eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
likeness [ˈlaɪknɪs] n. Likeness means the state of being like, or resemblance. → Michelle bears a strong likeness to her older sister Kate. شباهت ، تشابه کلمه likeness به معنی حالت شبیه بودن یا تشابه است. → میشل شباهت زیادی به خواهرش کیت که از او بزرگتر است دارد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
moreover [mɔːˈrəʊvər] adv. Moreover means besides or in addition to something. → It’s cold outside. Moreover, the wind is very strong. علاوه بر این ، بعلاوه کلمه moreover به معنی به علاوه یا علاوه بر چیزی است. → بیرون سرد است. علاوه بر این، باد بسیار شدید است. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
perspective [pə:rspektɪv] n. A perspective is the way you think about something. → The man’s speech gave me a new perspective on our country. چشم‌انداز ، جنبه فکری ، دید ، روشن بینی، دیدگاه یک perspective روشی است که شما درباره چیزی فکر می‌کنید. → سخنرانی مرد به من دیدگاه جدیدی درباره کشورمان داد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
rational [ˈræʃənl] adj. When something is rational, it is normal or practical. → It is hard to think in a rational way when you are scared. منطقی ، عقلانی ، گویا وقتی چیزی rational باشد، عادی یا عملی است. → وقتی ترسیده‌اید، فکر کردن به روش منطقی سخت است. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
recover [rɪˈkʌvə:r] v. To recover is to go back to normal after something bad happens. → I hope the city will recover soon after the flood. بازیابی ، ترمیم شدن ، بهبود یافتن ، شفا یافتن کلمه recover به معنی بازگشت به حالت عادی پس از وقوع چیز بدی است. → امیدوارم شهر پس از سیل به زودی به وضعیت عادی برگردد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
rely [rɪˈlaɪ] v. To rely on something or someone is to trust or depend on them. → The boy relied on his older brother to help him. **اعتماد کردن، تکیه کردن، پشتگرم بودن حرف اضافه: on, upon کلمه rely به چیزی یا کسی به معنی اعتماد کردن یا وابسته بودن به آن‌ها است. → پسر به برادر بزرگترش اعتماد کرد تا به او کمک کند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
shock [ʃɒk] v. To shock people is to surprise them. → The man was shocked by the news. شوکه شدن ، تکان‌ سخت خوردن، هول و هراس پیدا کردن کلمه shock افراد به معنی غافل‌گیر کردن آن‌ها است. → مرد از خبر شوکه شد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
shy [ʃaɪ] adj. When people are shy, they are nervous around people strange to them. → The girl was too shy to try out for the play. خجالتی ، کمرو وقتی افراد shy باشند، در حضور افراد غریبه عصبی و نگران و دستپاچه می‌شوند. → دختر به قدری خجالتی بود که نتوانست برای اجرای نمایش امتحان بدهد. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
stare [stɛə:r] v. To stare at something is to look at it for a long time. → The young couple stared into each other’s eyes. خیره شدن، زل زدن، چشم دوختن کلمه stare به چیزی به معنی مدت زیادی به آن نگاه کردن است. → زوج جوان به چشمان یکدیگر خیره شدند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
thus [ðʌs] adv. Thus means as a result or for that reason. → The sun was shining. Thus, I wore my sunglasses. پس ، بنابر این کلمه thus به معنی در نتیجه یا به همین دلیل است. → خورشید می‌تابید. بنابراین، عینک آفتابیم را زدم. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
داستان کوتاه Prince Sam Sam’s mother cooked at the royal palace. One day, he went to work with her. She emphasized that he should stay in the kitchen. But Sam was bored. Thus, he decided to look around. He went around a corner. It shocked him to see a boy who had a strong likeness to him. Sam soon recovered. The other boy stared at him. Then he spoke. “Come with me.” He needed to be rational. But he couldn’t deny that he wanted to go. So he followed the boy to a chamber. “I am Prince Bertram,” the boy said. Sam felt shy talking to a prince. “I’m Sam.” “Trade places with me.” The prince said. شاهزاده سام مادر سام در کاخ سلطنتی آشپزی می‌کرد. روزی، او با مادرش به سر کار رفت. او (مادرش) تأکید کرد که باید در آشپزخانه بماند. اما سام حوصله اش سر رفته بود. بنابراین، او تصمیم گرفت که دور و بر را نگاه کند. او از گوشه ای عبور کرد. او شوکه شد که پسری را دید که شباهت زیادی به او داشت. سام به زودی به خود آمد. پسر دیگر به او خیره شد. سپس او صحبت کرد. «با من بیا.» او باید منطقی می‌بود. اما نمی‌توانست انکار کند که می‌خواهد برود. بنابراین او به دنبال پسر به یک اتاق رفت. پسر گفت «من شاهزاده برترام هستم». سام احساس خجالت می‌کرد که با یک شاهزاده صحبت می‌کند. «من سام هستم.» شاهزاده گفت «جایمان را عوض کنیم.» ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸