فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 نشناختن نامزد اصلح در انتخابات
🔷س 2453: وظیفه کسانی که در میان نامزدهای #انتخابات، #فرد_اصلح را نمی شناسند، چیست؟
✅ج: اگر خودشان نمی توانند به شناخت برسند، از راهنمایی و مشورت افراد #بصیر و مورد اعتماد استفاده کنند؛ بنابراین هیچ کسی نباید بگوید چون افراد را نمی شناسم، #رأی نمی دهم؛ همه باید با اتکاء به خداوند، وارد میدان شوند و رأی دهند.
#انتخابات
#مجلس_قوی
@Emam_kh
✍️ #نامزد_شهادت
#قسمت_پنجم
💠 واقعاً حرف های دوستانم دلم را خالی کرده بود که کودکانه پرسیدم :«شماها واقعاً گرای بچه ها رو میدید؟؟؟»
هر آنچه از حجم حرف هایم در دلش جمع شده بود با نفسی بلند بیرون داد. دقیقاً مقابلم ایستاد، کف دستش را به دیوار کنار سرم گذاشت، صورتش را به من نزدیک تر کرد طوری که فقط چشمانش را ببینم و صادقانه شهادت داد :«فرشته جان! من اگه تو دفتر #بسیج میشینم واسه #مناظره با بچه هاس، همین! همونطور که بچه های دیگه مناظره می کنن، نشریه می زنن، فعالیت می کنن، ما هم همین کارا رو می کنیم!»
💠 برای لحظاتی محو نگاه گرم و مهربانی شدم که احساس می کردم هنوز برایم قابل #اعتماد هستند، اما این چه #وسوسه شومی بود که پای عشقم را می لرزاند؟
باز نتوانستم ارتباط نگاهم را با نگاهش همچون گذشته برقرار کنم که مژگانم به زیر افتاد و نگاهم زیر پلک هایم پنهان شد و او می خواست بحث را عوض کند که با مهربانی زمزمه کرد :«مثل اینکه قرار بود فردا که تولد #حضرت_زهرا (علیهاالسلام) هستش، بیایم خونه تون واسه تعیین زمان عروسی، یادت رفته؟»
💠 از این حرفش دلم لرزید، من حالا به همه چیز شک کرده بودم، اصلاً دیگر از این مرد می ترسیدم که بیشتر در خودم فرو رفتم و او بی خبر از تردیدم، با آرامشی #منطقی ادامه داد :«یه #انتخاباتی برگزار شد، من و تو هر کدوم طرفدار یه #نامزد بودیم، این مدت هم کلی با هم کلنجار رفتیم، حالا یکی بُرده یکی باخته! اگه واقعاً به سطح شهر و مردم هم نگاه می کردی، می دیدی اکثر مردم طرفدار #احمدی_نژاد بودن.»
سپس با لبخندی معنادار مقنعه سبزم را نشانه رفت و برایم دلیل آورد :«اما بخاطر همین رنگ سبزی که همه تون استفاده می کردید و تو تجمعات تون می دیدید همه #سبز هستن، این احساس براتون ایجاد شده بود که طرفدارای #میرحسین بیشترن، درحالی که قشر اصلی جامعه با احمدی نژاد بودن. خب حالا هم همه چی تموم شده، ما هم دیگه باید برگردیم سر زندگی خودمون...»
💠 و نگذاشتم حرفش به آخر برسد که دوباره کاسه صبرم سر رفت :«هیچ چی تموم نشده! تو هنوزم داری #دروغ می گی! میرحسین نباخته، اتفاقاً میرحسین انتخابات رو بُرده! شماها #تقلب کردید! شماها دروغ میگید! اکثریت جامعه ما بودیم، اما شماها #رأی مون رو دزدیدید!!!»
سفیدی چشمان کشیده اش از عصبانیت سرخ شد و من احساس می کردم دیگر در برابر این مرد چیزی برای از دست دادن ندارم که اختیار زبانم را از دست دادم :«شماها میخواید هر غلطی بکنید، همه مردم مثل گوسفند سرشون رو بندازن پایین و هیچی نگن! اما من گوسفند نیستم! با تو هم سر هیچ خونه زندگی نمیام!»
💠 از شدت عصبانیت رگ پیشانیاش از خون پُر شد، می دیدم قلب نگاهش می لرزد و درست در لحظه ای که خواست پاسخم را بدهد صدای بلندی سرش را چرخاند.
من هم از دیوار کَندم و قدمی جلوتر رفتم تا ببینم چه خبر شده که دیدم همان دوستان دخترم به همراه تعداد زیادی از دانشجوهای دختر و پسر که همگی از طرفداران #موسوی و #کروبی بودند، در انتهای راهرو و در محوطه باز بین کلاس ها، چند حلقه تو در تو تشکیل داده و می چرخند.
💠 می چرخیدند، دستان شان را بالای سرشان به هم می زدند و سرود "#یار_دبستانی_من" را با صدای بلند می خواندند.
اولین باری نبود که دانشگاه ما شاهد این شکل از #تجمعات بود و حالا امروز دانشجوها در اعتراض به تقلب در انتخابات، بار دیگر دانشکده را به هم ریخته بودند.
💠 می دانستم حق دارند و دلم می خواست وارد حلقه اعتراض شان شوم، اما این #چادر دست و پایم را بند کرده بود.
دیگر حواسم به مَهدی نبود، محو جسارت دوستانم شده بودم که برای احقاق حق شان #قیام کرده و اصلاً نمی دیدم مَهدی چطور مات فرشتهای شده است که انگار دیگر او را نمی شناخت.
💠 قدمی به سمتم آمد، نگاهش سرد شده بود، اصلاً انگار دلش یخ زده بود که با نفسی که از اعماق سینه اش به سختی برمی آمد، صدایم کرد :«دیگه نمی شناسمت فرشته...»
هنوز نگاهم می کرد اما انگار دیگر حرفی برای گفتن نداشت که همچنانکه رویش به من بود، چند قدمی عقب رفت.
💠 نگاهش به قدری سنگین بود که احساس کردم همه وجودم را در هم شکست و دیگر حتی نمی خواست نگاهم کند که رویش را از من گرداند و به سرعت دور شد.
همهمه یار دبستانی من، دانشجویانی که برای #مبارزه به پا خواسته بودند، عشقی که رهایم کرد و دلی که در سینه ام بیصدا جان داد؛ اصلاً اینها چه ارتباطی با هم داشتند؟
💠 راستی مَهدی کجا می رفت؟ بی اختیار چند قدمی دنبالش رفتم، به سمت دفتر بسیج دانشکده می رفت، یعنی برای #خبرچینی می رفت؟
بهانه خوبی بود تا هم عقده حرف هایش را سرش خالی کنم هم #انتقام عشقم را بگیرم که تقریباً دنبالش دویدم...
ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه_ولی_نژاد
✍️ #نامزد_شهادت
قسمت_هفتم
💠 نمی دانستم چه بلایی سرش آمده تا داخل دفتر شدم و ردّ #خون را روی زمین دیدم. وقتی مقابلش رسیدم تازه گوشه سمت راست پیشانی و چشمش را دیدم که از خون پر شده و باریکه ای از خون تا روی پیراهن سپیدش جاری بود که وحشتزده صدایش زدم.
تا آن لحظه حضورم را حس نکرده بود که تازه چشمانش را باز کرد و نگاهم کرد، دلخوری نگاهش از پشت پرده خون هم به خوبی پیدا بود! انگار می خواست با همین نگاه خونین به رخم بکشد که جراحت هایی که بر جانش زدم از زخمی که پیشانی اش را شکسته، بیشتر آتشش زده است که اینطور دلشکسته نگاهم می کرد.
💠 هنوز از تب و تاب درگیری با بچه ها، نفس نفس می زد و دیگر حرفی با من نداشت که حتی نگاهش را از چشمانم پس گرفت، دستش را از روی میز برداشت و با قامتی شکسته از دفتر بیرون رفت...
▫️▪️▫️
💠 آن نفس نفس زدن ها، آخرین حرارتی بود که از احساسش در آن سالها به خاطرم مانده بود تا امشب که باز کنار پیکر غرق خونش، نجوای نفس هایش را شنیدم. تمام آن لحظات سخت ده سال پیش، به فاصله یک نفس سختی که با خِس خِس از میان حنجره خونینش بالا می آمد، از دلم گذشت و دوباره جگرم را خون کرد.
انگار من هم جانی به تنم نمانده بود که با چشمانی خیس و خمار از عشقش تنها نگاهش می کردم. چهره اش همیشه زیبا و دیدنی بود، اما در تاریکی این شب و در آخرین لحظه های حضورش در این عالَم، آیینه صورتش زیر حریری از خون طوری می درخشید که دلم نمی آمد لحظه ای از تماشایش دست بردارم.
💠 ده سال پیش بر سر بازی کثیفی که عده از #سیاسیون کشورم با عروسک گردانی ما دانشجوها به راه انداختند، عشقم را از دست دادم و امشب با نقشه شوم دیگری، عشقم را کشتند.
در میان همهمه مردمی که مدام با اورژانس تماس می گرفتند و کسی جرأت نداشت او را به بیمارستان برساند، من سرم را کنار سرش به دیوار نهاده و همچنان حسرت احساس پاکش را می خوردم که از دستم رفت.
💠 مثل دیگران تقلّایی نمی کردم چون کنار شیشه ماشین خودم به قدری با قمه او را زده بودند که می دانستم این نفس های آخرش خواهد بود و همین هم شد. زیرلب زمزمه ای کرد که نفهمیدم و مثل گُلی که از ساقه شکسته باشد، روی زمین افتاد.
اینبار هم او را غریب گیر آوردند و مظلومانه زدند، مثل ده سال پیش در دانشکده، مثل همه #بسیجی ها و بچه مذهبی هایی که ده سال پیش در جریانات #اغتشاشات88 ، غریبانه و مظلومانه #شهید شدند.
💠 آن سال من وقتی به خود آمدم و فهمیدم بازی خورده ام که دیگر دیر شده بود، که دیگر عشقم رهایم کرده بود و امشب هم وقتی او را شناختم که دیگر از نفس افتاده بود. من باز هم دیر فهمیدم، باز هم دیر رسیدم و باز عشق پاکم از میان دستانم پر کشید و رفت...
▫️▪️▫️
💠 حالا بیش از سه ماه از آن شب می گذرد و #انتخابات دیگری در پیش است. در این ده سال گذشته از آشوب های #خرداد88 و در این سه ماه گذشته از اغتشاشات بنزینی #آبان98 ، نمی دانم چند مَهدی مثل مَهدی من به خاک افتادند تا با خون پاک شان، نقش نحس و نجس #خائنین را از دامن کشورم پاک کنند، اما حداقل میدانم که تنها چهل روز از شهادت مردی گذشته که عشق این ملت بود.
فاصله #شهادت مظلومانه مَهدی پیش چشمانم تا داغ رفتن #حاج_قاسم، دو ماه هم نشد و همین مُهر داغ هایی که پی در پی بر پیشانی قلبم نشسته برایم بس است تا دیگر #بازی نخورم.
💠 بگذار بگویند انتخابات #تشریفات است، بگذار مدام با واژه های #جمهوریت و #اسلامیت بازی کنند و به خیال شان #مردم را در برابر #حاکمیت قرار دهند؛ انگار پس از شهادت #سردار، به راستی بیشه را خالی ز شیران دیده اند که دوباره هوایی #فتنه شده اند!
امروز وقتی می بینم #سرلیست انتخاباتی شان #مجید_انصاری همانی است که سال 88 صحنه گردان اغتشاشات بود، وقتی می بینم هنوز از تَکرار #خاتمی خط می گیرند که آن روزها و هنوز ارباب فتنه است، وقتی می بینم همچنان لقلقه زبان #رئیس_جمهور منتخب شان سلام بر خاتمی، حمله به #شورای_نگهبان و سیستم انتخابات کشور و مخالفت صریح با نصّ #رهبری است، چرا باور نکنم که دوباره آتش بیار معرکه ای دیگر شده اند و اگر کار به دست این ها باشد، باز هم باید مَهدی های زیادی را به پای فتنه های شان فدا کنیم تا #ایران باقی بماند؟
💠 هنوز دلم از درد دوری مَهدی در همه این سال ها می سوزد! هنوز از آن شبی که در پهلویم غریبانه جان داد، آتشی به جانم افتاده که آرامش ندارد! به خدا همچنان از داغ فراق حاج قاسم پَرپَر می زنم و از آن روزی که پس از شهادت سردار، #ظریف باز هم حرف از #مذاکره با #آمریکا زد، پیر شدم!
پس به خدا دیگر به این جماعت #رأی نخواهم داد، انگشت من نه از جوهر که از خون شهیدانم سرخ است و این انگشت را جز به نام #نمایندگانی که پاسدار #پایداری ایران باشند، بر برگه رأی نخواهم زد.
پایان
🔕آیا مذاکره وین،نتیجۀ مثبتی برای ایران خواهد داشت❓
✖️جواب : #خیر
⏺زیرا اولا،از نظر حقوقی و...، برجام، نیازی به مذاکره مجدد نداشت، به این امر خود اعضای دولت تدبیر نیز قبلا اعتراف کرده اند. از جمله اقای ربیعی(۲۳ دی ۱۳۹۹ -خبرگزاری تسنیم).آقای ظر یف(۱۹ بهمن ۱۳۹۹،خبرگزاری ایرنا و جمهوری اسلامی).
⏺چون برجام یک توافق نهایی بود و طی آن ایران به همه تعهداتش -و در مواردی فراتر از آن -عمل کرده بود.
از این رو، #رهبر_معظم انقلاب در خصوص برجام به صراحت فرمودند:
«هرگاه آمریکا همه تحریم ها را لغو کند، ایران هم به تعهداتِ برجامی برمی گردد»
با این حال⏬
❌متاسفانه، عده ای از فروردین ماه 1400، با هواپیماهای آنچنانی عازم وین شده به مذاکرات بی حاصل ادامه می دهند! فقط #هزینه_اضافی برای نظام می تراشند❗️
#البته⏬
⛔️از#چاه_وین، آبی برای مردم ایران حاصل نخواهد شد❗️
#ولی⏬
🔴برای حامیانِ دولت و #غربگرایان، #رای جمع خواهد شد❗️
⛔️چون همانها که #جشن برجام گرفتند! در خیابان پایکوبی کرده #لغو همه #تحریم ها را –به #دروغ- نوید دادند❗️ باز در ایام انتخابات1400، این عملیات روانی را تکرار خواهند کرد❗️ با خالی کردن خزنه و پشتوانه ارزی و طلای بانک مرکزی❗️
#مذاکرات_وین_تله_انتخاباتی
ای مردم ایران
#بصیرت_هوشیاری
✍️علی اکبرصیدی
@Emam_kh
🇮🇷 نشناختن نامزد اصلح در انتخابات
🔷س 5446: وظیفه کسانی که در میان نامزدهای #انتخابات، #فرد_اصلح را نمی شناسند، چیست؟
✅ج: اگر خودشان نمی توانند به شناخت برسند، از راهنمایی و مشورت افراد #بصیر و مورد اعتماد استفاده کنند؛ بنابراین هیچ کسی نباید بگوید چون افراد را نمی شناسم، #رأی نمی دهم؛ همه باید با اتکاء به خداوند، وارد میدان شوند و رأی دهند.
#انتخابات
#انتخابات_1400
@Emam_kh
🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
بسم الله الرحمن الرحیم
🌹 آیات ۷۴ تا ۷۹ سوره أنعام
🌹 بخش ۱
🌸 وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً ۖ إِنِّيٓ أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ (۷۴) وَكَذَٰلِكَ نُرِيٓ إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ (۷۵) فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَىٰ كَوْكَبًا ۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ الْآفِلِينَ (۷۶) فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَٰذَا رَبِّي ۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّآلِّينَ (۷۷) فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَٰذَا رَبِّي هَٰذَآ أَكْبَرُ ۖ فَلَمَّآ أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيٓءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ (۷۸) إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا ۖ وَمَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (۷۹)
🍀 ترجمه: و هنگامی كه ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بت هایی را به عنوان معبود خود انتخاب می كنی؟ قطعاً من تو و قومت تو را در گمراهی آشكار می بینم (۷۴) و این گونه فرمانروایی و مالكیّت خود را بر آسمان ها و زمین به ابراهیم نشان می دهیم تا از یقین كنندگان شود (۷۵) چون شب او را فرو گرفت، ستاره ای دید گفت: این پروردگار من است؛ هنگامی كه ستاره غروب كرد، گفت: من غروب كنندگان را دوست ندارم (۷۶) هنگامی كه ماه را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است؛ پس وقتی ماه غروب كرد، گفت: یقیناً اگر پروردگارم مرا هدایت نكند بدون شکّ از گروه گمراهان خواهم بود (۷۷) پس وقتی خورشید را در حال طلوع دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است؛ و هنگامی كه غروب كرد، گفت: ای قوم من! بیتردید من از آنچه شریک خدا قرار می دهید بیزارم (۷۸) همانا من به دور از انحراف و با قلبی حقّگرا همه وجودم را به سوی كسی كه آسمان ها و زمین را آفرید، متوجّه كردم و از مشركان نیستم (۷۹)
🌷 #أَبِيه: پدرش
🌷 #آزَر: نام مردی است که جدمادری یا عموی حضرت ابراهیم علیه السلام است.
🌷 #أَتَتَّخِذُ: آیا انتخاب می کنی
🌷 #أَصْنَام: بت ها
🌷 #آلِهَة: معبودها
🌷 #أَرَاك: تو را می بینم
🌷 #ضَلَال: گمراهی
🌷 #مُبِين: آشکار
🌷 #كَذَٰلِكَ: اینگونه
🌷 #نُرِيٓ: می بینیم
🌷 #مَلَكُوت: مالکیت و فرمانروایی
🌷 #السَّمَاوَات: آسمان ها
🌷 #الْأَرْض: زمین
🌷 #الْمُوقِنِين: یقین کنندگان
🌷 #جَنَّ: احاطه کرد، فروگرفت
🌷 #لیل: شب
🌷 #رَأَىٰ: دید
🌷 #كَوْكَب: ماه
🌷 #أَفَلَ: غروب کرد
🌷 #لَا_أُحِبُّ: دوست ندارم
🌷 #آفِلِين: غروب کنندگان
🌷 #رَأَى: دید
🌷 #الْقَمَر:َ ماه
🌷 #بَازِغ: طلوع کرد
🌷 #الضَّآلِّين: گمراهان
🌷 #شمس: خورشید
🌷 #أَكْبَر: بزرگتر
🌷 #بَرِيٓء: بیزارم
🌷 #وَجَّهْتُ: متوجه کردم
🌷 #فَطَرَ: آفرید
🌷 #حَنِيف: حق گرا
⬅️ ادامه در جلسه بعدی....
🌸🌺🌸🌺🌸
🔥بوقهای هواداران عریانی را دریابید❗
🔻عریانی و فحشا توسط #غربگرایان در داخل کشور، حمایت سیاسی و رسانهای حرفهای می شود.
🔻به همین دلیل معدود افراد بیحجاب احساس می کنند که با این پشتیبانی سیاسی_رسانهای غربگراها حاشیه امنی برای ایشان در برابر قانون گریزی وجود دارد.
🔻مسئولان ذیربط هم نشان دادهاند که در هنگام عملیات رسانهای جریان غربگرا، تا حد زیادی منفعل می شوند و این رفتار خودش عامل تقویت روحیه مدافعان فساد شده است.
🔻جریان غربگرا به دو دلیل مهم از عریانی و بی حجابی حمایت می کند:
🔸۱- جذب #رای قشر خاکستری در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری و حتی خبرگان!(که باید این مسیر نفوذ مطابق قانون و بدون ملاحظه مسدود شود)
🔸۲- آلوده بودن بخش قابل توجهی از سران و بدنه جریان غربگرا به #بیبندوباری_اخلاقی و علاقمندی عمیق آنها به فرهنگ غرب و ضدیت افراطی با اسلام!
🔻بنابراین برای برخورد با پدیده عریانی، همزمان برخورد با منابع ترویج عریانی، باید با هواداران سیاسی_رسانهای عریانی و بی حجابی در داخل کشور هم هوشمندانه و موثر برخورد شود تا بخاطر قدرت و شهوت، برای نابودی فرهنگ اصیل ملت تلاش نکنند.
🔻تا این بوق های شیطانی خاموش نشود، بی حجابی متوقف نمی شود
✍حمیدرضا ابراهیمی
@Emam_kh
🔴 اگر قصد #رای دادن نداری، یعنی قائل به مشارکت نیستی و وقتی قائل به مشارکت نیستی، معنی ندارد که بعد از انتخابات در مورد اتفاقات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، علمی و اقتصادی کشور اظهار نظر کنی!
#انتخابات_مجلس
🇮🇷 @Emam_kh