eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
118 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
voice.ogg
زمان: حجم: 6.11M
😱خطر اصلی واکسن‌ ها چیست؟ صوتی⚡️ استاد قاسمی 👌خطر اصلی عوارض واکسن ها نیست، خطر اصلی اهداف واکسن‌ هاست! Must listen
highlands [ˈhaɪlənd] n. The highlands are high areas of land, usually with mountains. → The man had a small home in the highlands. مناطق کوهستانی، سرزمین‌های مرتفع، ارتفاعات کلمه highlands نواحی مرتفعی از زمین هستند که معمولاً شامل کوه‌ها می‌شوند. → مرد خانه‌ای کوچک در مناطق کوهستانی داشت. ➖➖➖➖➖➖➖➖ ivory [ˈaɪvərɪ] n. Ivory is a white, hard substance that comes from elephants. → The elephant’s long ivory tusks looked very impressive. عاج، رنگ عاج، دندان فیل یک ivory ماده‌ای سفید و سخت است که از فیل‌ها به دست می‌آید، معمولاً از عاج‌های آن‌ها. → عاج‌های بلند فیل که از جنس عاج بودند بسیار چشمگیر به نظر می‌رسیدند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
mill [mil] n. A mill is a building where flour is made. → The farmer took his wheat to the mill to make it into flour. آسیاب یک mill ساختمانی است که در آن آرد درست می‌شود، معمولاً از گندم. → کشاورز گندم خود را به آسیاب برد تا آن را آرد کند. ➖➖➖➖➖➖➖➖ needle [ˈniːdl] n. A needle is a small, sharp piece of metal that you use to make or fix clothes. → I used a needle to fix the hole in my pants. سوزن یک needle یک قطعه فلز کوچک و تیز است که برای دوختن یا تعمیر لباس از آن استفاده می‌کنید. → از سوزن برای ترمیم سوراخ شلوارم استفاده کردم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
polish [ˈpɒlɪʃ] v. To polish something is to rub it in order to make it shiny. → Mark spent all morning polishing his shoes for the wedding. براق کردن، پولیش زدن، واکس زدن، برق انداختن کلمه polish چیزی یعنی آن را مالش دهید تا براق شود. → مارک تمام صبح را صرف براق کردن کفش‌هایش برای عروسی کرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ sew [sou] v. To sew means to put pieces of cloth together using string. → I learned to sew when I was a little girl. دوختن، خیاطی کردن کلمه sew یعنی تکه‌های پارچه را با استفاده از نخ به هم متصل کنید. → من وقتی دختر کوچکی بودم خیاطی را یاد گرفتم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
shed [ʃed] n. A shed is a small building where you store things like tools. → We have a small shed in the backyard for storage. سایه بان، انبار کوچک، آلونک، کپر یک shed ساختمانی کوچک است که در آن وسایلی مانند ابزار را نگهداری می‌کنید. → ما یک آلونک کوچک در حیاط خلوت برای نگهداری وسایل داریم. ➖➖➖➖➖➖➖➖ thread [θred] n. A thread is a thin piece of string. → I have many different colors of thread at home. نخ، ریسمان یک thread یک رشته باریک است. → من در خانه بسیاری از رنگ‌های مختلف نخ دارم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
trim [trim] v. To trim something is to cut it a little bit. → I had my hair trimmed this afternoon. کوتاه کردن، مرتب کردن (با کمی بریدن)، اصلاح کردن، چیدن، تراشیدن، آراستن کلمه trim چیزی یعنی آن را کمی ببرید، (معمولاً برای مرتب کردن آن.) → امروز بعدازظهر موهایم را کوتاه کردم. ➖➖➖➖➖➖➖➖ upwards [ˈʌpwərdz] adv. If something goes upwards, it moves vertically higher. → The kite went upwards further and further. به سمت بالا، رو به بالا اگر چیزی upwards برود، به صورت عمودی بالاتر حرکت می‌کند. → بادبادک هرچه بیشتر به سمت بالا رفت. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
Hossein Haghighi [Smusic.ir]Hossein Haghighi - Reyhaneh [128].mp3
زمان: حجم: 3.08M
Happy anniversary of Hazrat Masoumeh's birthday and daughter's day💐 🏡 @English_House 🏡
داستان کوتاه 💍🎁 The Anniversary Gift Joe was a carpenter. He built houses in the highlands. Joe’s wife Stella used a needle and thread to sew elegant clothing. She only used beautiful fabric to make clothes. Since they didn’t have a lot of money, they lived in an old shed. Water dripped in when it rained. They had broken chairs instead of a couch. But they had coal for heat, and flour from the mill for bread. Together, they trimmed the bushes to make their house look nice. Joe and Stella were poor, but not ashamed. They were happy. هدیه سالگرد جو نجار بود. او در کوهستان‌ها خانه می‌ساخت. همسر جو، استلا، با سوزن و نخ لباس‌های شیک می‌دوخت. او فقط از پارچه‌های زیبا برای دوخت لباس استفاده می‌کرد. از آنجایی که پول زیادی نداشتند، در یک طویله قدیمی زندگی می‌کردند. وقتی باران می‌بارید، آب چکه می‌کرد. به جای کاناپه، صندلی‌های شکسته داشتند. اما برای گرمایش زغال و برای نان، آرد از آسیاب داشتند. با هم، بوته‌ها را هرس کردند تا خانه‌شان زیبا به نظر برسد. جو و استلا فقیر بودند، اما شرمنده نبودند. آنها خوشحال بودند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
@Essential_English_Wordsanniversary gift.mp3
زمان: حجم: 1.61M
Sometimes in the evening, they walked downtown. They looked in store windows and dreamed. Stella wanted a hairbrush with an ivory handle. She pulled her hair upwards every day because she didn’t have a brush to make it nice. Joe wanted to fix his grandfather’s watch. For their anniversary, Stella wanted to get Joe what he wanted. But then she did the arithmetic. It would take at least six months to save enough money. Then she had an idea. She cut off all of her hair and sold it. گاهی اوقات عصرها، به مرکز شهر پیاده‌روی می‌کردند. به ویترین مغازه‌ها نگاه می‌کردند و رویا می‌بافتند. استلا یک برس مو با دسته عاجی می‌خواست. او هر روز موهایش را بالا می‌کشید چون برای مرتب کردنش برسی نداشت. جو می‌خواست ساعت پدربزرگش را تعمیر کند. برای سالگردشان، استلا می‌خواست چیزی را که جو می‌خواست برای او بخرد. اما بعد حساب و کتاب کرد. حداقل شش ماه طول می‌کشید تا پول کافی پس‌انداز کند. سپس ایده‌ای به ذهنش رسید. تمام موهایش را کوتاه کرد و فروخت.
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
#short_story #story #word #words #english #زبان #انگلیسی #لغت #داستان داستان کوتاه 💍🎁 The Annivers
زمان: حجم: 1.01M
Meanwhile, Joe knew that he could never fix his watch. So he polished it and sold it. He made enough to buy the brush. On their anniversary, the door burst open. Joe was excited to give Stella his gift. But first, Stella gave him the money to fix the watch. When he saw his wife without any hair, he smiled. “ I sold my watch to buy you something,” Joe said. He gave her the brush, and she laughed. They were both willing to give up something very special to make each other happy. در همین حال، جو می‌دانست که هرگز نمی‌تواند ساعتش را تعمیر کند. بنابراین آن را پولیش کرد و فروخت. او پول کافی برای خرید برس به دست آورد. در سالگردشان، در باز شد. جو هیجان‌زده بود که هدیه‌اش را به استلا بدهد. اما ابتدا، استلا پول تعمیر ساعت را به او داد. وقتی همسرش را بدون مو دید، لبخندی زد. جو گفت: “من ساعتم را فروختم تا چیزی برای تو بخرم.” او برس را به او داد و او خندید. هر دو مایل بودند چیزی بسیار خاص را فدا کنند تا یکدیگر را خوشحال کنند. 🌹 اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 🌸 @Essential_English_Words 🌸