eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
6.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
889 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
نهال ؟ تو تاحالا عاشق شدی؟ چشام چهار تا شد دلم نمی خواست خاطرات تلخ رو دوباره مرور کنم گفتم آره... اما الان چیزی جز نفرت نیس... _فکر کنم دارم عاشق میشم... تو؟! عاشق؟! حالا کی هست این مرد خوشبخت؟ نمی دونم اسمش عشقه یا هوس اما این یکی باهمه فرق داره چه فرقی؟ _مردونگیش عشقش به زنش غیرتش ، غرورش... همه چی داره. زن هم داره پس. سرش رو پایین انداخت گفتم فکر می کردم مردونگی کوروش دلت رو برده اما ظاهرا اشتباه می کردم
⭕️۴ تا ذکر سریع جذب خواسته ها🌾 چهار تا ذکر میخوام بهت بگم که به محض اینکه شروع میکنی به گفتنش دو تا اتفاق🤯 میفته یک: مشکلاتت شروع میشه به حل شدن😍 دو: با سرعت نور به سمت اون خواسته ای که داری حرکت میکنی🌿🪴 🧐حتی اگه قبول نداری یک هفته انجام بده، توی همین یک هفته یسری نشونه هایی می بینی که بی خیال این تمرین نمیشی✨😍 حداقل روزی ۱۱۰ مرتبه بگو و خودت ببین چه اتفاق های قشنگی تو زندگیت میفته (۴ تا ذکر توی کانال زیر) ✅ وارد کانال شو چون نکاتی گفته شده که خیلی بهت کمک میکنه👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
هدایت شده از تبلیغات همسران💓
🧿خلاص شدن از طلسم🔮 چطور میتونم از طلسم و جادو ها خلاص بشم؟ 😳یک دستور قوی و بی نظیر توی کانال گذاشتم که از قوی ترین طلسم ها و جادو ها میتونی خلاص شی🌿❤️ این موضوع رو حتی به نزدیکترین و صمیمی ترین دوستانتون هم نگید🤫 اون وقت می بینید که در مدت کوتاهی چطور گشایش ها به زندگی تون باز میشه🎊 برای دریافتش وارد کانال زیر شو 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2119565536Cedeb2b7fa6
من به جای همه، برای اون لبخندهایی که خیلی وقتا از روی قوی بودنت زدی بهت میگم: تو بی نظیری… این قوی بودن کار هر کسی نیست☁️
. به سلیقه شما احترام می گذاریم. .اینجا با ما خوشتیپ باش🤩🤩🤩. .ست های مردانه و زنانه.🤾‍♂️🤾‍♀️🤾‍♂️🤾‍♀️ .نصف قیمت بازار🧭🧭🧭🧭🧭. .پرداخت درب منزل 🏠🏠🏠🏠. https://eitaa.com/joinchat/1098121595C4939dcd88f
۲ نفر تا چند دقیقه برید پارت بدم😍☝️
یه نفر دیگ فقط
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 دو دستش را به کمر زد، سرش را بلند کرد و گفت : خب منم یکی از زیبایی های طبیعت محسوب می شم دیگه. اصلا اینجا با وجود من زیباست. - اتفاقا تو حکم علف های هرز رو بین گلا و درختا بازی می کنی. لبی کج کرد، شانه بالا انداخت و گفت : باشه ما علف هرز، ما بی ریخت، اصلا ما خار، ولی همین موجود اضافه اگه نبود این حیاطت اینقدر گل و بلبل نبود. ابرویی از سر خونسردی بالا انداختم و گفتم ‌: تو نباشی یکی دیگه. مطمئن باش لنگ نمی مونم. لبش را با زبان تر کرد و سر تکان داد. - که اینطور. باش. خیره شده بودیم به هم. هیچ کدام حرف نمی زدیم. وقتی به خودم آمدم، اصلا نمی دانستم چرا آنجا ایستادم و دارم تماشایش می کنم. احساس کردم هیچ فکری در سرم نیست...
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
💢 گرفتار مواد هستی اما خسته شدی؟ 🔻آبرو داری،کارمندی،نمیتونی بری کمپ؟ 🔻 تحمل درد و خماری نداری؟ 🔻 بارها ترک کردی اما بازم برگشتی ؟ 💢 عَزیزانی که فَرد مُعتاد دَر خانه و خانواده دارن🔹 ݪینڪ عُضویت زیر را لَمس کُنن👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3433955925Cd0364beaa6 💢برای ارتباط مستقیم با کارشناس فرم زیر را پرکنید 👇👇 https://formafzar.com/form/cafj0 💢 مشاور و کارشناس ترک اعتیاد 👇👇 🆔 @bahavari369
۴ نفر برید پارت بعدیو بدم😍☝️
یه نفر دیگ
🦋🕯🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯🦋🕯 🦋🕯🦋🕯 🕯🦋🕯 🦋🕯 🕯 مغزم خالی شده بود و تهیی! نگاه سیاهش هنوز رویم بود. پیشانی ام را خاراندم و جدی تر از قبل گفتم : غذای جانکو و سگا رو دادی؟ صدایم را که شنید، تازه از عالم هپروت بیرون آمد. او هم تکانی به خود داد و گفت : آره. همین یکم پیش. - خوبه. به کارت برس. خواستم برگردم بروم داخل که صدایم زد. - آرامش... سرجایم متوقف شدم. این بار دومی بود که مرا با نام کوچک صدا می زد. قبل از آنکه بخواهم توبیخش کنم، خود سریع اصلاح کرد. - خانم.. برگشتم سمتش. - بله؟ - به حرفام فکر کردی؟ دست چپم را به پهلو زدم و گفتم : فکر کنم یا نکنم چه توفیقی به حال تو داره؟ همان موقع یادم آمد که گفت به شرط آنکه دیگر برایم کار نکند کمکم می‌کند. پس به حالش توفیق داشت. اما به روی خودم نیاوردم و منتظر شدم جوابم را بدهد. - خب توفیق که داره. من مفت و مجانی کاری نمی کنم. ولی میشه اسمش رو یه جور قدردانی هم گذاشت. هرچند این مدت اونقدر با مسلسل شخصیتم رو پودر کردی و ریختی زمین که دیگه با خاک انداز هم نمیشه جمعش کرد. ولی چه کنیم، حامی و دل رحمیش.مظلوم، بیچاره... چشم غره ای اساسی نثارش کردم و گفتم : تو که خیلی مظلومی! یکی تو مظلومی یکی کودکان بی پناه فلسطین. سرش را پایین انداخت و خندید. دوباره نگاهم کرد. - باور کن ضرر نمی کنی. این یه بارو به من اعتماد کن. - چرا باید بهت اعتماد کنم؟ حالت متفکرانه به خود گرفت. دستش را زیر چانه‌اش گذاشت و گفت : واقعا هرچی فکر می کنم هیچ دلیلی نداره بهم اعتماد کنی. اما شاید این یکی دیگه جواب بده. شاید هم تو به مرادت برسی هم من. - الان حرفت چیه؟ میگی برم خودمو بچسبونم به عموم؟ با ناباوری گفت : بابا یاواش یاواش. نمی ذاری که. تو اوکی رو به من بده من کامل نقشه رو برات شرح می دم. گام به گام هم راهنماییت می کنم. حتی می گم چی بگی و چی نگی. طلبکارانه گفتم : با یابو که طرف نیستی! باز داره یادت می‌ره اینی که جلوت وایساده کیه. - نه یادم نرفته. مخصوصا که دیگه جلومم نیستی قشنگ بالا سرمی. خنده ام گرفت ولی لبم را گزیدم و بروزش ندادم. -خب که خب؟ بشنییم یه گوشه مثل آدم حرف بزنیم؟ هوفی کردم و گفتم : بیا تو. و خود نیز به سمت راه پله ها به راه افتادم.