eitaa logo
فاطمی
425 دنبال‌کننده
9هزار عکس
4.7هزار ویدیو
168 فایل
تاسیس : ۹۹/۰۳/۲۷ ارتباط با مدیر کانال 👈 @farezva
مشاهده در ایتا
دانلود
فرقی ندارد كه جهنم یا بهشت است هرجا كه میگویم حسین آنجا بهشت است هر روز از این روضه به آن روضه دویده حق دارد آنكه گفته این دنیا بهشت است چشمی كه از داغت نمی بارد جهنم چشمی كه از داغت شود دریا بهشت است شش گوشه را از شش جهت دیدیم و گفتیم از هر جهت این كعبه ی زیبا بهشت است بالا و پایینی ندارد خانه ی تو بالای سر فردوس و پایین پا بهشت است با جبر ما را عاشق خود كن كه فردا در اختیار حضرت زهرا بهشت است گفتند زهرا زائر شبهای جمعه است گفتیم زیر پای مادرها بهشت است خیمه به خیمه سوخت دست و پای طفلان در آتشی كه شعله هایش تا بهشت است : 💔 شب جمعه است دلم دوروبر کرببلاست حسرت پیر غلامت، سفر کرببلاست ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌:✅ایا شود نظری هم به ما کنی این اربعین مرا راهی کربلا کنی ارباب دردمن دیدن لحظه ای حرم است نوکر همه چشم امیدش به کرم است السلام علیک یا قتیل العبرات
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺟﺬﺑﻪ ﯼ ﭼﺸﻢ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﺮﺍ ﮐﺸﯿﺪ ﺑﻪ ﺳﻤﺘﺶ ﻧﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺷﺒﻨﻢ ﻣﺮﺛﯿّﻪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺖ ﺑﻪ چشمهاﯼ ﺗﺮﻡ ﺩﺳﺘﯽ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻣﻘﺎﻡ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﻨﺎﻧﺶ ﻣﻘﺎﻡ ﭘﺎﮐﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺁﻥ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﺁﻧﮑﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﺣﺴﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ ﻣﺴﺘﯽ ﻣﻦ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﮐﻪ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺎﺩﺍﺕ ﺑﻮﺩﻩ ﻭﺍﻟﻠﻪِ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﻞ ﻣﻨﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺮﺍﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﭼﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺣﻼﻟﯽ ﮐﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﻔﺮﻩ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻏﻼﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺭﻭﺿﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ ‏« ﮐﻪ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺳﯿﻨﻪ ﯼ ﻏﻤﺪﯾﺪﻩ ﯼ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ؟ ‏ : 💔 تا سرت بر نیزه دیدم ای هلالِ یک شبه سر زدم بر محمل و روضه نمایان شد حسین https://eitaa.com/joinchat/3643146337C45b1cd8796
شد اسیر غل و زنجیر تنِ بیمارش سوختم یکسره از غربت و حالِ زارش چقدر خواند دعا تا که پدر برگردد رفت دلتنگِ پدر، تازه نشد دیدارش داشت عادت به اذانِ علي اکبر امّا... بی برادر شده بود و غم دل شد یارش تا در آغوش گرفتش کمی آرام شد و شد رمقِ هر نفس ِ تبدارش او علی بود و همین داغ برایش بس بود اینکه عمّه سرِ بازار رسیده کارش یک نفر خنده زنان هسته ی خرما زد و رفت گفت با خنده که از روی سرت بردارش لرزه افتاد به پایش، چه چراغان شده بود دورِ دروازه ی ساعات و در و دیوارش مانده هر ثانیه در خاطرِ ویرانه ی شام چشم ِ گریان شده ی تا به سحر بیدارش : 💔 ابر آمد و گریه کرد با باد گریست باران شد و قطره قطره افتاد، گریست تا کرببلا زنده بماند، هر روز در سوگ پدر حضرت سجاد گریست @fatemi_ar
با اشک بی‌زوال خودم گریه می‌کنم بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم این پلک ها به روضه‌ی تو‌ زخم شد حسین پس با زبان حال خودم گریه می‌کنم حالا دگر بدون عصا می‌خورم زمین گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم می‌پرسم از خودم که چرا بی کفن شدی؟ بر پاسخ سوال خودم گریه می‌کنم گاهی که یاد عصر دهم می‌کند دلم بر غارت جلال خودم گریه می‌کنم من آن کبوترم که ز شلاق ها هنوز هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم ای بهترین برادر دنیا برای تو تا وقت ارتحال خودم گریه می‌کنم : 💔 بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام بماند بقیه اش... ای خورشیدبالای نیزه نگاهی به ماه کن کز داغ حسن هنوزه چون کمانم گاهی گریه بر حسن گاهی آه کنم ازداغ عباس قاسم اکبر چها کنم السلام علیک یا حسن ابن علی السلام علیک یا حسین ابن علی السلام علیک با اهل بیت النبوه
هدایت شده از انتشارات تبصیر
باید که شرح داد خرابات طور را پای تو ریخت زمزم اشک طهور را باید که شست زلف تو را با گلاب ناب چون راهبی که درک نموده حضور را از بس که باد پنجه زده بین زلف تو باید که باز کرد گره های کور را پاهایم آبله زده بابا، عمو کجاست؟ باید عمو ادب بکند راه دور را انبان به دوش خانه ی ما هم سری زدی سهم خرابه کرده ای آیات نور را همراه اشک، سوره ی کوثر بخوان پدر بابا بخوان برای همه، این سطور را حوریه را کنیزی منزل نمی برند در بین طشت زمزمه کن را از روی نیزه زمزمه کن را دیدی به دور قافله چشمان شور را؟ بخشیده ام به یمن حضور تو زجر را اما نخواه تا که ببخشم تنور را اما نخواه تا که ببخشم شراب را طشت طلا و بوسه ی چوب جسور را جان میدهم بیا و مرا تا نجف ببر تا که دوباره حس بکنم آن غرور را : 💔 پسر حضرت زهرا، به رقیه العفو التفاتی بکن ای یار، بهم ریخته ام https://eitaa.com/joinchat/3643146337C45b1cd8796
در این زمانه که عادی شده است نامردی همیشه از سر رحمت مرا دعا کردی شبانه روز مرا بین معصیت دیدی دلت شکست، به رویم ولی نیاوردی سرم نرفته به زیر علامت احدی که بر سرم، همه ی عمر سایه گستردی حرام باد به من دلخوشی این دنیا غریب ماندی و دنبال یار می گردی مرا مریضِ بدون علاجِ عشقت کن تباه گشته ام از دست درد بی دردی نگو که از قلم افتادم اربعین، امسال قسم به فاطمه اشک مرا در آوردی فقط تو گریه کن زینبی و با گریه... دل مرا به بکا بر عقیله پروردی صدای گریه ی زینب هنوز می آید میان خنده ی اوباش مست و ولگردی کجاست ساقی لشگر، کجاست ماه حرم عقیله مانده بدون کفیل و همدردی : مارا فراق یار به آتش کشیده است زین داغ جانگداز به لب جان رسیده است
آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند یا زبانم لال، از شال عزا دورم کنند زندگی یعنی محرم زندگی یعنی حسین مرگ من روزی ست که از کربلا دورم کنند ای طبیبِ هر دلِ جا مانده از کرب و بلا اربعین مگذار از دارالشفا دورم کنند آتش دوزخ ندارد هیچ فرقی با بهشت گر بنا باشد که از خون خدا دورم کنند آفتاب هجر سوزان است، میمیرم اگر لحظه ای از سایه ی ایوان طلا دورم کنند با پر و بالی شکسته آمدم، مگذار که از کبوترهای در صحنت رها دورم کنند اربعین امسال تنها سرپناهم مشهد است آه اگر امسال از باب الرضا دورم کنند دوری از هر چیز را راحت تحمل می کنم آه از روزی که از این روضه ها دورم کنند : 💔 یک اربعین به‌عشـق عزاۍ مُحَرمتــ هر روز رو به‌ِسوی حرم میدهم سلام
آقا سلام، این گره ی کور وا نشد آخر دوباره قسمت ما کربلا نشد جاماندم از مسیر نجف تا به کربلا حالم بد است، درد فراقم دوا نشد گفتم به مادرم که برو حاجتم بگیر با گریه گفت، جان امام رضا نشد هی روبروی عکس حرم، زار می زنم سهم کبوتر دلـم، ایوان طلا نشد دَرهم بخر دوباره و ما را جدا نکن از زائران یار، دل ما جدا نشد شرمنده، پای مجلسِ تو کم گذاشتم شرمنده، حقِّ روضه ی زهرا ادا نشد دارا حسین، صاحبِ دارالشفا حسین بیچاره آنکه بر غم او مبتلا نشد ای زائر حسین، حسن سفره پهن کرد که زائری مُعطّل آب و غذا نشد تقسیم برکت حسنی، دست قاسم است آنکه گره گشاش، بجز مجتبا نشد : 💔 ما را فقیرِ درگـهِ جانان نوشته اند ریزه خورانِ خوانِ حسن جان نوشته اند خوان حسن به پاشده یعنی هنوز راه بازاست یعنی هنوز امید نا امیدان حرم را راه باز است کرم نما کریم عالمیان قسمت ما کن زیارت ارباببی کفن را
جگرم یاد حسین ریخت بهم یابن شبیب زخم شد از غم او پلکِ ترم یابن شبیب تهِ گودال که جای پسرِ زهـرا نیست جای قرآن که به زیر سمِ مرکبها نیست پیرُهن از تنِ بی سر شده در آوردند بی کفن در وسط دشت رهایش کردند حرمت مهریه ی مادرِ سادات شکست آب می خواست ولی نیزه دهانش را بست جد مظلوم مرا با لب عطشان کشتند مادرش دید و به گیسوی پریشان کشتند ناله زد مادر ما دست به مویش نزنید با تَهِ خنجر خود ضربه به رویش نزنید خبر از حرمت بوسیدن مادر دارید؟ پای خود را ز لبان پسرم بر دارید : دادم تورا قسم به نَخ چادری که سوخت شاید دلت بسوزد و یک کـربلا دهی
تا بگیرد زندگانی ام صفا گفتم حسین با همه بی بندوباری بارها گفتم حسین دستهایم راگرفتی هرکجا خوردم زمین تا نهادم دست خودرا روی پا گفتم حسین اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن در میان خنده ها و گریه ها گفتم حسین هرکه باهرنیّتی خوانده تورا دادی جواب گاهی بااخلاص وگاهی با ریاگفتم حسین گاهی در تنهایی ام نام تو را ناله زدم گاهی دربزم عزایت بی صدا گفتم حسین تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند ناگهان بغضم شکست وبی هواگفتم حسین ازحرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین اربعین، من از وطن تا کربلا گفتم حسین حال میخواهی جواب شعرمن را هم نده ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم حسین : 💔 با گریه رو به کرب‌و‌بلا میدهم سلام دوری زِ تو امانِ دلـم را بریده است http://eitaa.com/joinchat/1384120320C0415c1301e
از گنبدش نورِ کرامتها سرازیر است خورشیدِ مشهد بر دِلِ عشّاق اکسیر است در قلب صحن انقلابش، انقلاب انداخت صحنی که خود یک شعبه ی تغییر تقدیر است هر کس که صحنش را کند جارو یقین دارد هر جای عالم غیر از این دربار دلگیر است خود را عوام الناس آنجا با نخی بستند دیوانگان را هم دخیل از جنس زنجیر است فرمود زائر را سه جا یاری کُنم از لطف پابوسیش هرقدر هم زود آمدی دیر است عاشق به شهر خویش از مشهد رسید اما ذهنش کنار درگیر است در خواب دیدم: آب سقاخانه می نوشم گفتند: مشهد، یک سفر، شاهانه تعبیر است : دلِ همیشه غریبم هوایتان کرده است هوای گریه ی پایینِ پایتان کرده است
صبحت بخیر، همسر من، هم قطار من یک روز دیگر است که هستی کنار من شکرخدا، گمان کنم امروز بهتری پیراهن جدید مبارک، بهار من نان که تو میپزی چقدر مزه میدهد نان پخته ای که سر برسد انتظار من از آتش تنور کمی فاصله بگیر آتش بد است با من و با روزگار من مثل قدیم باز صِدام کن دستی بکش به روی دل بیقرار من برات لقمه گرفتم، قبول کن روزه بس است آب شدی روزه دار من افتاده ام‌ به پات، بمان، جان من بمان رحمی بکن به گریه ی اطفال زار من اسما، برای خانه دوتابوت لازم است مرگ من است لحظه ی مرگ نگار من من‌ بودم و کسی به تو با تازیانه زد؟ تا عرش رفت آه دل ذولفقار من روز دهم قرار من و تو دم غروب وقتی که خورده است به مقتل گذار من وقتی که شمر رفته روی سینه ی سر میبرد مقابل چشمان تار من خولی و زجر و شمر و سنان دور زینبند وای از غرور دختر ناقه سوار من : 💔 باز با یک خنده ات این خانه را آباد کن حیدرت را از غم و رنج و محن آزاد کن