیگفت حتی در سخت ترین شرایط هم نباید دروغ گفت؛ دروغ مصلحتی هم گناه دارد زیرا باهمین دروغ مصلحتی است که سر رشته ی دروغ گفتن شروع میشود ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
🌷🌷 : ◽️علےجان! بعضی وقتا دل کندن از یک سری چیزها باعث میشه یک سری چیزهای بهتر به دست بیاری، من از تو و مامانت دل کندم تا بتونم نوکری حضرت زینب سلام‌الله علیها را بدست بیارم ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
🌹🌹 شمایی که می‌گویید جنگیدن در کشور دیگر کار اشتباهی است،امام حسین در مدینه زندگی می‌کرد ولی در کربلا شهید شد... ❁═══┅┄ 🏴 @Ebrahimedelha_ir🏴 ❁═══┅┄
┄┅═✧❀🌷❀✧═┅┄ «فرود سالم به جای سقوط» .............................. کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┅═✧❀🌷❀✧═┅┄ 🌹خاطره ای نقل قول از پـدر بزرگوار شهیـد: 🌳 درختان کنار خانه‌مان مدتی بود که خشک شده بود. کسی بهشان آب نمی‌داد. یک روز به آرمان گفتم: پسرم بیا برو این‌ها رو آب بده. آرمان لباس کهنه ای پوشید و رفت توی کوچه و چند ساعتی مشغول رسیدگی به درختان شد. 🏡بعضی همسایه ها که آرمان را نمی‌شناختند، فکر کردند کارگر است و آمده به درختان آب بدهد ؛ اما آرمان اصلا به رویشان نیاورد. بعدها که فهمیدند او پسر من است، خیلی تشکر کردند. بعد از آن هم اهالی محل جمع شدند، وسایل رسیدگی به درختان را تهیه کردند و همه باهم مدتی درختان را آب می‌دادند. 🌹 .............................. کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
•═┄•※☘🌺☘※•┄═• «شهیدمطهری»🌷 🍃 بچه بودیم این‌که ماه رجب دارد می‌‏آید مشخص بود، می‌‏گفتند یک هفته به ماه رجب مانده، پنج روز مانده، سه روز مانده، امشب احتمالًا اول ماه رجب است، برویم براى استهلال، می‌رفتند براى استهلال، ماه را ببینند، شب اول ماه رجب است، اعمال ماه رجب را بجا بیاورند، در مسجد که جمع می‌شدند، همه صحبت آمدن ماه رجب بود.   ▫️مرحوم ابوى ما و مرحومه والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایام‏ البیض، حداقل پنج شنبه و جمعه‏‌های ماه را روزه بودند. مرحوم ابوى ما در بعضى از سال‌ها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه می‌گرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل می‌کردند، یعنى این سه ماه را یک سره روزه می‌گرفتند.  🔸در سال ۱۳۲۱ به اصفهان رفته بودیم در مدرسه بودیم یک وقت صدای مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی را شنیدم با همان آهنگی که داشت و با آن حال و روحی که داشت این تعبیر را به کار می‌برد: آن وقتی که بگویند أین الرجبیون، و ما در پیشگاه پروردگار شرمسار باشیم، در ماه رجب هیچ چیز نداشته باشیم و اصلا جزء رجبیون شمرده نشویم، چه خواهیم کرد؟ این ماه، ماه استغفار و عبادت و روزه است و این سنت‌ها در میان ما به کلی دارد فراموش می‌شود، ماه رجب می‌آید بزرگ‌هایمان متوجه نمی‌شوند تا چه رسد به بچه‌هایمان. .............................. کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
🍃🌸🍃 فقط گناه نکنید! .............................. کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ «حکایت سر» برش‌هایی پرجاذبه و زیبا از زندگانی شهیدِ بی سر محسن حججی🌷 ⏪ داستان اول: «مواجهه با خانم‌های فُکُلی» ❁═══┅┄ 💠 @Ebrahimedelha_ir 💠 ❁═══┅┄
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زیر بیست ساله‌ها غوغا کردند!! 🌷وقتی برای آموزش لودر رفته بود، مربی آموزشی به او گفته بود که کوچک هستی و قدت کوتاه می‌باشد و پایت به پدال گاز و ترمز نمی‌رسد. اما شهید اصرار داشت که می‌تواند راننده دستگاه سنگین باشد و آموزش را دید. همچنان‌که مربی گفته بود واقعاً پای شهید محمدی به پدال گاز نمی‌رسید. 🌷....بلند می‌شد و سرِ پا رانندگی می‌کرد که به همین شکل در عملیات والفجر ۸ مجروح شد که همسنگر شهید، نادری او را ۲ کیلومتر به دوش کشید تا از آتش سنگین و پُر حجم دشمن که پاتک زده بود به آمبولانس برساند، اما هنوز به آن سمت رودخانه اروند نرسیده بود که شهید شد. 🌹خاطره ای به یاد شهید ۱۷ ساله محمد جان‌محمدی لندی ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄═🌿🌹🌿═┄ 🪴 «ناراحت نباش پیش خدا محفوظه» ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
-----------🍀🍀------------ 🪴 بعد از این که شهید مدافع حرم «‎زاده» در درگیری‌های سوریه توانست تانک خودی که مابین ما و داعشی‌ها قرار گرفته بود را به‌ تنهایی به عقب برگرداند و جان ۱۷ تن از مستشاران ایرانی را نجات بدهد، او را به‌دلیل این رشادت کم‌نظیر نزد حاج قاسم سلیمانی بردند،حاج قاسم وقتی شهید علی‌زاده را دید، او را بغل کرد و پیشانی‌اش را بوسید و گفت: «من فعلا چیزی به همراه ندارم که به‎عنوان هدیه بدهم ولی این انگشترم، مال شما.» 🔹 این انگشتر به ‎عنوان یادگاری در دست شهید علی‌زاده بود تا اینکه شب عملیات انگشترش را در آورد و به هم‌رزمش داد و به او گفت: «من فردا در سیلو شهید می‌شوم، این انگشتر را بعد از شهادت به پسرم سینا بده.» کانال ما ⬇ 🕊sapp.ir/Ebrahim__hadi eitaa.com/Ebrahimedelha_ir rubika.ir/Ebrahimedelha__ir🕊
┄═🌿🌹🌿═┄ 🛍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنها خرید ما از همان اول، زندگی مشترکمان را ساده شروع کردیم؛ تنها یک بلوز و دامن برای من خریدیم و یک کت و شلوار هم برای او. هیچ چیز دیگری در زندگی ما جای نداشت. حرف و حدیث اقوام زیاد بود و رسم و رسومات هم زیادتر. اما من و مرتضی نه به حرف و حدیث‌ها اهمیت می‌دادیم و نه به رسم و رسومات. دوست داشتیم تنها خودمان برای زندگی مشترک تصمیم بگیریم. این بود که راحتی و سادگی را به هر چیزی ترجیح دادیم. 🎙همسر شهید ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 ولادت :۱۳۶۳/۱۱/۹ شهادت :۱۳۹۴/۱/۲۷ محل شهادت :سوریه _حلب مزار : کرج _گلزار شهدای بهشت سکینه (س) 🪴محسن از همان کودکی ، خاص بود، برخلاف سنش رفتارهای بزرگ منشی از خود نشان میداد. محسن بعد از اتمام دبیرستان وارد سپاه شد و به عضویت سپاه قدس درآمد. او از هوش سرشاری برخوردار بود و فعالیت گسترده ای در پایگاه های فرهنگی، بسیج و مسجد و …داشت و همین در او روحیه جهادی را پرورانده بود. 🌸محسن اردوهای فرهنگی و رزمی بسیاری برگزار می کرد و از این طریق جوانان زیادی را با خود همراه می کرد. با شروع شدن حمله داعشی به مردم مظلوم و بی پناه سوریه و عراق و برای دفاع از حرم اهل بیت در قالب مستشار نظامی برای آموزش نظامی و رزمی به نیروهای مردمی و وطنی سوریه و عراق چندین بار به این دو کشور اعزام شد. مکتوب شهید 📝وقتی خاطرات شاهرخ ضرغام را خوندم به خودم گفتم ناامید مباش چون منم مثل شاهرخ خیلی از عمرم رو به گناه و نافرمانی گذراندم ولی در آخر خدا شاهرخ را خرید،منم امیدم فقط به خداست.اگر مقصد پرواز است،قفس ویران بهتر و پرستویی که مقصد را در پرواز میبیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد. چگونه دم از شهادت بزنم نه لیاقت دارم نه در حدش هستم و چگونه دم از زندگی بزنم در حالیکه از آینده ی خود خبر ندارم. ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄═🌿🌹🌿═┄ 💌 🌷 🍀یکی از بچه‌ها مزاحم نوامیس مردم می‌شد. به سید میلاد ماجرا را شرح دادم. گفت تو کارت نباشه وایسا کنار. من گفتم الآن است که بزند توی گوش آن پسر، ولی با صحنه عجیبی مواجه شدم! سید طوری با این نوجوان صحبت کرد که من جا خوردم. روز بعد گفتم: سید چی شد؟ من گفتم الآن طرف رو چنان می‌زنی که دیگه نتونه بلند شه. 🍃خندید و گفت: یه جور دیگه زدمش!! راست می‌گفت. چنان زده بود که من از فردا آن جوان را در مسجد می‌دیدم. بله. سید میلاد، شیطان درون آن نوجوان را زده بود. سید برای آن شخص وقت گذاشت. آن پسر را در طی یک ماه چنان تغییر داد که من کم آوردم! آن سال همان پسر را با خودش برد و خادم‌الشهدا کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄┄┅┅┅❅🌷❅┅┅┅┄┄ 💌 🌷 ‍شهیدی که پس از شهادت، کارنامه دخترش را امضا کرد آخرین روزهای سال ۶۲ بود که خبر شهادت پدرم به ما رسید.بعد از یک هفته عزاداری، مادرم با بستگانش برای برگزاری مراسم یاد بود به زادگاه پدرم ، شهرستان خوانسار رفتند. من هم بعد از هفت روز به مدرسه رفتم. همان روز برنامه امتحانی ثلث دوم را به ما دادند و گفتند: والدین باید امضاء کنند. آن شب با خاطری غمگین و چشمانی اشک آلود و با این فکر که چه کسی باید کارنامه مرا امضاء کند به خواب رفتم. پدرم رادرخواب دیدم که مثل همیشه خندان و پر نشاط بود. بعد از کمی... صحبت به من گفت زهرا آن کارنامه را بیارتا امضاء کنم. گفتم کدام کارنامه؟ گفت: همان کارنامه ای که امروز در مدرسه به تو دادند. کارنامه را به او دادم و پدر شروع کرد به نوشتن فردا صبح که برای رفتن به مدرسه آماده می شدم از خواب دیشب چیزی یادم نبود. اما وقتی داشتم وسایلم را مرتب می کردم، ناگهان چشمم به آن کارنامه افتاد. باورم نمی شد. اما..... حقیقت داشت. در ستون ملاحظات کارنامه دست خط پدرم بود که با رنگ قرمز نوشته بود:  "این جانب نظارت دارم سید مجتبی صالحی"و امضاء کرده بود...... برای اینکه شبهه ای پیش نیاید امضا و نوشته، کارنامه، توسط علما و اداره آگاهی مورد تاییدقرار گرفته و به رویت امام خمینی می رسد و نسخه آن در موزه شهداء تهران در معرض دید باز دیدکنندگان قرار دارد .............................. کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir
┄═🌿🌹🌿═┄ یه مداحی بگو دانلود کنم قبل حرکت گوش بدیم زهرا سادات رو دانلود کن! نوشته روح الله رحیمیان؛ درسته؟ بله خودشه. یه بار گوش دادیم بعد گوشیش رو گذاشت جیبش خیلی حالش متحول شده بود! یه ربع از حرکت مون نگذشته بود که افتادیم توی کمین تا از معرکه بیرون اومدیم متوجه شدم تیر خورده وقتی رسیدیم جای اَمن می‌خواستم احیای قلبی انجام بدم که متوجه شدم تیر خورده به پَهلوش! بعد که این عکس رو دیدم متوجه شدم اسم حضرت پشت سرش نقش بسته بود اونجا بود که فهمیدم حضرت زهرا سلام الله علیها محمدرضا را برای خودش انتخاب کرده بود. شهید مدافع امنیت 🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ............................... کانال های ما ⬇ 💠 sapp.ir/Ebrahim__hadi 💠 eitaa.com/Ebrahimedelha_ir 💠 rubika.ir/Ebrahimedelha__ir