eitaa logo
عــــشق ممنـــوعه؛
6.9هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
884 ویدیو
7 فایل
بسم رب الحسنین علیهما السلام 💚 بعضی تجربه ها قشنگن، مثلِ دوست داشتنِ تــــــــــــــــــو...♥️🌿 رمان"عشق ممنوعه" به قلم:elsa هرگونه کپی برداری حتی با ذکر نام نویسنده حرام و پیگرد الهی دارد:") @ansar_tab تبلیغات خواستین👆
مشاهده در ایتا
دانلود
👆الان دوباره لینکش پاک میشه از همه عقب میمونی😩😖😖 🤌دنیا داره به سمت هوش مصنوعی پیش میره 🚀 .
۵ نفر برید قفل پارتمون بازشه🏃‍♂😍☝️
عــــشق ممنـــوعه؛
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ #پارت_853 #رمان_حامی سرم را به س
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ به موج های خروشان چشم دوختم و گفتم : نه. ولی اینقدر اینجا آرامش داره که پلک هام سنگین شدن - اینجا یا من؟! حرفش را با شیطنت گفت. نگاهش کردم. عاشق نیم رخش بودم. خصوصا زمانی که اخم می کرد. - اینجا کنار تو! لبخندی مهمان لبش شد و باز هم دستم را فشرد برایم سخت بود درمورد چیزی که باب میلش نیست حرف بزنم. ولی باید می گفتم. می گفتم و یک بار برای همیشه خیالم را راحت می کردم. دل را به دریا زدم. - حامی؟! - جانم دلبر؟ طرز صحبتش، حرف زدن را برایم سخت تر می کرد. آب دهانم را پر صدا قورت دادم. - می خواستم یه چیزی بگم. - بفرمایید مادمازل - میگم... - چرا من من می کنی فرفری. مگه من غریبم؟! تعارف داری؟ - نه تعارف ندارم. - خب؟ نفس عمیقی کشیدم. - اجازه می دی من... یعنی ما.. دوباره به ماموریت بریم؟ - نه! آن چنان قاطع گفت که خشکم زد. جدی شد. - لطفا اصلا وارد بحث نشو خب؟ من جوابم رو یک بار دادم. فکر کنم اونقدر محکم و قاطع بود که دیگه نیاز به توضیح اضافه نباشه
عــــشق ممنـــوعه؛
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ #پارت_854 #رمان_حامی به موج ها
🔥♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️🔥♥️ 🔥♥️🔥♥️ ♥️🔥♥️ 🔥♥️ ♥️ تا به حال نشده بود حامی آنقدر سر مسئله ای جدی شود. برای همین مطمئن شدم به هیچ وجه امکان اینکه رضایت دهد نیست! سرم را از روی شانه اش برداشتم و به دریا خیره شدم. لبم را گزیدم. کمی احساس خفگی می کردم. سکون میانمان، بسیار سنگین بود و داشت عذابم می داد. از طرفی هم آن لحظه دلم نمی خواست با او هم کلام شوم. سر تا پایم بی قرار شده بود. طی تصمیمی آنی، بلند شدم و مسیری که آمده بودیم را بازگشتم. باید کمی قدم می زدم تا آتش درونم خاموش شود. همینطور مستقیم رفتم تا به ساحل رسیدم. مسیرم را کج کردم. امتداد ساحل را گرفتم و وقتی صدای حامی را از پشت سرم شنیدم، سرعت قدم هایم را بیشتر کردم. از دستش دلخور نبودم. یعنی حق دلخوری نداشتم. اما نیاز داشتم کمی تنها باشم. مخالفت صریح و بی چون و چرایش، کمی بیشتر از خیلی حالم را گرفته بود. صدایش نزدیک و نزدیک تر شد. - آرامش؟ صدام می رسه؟ بابا می گم یه لحظه وایسا کجا تخته گاز داری می ری.
پارت سورپرایز امشبمون😍😍☝️
هدایت شده از عــــشق ممنـــوعه؛
10.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بانوان عزیز ثبت‌نام‌ آغاز شد 😍 درفضای امن منزلت بمون ... ولی بیشتر از همسرت پول دربیار 😉👇 @fatemehjannesarii https://eitaa.com/joinchat/753401967C41ef8b5a95
🍬 هیچکس قرار نیست کمکت کنه خودت باید خودت رو بسازی هر روز قوی تر از دیروز هوای خودتو داشته باش رفیق..🌱
شوهرش چهل روز قبل به ماشینمون زدو زن و بچمو کُشت برای رضایت دادن شرط گزاشتم ... شوهرت باید درد از دست دادنو بکشه طلاق میگیری زنم میشی ... فکر نکن عاشقت شدم فقط میخوام اون مرتیکه درد بکشه ... با اجبار طلاق گرفت شوهر سابقش که ازاد شد یک شب ....😳 ❌ادامه داستان کانال خودباخته بخونید👇 https://eitaa.com/joinchat/4065461114C4c02b0e3a3
هدایت شده از تبلیغات
بارداری  ناخواسته ام...(واقعی) من ریحانه 30 سالمه.یه شب همراه مادرم خانه عموم خوابیده بودم یهو دستی مردونه منو در آغوش کشید نتونستم فریاد بزنم. بله آن مرد به من....بعد از اون به خانه عموم نرفتم و میترسیدم به کسی بگم؛به دکتر زنان مراجعه کردم در کمال تعجب گفتن باردارم.به مادرم گفتم و تصمیم گرفت دوربین در خانه  عموم قرار بده و در حالی ک خواب بودم همان اتفاق تکرار شد فردا صبح دوربین چک کردیم از تعجب انگشت به دهان گرفتیم مرد هنگامی که🙈 🔴 ادامه داستان واقعی👈 باز شــــــــود 🔴
‌ دستتو بزار رویِ قلبم ... ببین اینجا خونِه ی توئه... آدم هرجام بِره باز برمیگرده خونش پس مُراقبِ خونَت باش... اگه یه روز نباشی من میمیرم ♥️♥️♥️
هدایت شده از تبلیغات
💓هر دوتا پسرای خان میخواستنم!! بهم میگفتن عروس دو بخته، شب عروسیم برادر شوهرم دستمال قرمز دور کمرم بست و در گوشم گفت تو مال خودمی نمیزارم جایی بری!😏 شب عروسی نگاهم تو چشمای برادر شوهر جوونم که درس خونده شهر بود گره خورد باورم نمیشد اونه که داره همچین حرفی میزنه!! با ترس چرخیدم سمت شوهرم که دیدم با چشمای به خون نشسته زل زده بهم... 😡❤️‍🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/2402419479C537eee0e8e با مادرشون پا به حجله ای گذاشتم که قرار بود خونمو بریزن بخاطر گناه نکرده😰🥶🔪🩸