#noun #unit7 #level2
ruins [ˈruːɪnz] n.
Ruins are old buildings that are not used anymore.
→ I visited some interesting ruins in Greece.
ویرانه، خرابه
کلمه ruins ساختمانهای قدیمیای هستند که دیگر استفاده نمیشوند.
→ من در یونان برخی ویرانه های جالب دیدم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit7 #level2
scholar [ˈskɒlə:r] n.
A scholar is a person who studies something and knows much about it.
→ The scholar knew much about art history.
محقق ، دانشمند ، پژوهشگر
یک scholar کسی است که در مورد چیزی مطالعه میکند و دانش زیادی در مورد آن دارد.
→ دانشمند در مورد تاریخ هنر اطلاعات زیادی داشت.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#adjective #unit7 #level2
significant [sɪgˈnɪfɪkənt] adj.
When someone or something is significant, they are important.
→ I read many significant novels as a literature major in university.
مهم ، قابل توجه ، عمده
وقتی فرد یا چیزی significant است، به این معنی است که اهمیت دارد.
→ من به عنوان دانشجوی رشته ادبیات در دانشگاه رمانهای مهم زیادی خواندم.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#noun #unit7 #level2
volcano [vɒlˈkeɪnəʊ] n.
A volcano is a mountain with a hole on top where hot liquid comes out.
→ When the volcano erupted, smoke and heat filled the air.
آتشفشان
یک volcano کوهی است که در بالای آن سوراخی وجود دارد که از آن مایع داغ خارج میشود.
→ هنگامی که آتشفشان فوران کرد، دود و گرما هوا را پر کرد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
#short_story #unit7 #level2
داستان کوتاه
A Beautiful Bird
Dr. Norton’s occupation was a scholar of biology. He learned about all animals on a daily basis. One day he met a sailor from a colony overseas. The man told Dr. Norton about a talking bird! The bird fascinated Dr. Norton, so he told his colleagues about it. They debated with him: no one thought a bird could talk. He tried to persuade them, but they laughed at him. Nevertheless, Dr. Norton believed the bird was real. His new mission was to find it. He wanted factual proof.
پرنده زیبا
شغل دکتر نورتون، محقق زیستشناسی بود. او هر روز در مورد همه حیوانات مطالبی یاد میگرفت. روزی او با یک ملوان از یک مستعمره خارج از کشور ملاقات کرد. آن مرد به دکتر نورتون در مورد یک پرندهی سخنگو گفت! این پرنده دکتر نورتون را شیفته خود کرد، بنابراین او به همکارانش در مورد آن گفت. آنها با او بحث کردند: هیچکس فکر نمیکرد که پرندهای بتواند صحبت کند. او تلاش کرد آنها را متقاعد کند، اما آنها او را مسخره کردند. با این وجود، دکتر نورتون باور داشت که پرنده واقعی است. ماموریت جدید او پیدا کردن آن بود. او میخواست یک مدرک واقعی داشته باشد.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
The next day he departed for the colony. The sailor he had met told him to look for a man named Jai, who would be able to help him in his search. After a month of sailing, Dr. Norton finally reached the colony where he met Jai.
“I can take you to where it lives. It lives by the volcano,” Jai said. They left the next day. A week later, they arrived at the volcano. Every day they walked around and looked for the bird, but they couldn’t find it.
روز بعد او به سمت مستعمره عزیمت کرد. ملوانی که او ملاقات کرده بود به او گفت که به دنبال مردی به نام جای باشد، که میتواند در جستجوی او به او کمک کند.
بعد از یک ماه سفر دریایی، دکتر نورتون بالاخره به مستعمرهای رسید که در آن جای را ملاقات کرد.
جای گفت «من میتوانم شما را به جایی که آن زندگی میکند ببرم. آن نزدیک آتشفشان زندگی میکند». آنها روز بعد راه افتادند. یک هفته بعد، آنها به آتشفشان رسیدند. هر روز آنها پرسه میزدند و به دنبال پرنده میگشتند، اما نمیتوانستند آن را پیدا کنند.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
After one month, Dr. Norton could not find the bird, and this depressed him. He decided to go home. On the route back, he walked past some old ruins. He heard someone say, “Hello.”
“Who are you?” he asked. Dr. Norton looked up and saw a bird!
Dr. Norton put the talking bird into a cage. Then he returned home. He had made a significant discovery.
بعد از یک ماه، دکتر نورتون نتوانست پرنده را پیدا کند و این موضوع او را افسرده کرد. او تصمیم گرفت به خانه بازگردد. در مسیر بازگشت، او از کنار برخی از خرابههای قدیمی عبور کرد. او شنید که یکی گفت: «سلام.»
او پرسید «تو کی هستی؟» دکتر نورتون به بالا نگاه کرد و یک پرنده را دید!
دکتر نورتون پرنده سخنگو را در قفسی قرار داد. سپس او به خانه بازگشت. او یک کشف مهم انجام داده بود.
⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️
🌸 @Essential_English_Words 🌸
پایان درس ۷✔️
🔄 میانبر به ابتدای درس ۷ سطح ۲
eitaa.com/Essential_English_Words/5275
🔄 میانبر به دروس سطح ۱
eitaa.com/Essential_English_Words/4875
گروه چت و رفع اشکال
eitaa.com/joinchat/4007067660C53e1dcc71d
اصطلاحات ، پادکست ، داستان صوتی
تقویت مهارت شنیداری، گفتاری 👇
🌺 @English_House
Iraq's Ein al-Assad Air Base, where US Forces were stationed, was bombed by the rockets of the Islamic Revolutionary Guard Corps at 1:20 am this morning.
The same time which Ghasem Soleimany was attacked by rockets in Iraq
#hard_revenge
🏡 @English_House 🏡