eitaa logo
🇮🇷Essential English Words🇮🇷
3.6هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
115 ویدیو
14 فایل
🙊Stop Talking, Start Walking🏃‍♀️🏃 🦋 ادمین👈🏽 @soft88 ⁦♥️⁩روزی۵ #صلوات به نیت سلامتی و ظهور امام زمان ⛔️کپی و نشر مطالب به هر شکل حرام⛔️ 🙂اصطلاحات و پادکست🙃 @English_House گروه چت انگلیسی eitaa.com/joinchat/4007067660C220529a69d
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان کوتاه Henry Ford’s Famous Car My name is Henry Ford, and I invented a car called the Model T. I used to watch carriages on the streets. They fascinated me. Then I got a job as a junior mechanic. My father criticized me. He wanted me to run the farm. But I did not shift my plans. Then I worked for the Detroit Auto Company. But I wanted to make cars using less labor. That way, there would be fewer expenses. I started the Ford Motor Company in 1903. At first, the company did not do well. But many people were betting on my success. ماشین معروف هنری فورد نام من هنری فورد است و من یک ماشین به نام مدل T اختراع کردم. من همیشه در خیابان‌ها به تماشای کالسکه‌ها می‌نشستم. آن‌ها مرا شیفته خود می‌کردند. سپس من شغلی به عنوان یک مکانیک جوان پیدا کردم. پدرم به من انتقاد می‌کرد. او می‌خواست من مزرعه را اداره کنم. اما من برنامه‌هایم را تغییر ندادم. سپس من برای شرکت خودروسازی دیترویت کار کردم. اما من می‌خواستم ماشین‌هایی بسازم که نیاز به کار کمتری داشته باشند. به این ترتیب، هزینه‌ها کمتر می‌شد. من شرکت فورد موتور را در سال 1903 تأسیس کردم. در ابتدا، شرکت به خوبی پیش نمی‌رفت. اما بسیاری از مردم روی موفقیت من شرط می‌بستند. ⛔️کپی و نشر به هر شکل حرام⛔️ 🌸 @Essential_English_Words 🌸
☘ In the name of Allah ☘ level3
affection [əˈfekʃən] n. Affection is a feeling of liking someone or something. → Amanda has a lot of affection for her little sister Sarah. محبت، علاقه کلمه affection احساس دوست داشتن کسی یا چیزی است. → آماندا محبت زیادی نسبت به خواهر کوچکش سارا دارد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ agency [ˈeɪdʒənsɪ] n. An agency is a business or service set up to act for others. → I went to a travel agency to help me arrange a flight home. نمایندگی، آژانس یک agency کسب و کار یا خدماتی است که برای فعالیت به نمایندگی از دیگران تأسیس شده است. → من به یک آژانس مسافرتی رفتم تا در ترتیب دادن پرواز به خانه کمکم کند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
ash [æʃ] n. Ash is the grey or black powder created when something is burned. → The end of his cigar was full of ashes. خاکستر کلمه ash به معنی پودر خاکستری یا سیاه است که هنگام سوختن چیزی ایجاد می‌شود. → انتهای سیگار او پر از خاکستر بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ confine [kənˈfaɪn] v. To confine something is to keep it in one place. → The elephant is confined to a cage in the zoo. محدود کردن، محبوس کردن، زندانی کردن، محصور کردن کلمه confine چیزی یعنی نگه داشتن آن در یک مکان. → فیل در قفسی در باغ وحش محبوس است. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
dismiss [dɪsˈmɪs] v. To dismiss something is to say it is not important. → He quickly dismissed my idea about a new project. رد کردن، تکذیب کردن، نادیده گرفتن (بی‌اهمیت دانستن) کلمه dismiss چیزی یعنی بگویید که مهم نیست. → او سریعاً ایده من در مورد یک پروژه جدید را رد کرد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ erupt [ɪˈrʌpt] v. To erupt is for a volcano or something to shoot a hot substance. → The volcano erupted for the first time in ten years. فوران کردن کلمه erupt یعنی آتشفشان یا چیزی، ماده داغی را بیرون بپاشد. → آتشفشان برای اولین بار در ده سال گذشته فوران کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
fate [feɪt] n. Fate is a power that causes some things to happen. → Some people believe that a person’s hand can tell their fate. سرنوشت، تقدیر، بخت کلمه fate به معنای قدرتی است که باعث وقوع برخی چیزها می‌شود. → برخی افراد معتقدند که خطوط کف دست انسان می‌تواند سرنوشت او را بگوید. ➖➖➖➖➖➖➖➖ lava [ˈlɑːvə] n. Lava is the hot substance made of melted rock that shoots from volcanoes. → The red hot lava poured from the volcano. گدازه، مواد مذاب آتشفشانی یگ lava ماده داغی است که از سنگ مذاب ساخته شده و از آتشفشان‌ها بیرون می‌پاشد. → گدازه سرخ داغ از آتشفشان سرازیر شد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
miserable [ˈmɪzərəbəl] adj. If someone is miserable, they are very unhappy. → He was miserable after his dog died. بدبخت، بسیار ناراحت اگر کسی miserable باشد، بسیار ناراحت است. → او بعد از مرگ سگش بسیار ناراحت بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ navigate [ˈnævəgeɪt] v. To navigate something is to control the way it moves or goes. → She navigated the ship across the ocean. هدایت کردن (کشتی، هواپیما ، ...)، مسیریابی کردن کلمه navigate چیزی یعنی کنترل نحوه حرکت یا رفتن آن را در دست گرفتن. → او کشتی را در سراسر اقیانوس هدایت کرد. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
originate [əˈrɪdʒəneɪt] v. To originate somewhere is to start there. → The idea of democracy originated in Ancient Greece. نشأت گرفتن، سرچشمه گرفتن، آغاز شدن یا کردن کلمه originate از جایی یعنی شروع شدن از آنجا. → ایده دموکراسی در یونان باستان آغاز شد. ➖➖➖➖➖➖➖➖ remainder [rɪˈmeɪndə:r] n. The remainder of something is what is left. → He took a bite of the apple, then gave me the remainder of it. باقیمانده کلمه remainder چیزی همان چیزی است که از آن باقی می‌ماند. → او یک گاز از سیب خورد، سپس باقیمانده‌اش را به من داد. باقیمانده، پس مانده 🌸 @Essential_English_Words 🌸
retrieve [rɪˈtriːv] v. To retrieve something is to find it and get it back. → She retrieved her mail from the mail box. بازیابی کردن، پس گرفتن، بازیافتن، دوباره به دست آوردن کلمه retrieve چیزی یعنی آن را پیدا کرده و پس بگیرید. → او نامه هایش را از صندوق پستی برداشت ( نامه قبلاً توسط مأمور پست در آنجا قرار داده شده بود (ذخیره شده بود) و حالا او دارد آن را از حالت ذخیره خارج کرده و بازیابی می‌کند.). ➖➖➖➖➖➖➖➖ shallow [ˈʃælou] adj. If something is shallow, it is not deep. → The kids were playing in the shallow water. کم عمق، سطحی اگر چیزی shallow باشد، عمیق نیست. → بچه‌ها در آب کم عمق بازی می‌کردند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
slope [sloup] n. A slope is ground that is not flat. → The slope to the top of the mountain was very steep. شیب، سراشیبی، سرازیری یک slope زمینی است که صاف نیست. → شیب به سمت بالای کوه بسیار تند بود. ➖➖➖➖➖➖➖➖ span [spæn] v. To span a length of time is to last that long. → His work began in 1999. It has spanned many years since then. در بر گرفتن (زمان)، امتداد داشتن، طول کشیدن، به طول انجامیدن کلمه span یک دوره زمانی به این معنی است که به آن اندازه دوام بیاورد. → کار او در سال ۱۹۹۹ آغاز شد و از آن زمان چندین سال به طول انجامیده است. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
superstition [suːpərstiʃən] n. A superstition is something magical that people believe is real. → It is a superstition that Friday the 13th is an unlucky day. خرافات، موهومات یک superstition چیزی جادویی است که مردم باور دارند واقعی است. → این یک خرافات است که جمعه سیزدهم روز نحسی است. ➖➖➖➖➖➖➖➖ sympathy [ˈsɪmpəθɪ] n. Sympathy is a feeling of being sad for another person. → I felt sympathy for my sister so I got her a balloon to cheer her up. همدلی، همدردی، دلسوزی یک sympathy احساس غمگین بودن برای شخص دیگری است. → من دلم برای خواهرم سوخت، بنابراین یک بادکنک برای خوشحال کردنش برای او خریدم. 🌸 @Essential_English_Words 🌸
vibrate [vaɪˈbreɪt] v. To vibrate is to shake very hard. → The machine made his whole body vibrate as he broke up the ground. لرزیدن، ارتعاش داشتن کلمه vibrate یعنی خیلی سخت تکان خوردن. → دستگاه باعث شد تمام بدن او بِلَرزد، در حالی که او زمین را می‌شکافت. ➖➖➖➖➖➖➖➖ wander [ˈwɒndə:r] v. To wander is to walk without going to a certain place. → The boys like to wander in the woods and look at birds. پرسه زدن، سرگردان راه رفتن کلمه wander یعنی بدون رفتن به مکان مشخصی راه بروید. → آن پسرها دوست دارند در جنگل پرسه بزنند و به پرندگان نگاه کنند. 🌸 @Essential_English_Words 🌸