eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
534 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
.↯ 🌿 ↯. . . 6 🔶 تا اینجا گفتیم که آدم باید سعی کنه که توی زندگیش زیاد اهل غر زدن نباشه و رنج های طبیعی دنیا رو بپذیره.😌 حالا انسان چطور میتونه با وجود این همه مشکلات، غر نزنه؟! 🤔 🔷 جواب به این سوال در واقع راه خوبی برای رسیدن به هست. ❇️ یکی از راه ها اینه که آدم خیلی بیشتر از دیدن زندگیش، رو ببینه. ⭕️ آدمیزاد به طور طبیعی روحیه ش اینطوریه که اگه هزار تا نعمت هم بهش بدی ولی یه رنج هم کنارش بدی، دم به دقیقه چشمش به اون رنجه هست و اون نعمت ها رو نمیبینه. 😒 خب عزیز دلم یکمی هم به نعمت هات نگاه کن... ✅ ما باید خودمون رو تمرین بدیم تا خیلی از نعمت هایی که اطرافمون هست رو ببینیم. برای همین در روایات، انقدر بر اهمیت تاکید شده 🔵 شکر کردن در واقع به این معناست که آدم بشینه و خوبی ها و نعمت های زندگیش رو یکی یکی بشماره و بابتش شکرگذار باشه. آدمی که اهل دیدن نعمت ها نباشه خیلی میشه و دم به دقیقه غر میزنه و اعصاب خودش رو بقیه رو بهم میریزه!😐 ⭕️ واقعا خیلی از نعمت هاست که بسیاری از مردم آرزوی رسیدن به اون ها رو دارن اما ما داریم و اصلا بهش دقت نمیکنیم... با شمارش نعمت ها، ظرفیت روحی خودمون رو بالا خواهیم برد... یه سوال بپرسم؟😊 🔸 شما چه نعمت هایی توی زندگیتون دارید که تا حالا بهش دقت نکردید؟! . . ↯.♥.↯ یـٰا مـَنْ عِشـقَہُ شِـفٰـاء .. 🌹 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa⃟🌸
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
نمیدونم قصد ڂیݪیا از ࢪیختن #زندگیشوڹ تو استوࢪۍ چیہ؟!🙄 خانمہ تا یڪ چایی دم میکنھ میزاࢪه#اینستاگࢪام و
نمیدونم قصد ڂیݪیا از ݕد ڪࢪدن چیہ؟!🙄 خانم محتࢪم،آقای محتࢪم‼️ بݪھ باشماهستم عزیز☝️🏼 چࢪا وقتی ٻا همسرتون و یا میشه🤭😢میࢪید پیش پدر،مادر،خواهر و... مینشینید و همسࢪتون رو میڪنید؟!😬😕 اینطوࢪے زندگیتون که😔🤯 💯🚫🚫 هیچ انسانۍ کامݪ نیسټ❌ زن و شوهࢪ مکمل یکدیگࢪ هستند🙂💞 قࢪاره همدیگر رو کامل کنند و بالا بکشند نه اینڪه دیگری رو از خودشون پایین تر ببینند و کنند❣ دراین مواقع خونسࢪدی خودتون رو کامل حفظ کنید و سعی کنید کوتاه بیایید😇بادشمنتان که روبه رو نیستید!باهمسرتان روبه‌روهستید🌹🍃 سپس کمی قدم بزنید و بعدا بایکدیگࢪبا صحبٺ کنید و بگذارید قضیھ بین خودتون به پایان برسه👌🏻🔗 اینطوࢪی با دعوا و بد کࢪدن همسرت میخواۍ 🌹بسازی؟⚡️ نه عزیزم این یک زندگی ساݪم نیست🙄😐 بزار دعوا و بحث ها بین خودت و همسرت بمونه✔️🍃 ²
رمان زیبای ♥️🍃 قسمت چهاردهم اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید کم کم برمیگشتیم خونه. برگشتم ببینم چکار میکنه؛هنوز روی همون نیمکت نشسته بود و نگاهش به بچه ها بود و فکرمیکرد. محمد اومد سمت ما و گفت: _بیاید چایی ای،میوه ای،چیزی بفرمایید.کم کم دیگه باید بریم. سهیل بلند شد و رفت پیش محمد. ضحی هم از بازی خسته شده بود و بدو رفت پیش باباش.منم دنبالشون رفتم. محمد و مریم و ضحی یه طرف نشستن و باهم مشغول صحبت شدن.انگار که اصلا من و سهیل نبودیم.سهیل هم یه طرف نشسته بود.من موندم چکار کنم. اینجوری که اینا نشستن من مجبور بودم نزدیکتر به سهیل بشینم. داشتم فکر میکردم که محمد جوری که سهیل نفهمه با اشاره ابرو گفت اونجا بشین.با نگاه بهش گفتم _نفهمیدم،یعنی نزدیک سهیل بشینم؟؟!!! نگاهی به سهیل انداخت و با اشاره گفت:_آره. به سهیل نگاه کردم،سرش پایین بود و با میوه ش بازی میکرد.با بیشتر ازیک متر از سهیل نشستم. وقتی متوجه نشستن من شد خودشو جمع کرد. تعجب کردم.آخه شب خاستگاری همه ش سعی میکرد نزدیک من بشینه.خودشم از حرکتش تعجب کرده بود،آخه به تته پته افتاده بود. محمد یه بشقاب میوه داد دستم و دوباره مشغول صحبت با مریم شد. سهیل همونجوری که سرش پایین بود آروم گفت: _شما این آرامش رو چطوری به دست آوردین؟ -این آرامش رو به من هدیه داده.خدا برای هرکاری که آدم بخواد انجام بده گفته که اگه اونا رو انجام بدیم تأثیر زیادی توی زندگیمون داره،هم تو این دنیا تأثیر داره،هم اگه به اینکه چون خدا گفته انجام بدیم توی اون دنیا اثر داره.یکی از آثارش داشتن توی زندگیه.وقتی توی زندگیت خدا بگه انجام میدی یعنی برات مهمه که خدا ویژه نگاهت کنه.وقتی خدا ویژه نگاهت میکنه دلت آروم میشه. -آرامشی که با کوچکترین موجی ازبین میره؟ -آرامشی که با بزرگترین تلخی ها و سختی ها ازبین نمیره. -یعنی سنگدل شدن؟ -نه.اصلا.اتفاقا همچین آدم هایی خیلی هستن،اونقدر که حتی راضی نمیشن دانه ای از مورچه ای بگیرن یا خار تو دست کسی بره. -متوجه نمیشم. -مثلا امام حسین(ع)خیلی مهربونن. میدونید که با چطور رفتار میکرد،تحمل گریه های علی اصغرش سخت بود براش.شب عاشورا بوته های خارو از اطراف خیمه ها جمع میکرد که فرداش تو پای بچه ها نره.اما همین امام حسین(ع) سرسختانه میجنگه.همین امام حسین(ع)هرچی به شهادت نزدیکتر میشه ونجواهاش میشه.چون خدا داره میبینه.آدم وقتی باور داره خدا نگاهش میکنه میگه خدایا هرچی توبگی،هرچی تو بخوای،من و هرچی که دارم فدای یه نگاه تو.نوکرتم که یه نگاه به من میکنی،منت سرمن میذاری به من نگاه میکنی،چه برسه به نعمت هایی که به من میدی. باتمام وجودم و با تمام عشقم به خدا این حرفها رو به سهیل میگفتم؛ مثل امروز تو دانشگاه.اگه یه کم دیگه از عشق به خدا میگفتم از خوشحالی گریه م میگرفت.دیگه ادامه ندادم. سهیل گفت: _از کجا میدونید خدا الان،تو این لحظه، برای حالی که توش هستید چی گفته؟مثلا الان شما برای نشستن مشکل داشتید.ازکجا فهمیدید خدا برای این زاویه نشستن شما چی گفته؟ توی دلم گفتم ناقلا حواسش بوده. بهش گفتم: _اولش باید کنید.ببینید خدا برای کارهای مختلف چی گفته.قبلا گفتم،مثلا برای غذاخوردن،خوابیدن و چیزهای دیگه.بعد که خوب مطالعه کنید میاد دستتون.هرجا توی موقعیتی قرار گرفتید که درموردش مطالعه نکرده بودید،به توجه کنید،ببینید دلتون چی میگه. -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟ ادامه دارد.. نویسنده:بانو {کپی‌باذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحب‌الزمان مجازاست🍃🌹} 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
|≡‌📜≡‌| . . آنها ڪه بہ خدا ایمان آوردھ‌‌‌♥ و دلہاشان بہ یاد خدا آࢪام می‌گیرد😇 آگاھ شوید که تنها یاد خدا آࢪام‌ بخش دلہاست🌱 📚سوره رعـــد_آیه۲۸ . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَم 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
رمان زیبای ♥️🍃 قسمت صد و چهل و سوم بچه ها خواب بودن.نگاهشون میکردم. وحید اومد پیشم. آروم گفتم: _وحید،از اینکه پدر هستی چه حسی داری؟ -قابل توصیف نیست. -بزرگترین چیزی که من بهش افتخار میکنم،،مادر بودنه. حس خیلی قشنگیه که واقعا قابل توصیف نیست. به وحید نگاه کردم.گفتم: _من هنوز هدیه مو بهت ندادم ها. وحید لبخند زد.رفتیم تو هال.گفتم: _خیلی فکر کردم که چه هدیه ای بهت بدم بهتره..ولی هیچ چیز مناسبی به ذهنم نرسید..تا دو روز پیش که متوجه موضوعی شدم..هدیه من به شما فقط یه خبره..یه خبر خیلی خیلی خیلی خوب... یه پاکت بهش دادم.وحید لبخند زد و گفت: _تو هم هدیه ت تو پاکته؟ منم لبخند زدم.اینبار من با دقت و لبخند نگاهش میکردم.وحید وقتی پاکت رو باز کرد به کاغذ تو دستش خیره موند بعد مدتی به من نگاه کرد.بالبخند و تعجب گفت: _جان وحید واقعیه؟ خنده م گرفت -بله عزیزم -بازهم دوقلو؟ -بله خیلی خوشحال بود.نمیدونست چی بگه.گفت: _خدایا خیلی نوکرتم. یک هفته بعد تو هواپیما بودیم به مقصد نجف... وحید گفت: _کجایی؟ نگاهش کردم. -تو ابر ها،دارم پرواز میکنم. خندید. تو حرم امام علی(ع) نشسته بودیم. پسرها خواب بودن و فاطمه سادات با کتابش مشغول بود.مثلا مثل ما داشت دعا میخوند.وحید گفت: _زهرا نگاهش کردم. -جانم؟ جدی گفت: _خیلی خانومی. بالبخند گفتم: _ما بیشتر. خندید.بالبخند گفت: _من تا چند وقت پیش خیلی شرمنده بودم که تو بخاطر من این همه سختی تو زندگیمون تحمل کردی.ولی چند وقته فهمیدم اونی که باید شرمنده باشه من نیستم،تو هستی. -یعنی چی؟! -فکر میکنم اون همه سختی ای که من کشیدم برای این بوده که چون تو خیلی بزرگی، امتحاناتت سخت تره.درواقع من هیزم تری بودم که با خشک ها باهم سوختیم. خنده م گرفت.گفتم: _من از همون فردای عقدمون عاشق این ضرب المثل استفاده کردن های شما شدم. وحید هم خندید.جدی گفتم: _اینم هست ولی همه ی قضیه این نیست. -یعنی چی؟! -ما نمیتونیم بگیم کارهای خدا چیه،چون ما عالم به غیب نیستیم.اما چیزی که به ذهن من میرسه اینه؛ یکی بود،یکی نبود،غیر از خدا هیچکس نبود.. تو میلیاردها آدمی که رو زمین وجود داره،یه وحید موحد بود و یه زهرا روشن.این دو تا باید تو یه مرحله ای به هم میرسیدن.برای اینکه این دو تا وقتی به هم رسیدن،بهتر بتونن بندگی کنن،باید به یه حدی از میرسیدن.وحید موحد باید پخته میشد،تو آرام پز.زهرا روشن تو کوره...همه ی اتفاقات زندگی ما رو بود.حتی روزها و ثانیه هاش.شاید اون موقع به نظر من و شما وقت خوبی نبود ولی همه چیزش رو حسابه. اینکه وحید موحد کی اتفاقی زهرا روشن رو ببینه، اینکه کدوم وجه زهرا روشن رو ببینه که بیشتر عاشقش بشه، اینکه زهرا روشن کی با امین رضاپور ازدواج کنه، اینکه امین رضاپور کی شهید بشه، اینکه پیکرش کی برگرده، اینکه وقتی شهید میشه با کی باشه، همش رو بود.اگه اون وقتی که اومدی خاستگاری من،من قبول میکردم،الان این که برات دارم رو نداشتم.اون یکسال زمان لازم بود تا شما منو بیشتر بشناسی.من و شما هر دو مون به این زمان ها نیاز داشتیم. نه شما بخاطر من منتظر موندی،نه من بخاطر شما.. خدا سختی هایی پیش پای ما گذاشت تا کمکمون کنه باشیم. میبینی؟ما به خدا خیلی .همه ی زندگی ما خداست،حتی ها مون هم لطفش بوده و هست..من و شما باهم میشیم. سختی ها مون برای هر دو مون به یه اندازه امتحانه. -زهرا،زندگیمون بازهم میشه...کار من تغییر کرده. بیشتر شده.ازت میخوام کمکم کنی.هم برام خیلی دعا کن،هم به هایی که برای کارم میدی نیاز دارم،هم به دادن هات،هم اینکه مثل سابق نیروها مو تقویت کنی. بالبخند گفتم: _اون وقت خودت چکار میکنی؟همه کارهاتو که داری میگی من انجام بدم. خندید و گفت: _آره دیگه.کم کم فرماندهی کن. -این کارو که الانم دارم میکنم..من الانم فرمانده خونه و شوهرم هستم..یه کار جدید بگو. باهم خندیدیم.وحیدعاشقانه نگاهم کرد و گفت: _زهرا،خیلی دوست دارم..خیلی خیلی. -ما بیشتر. وحید مهرشو گذاشت جلوش و گفت: _میخوام نماز بخونم،برای از خدا،بخاطر داشتن تو. بعد بلند شد و تکبیر گفت.منم دو قدم رفتم عقب تر و خوندم بخاطر داشتن وحید. بعد نماز گفتم خدایا *هر چی تو بخوای*.تا هر جا بخوای هستم.خیلی کمکمون کن،مثل همیشه... نویسنده:بانو {کپی‌باذڪرنام نویسنده و صلوات درتعجیل آقاصاحب‌الزمان مجازاست🍃🌹} 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
3.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
|≡‌📜≡‌| . . 🌀|•تنہا خدا ما را ڪفایت ڪند و او نیڪو وڪیل و ڪارسازے است..❤️🍃 💕 . . - خدایا‌نَـزارازدَستِـت‌بِـدَم 🌸 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟🌸
👫°| یكی از عوامل مهم برای زندگی مسالمت آمیز و در زندگی، حفظ حرمت یكدیگر است که در زندگی زناشویی خودش را بیشتر نشان می‌دهد. حولا از 🌟پیغمبر (صلی الله علیه و آله) پرسید : زن چه حقی بر مرد دارد❓ آن 🌟حضرت فرمود : جبرئیل همواره سفارش زنها را می کرد ، چنان که خیال کردم مرد حق ندارد حتی کوچکترین کلمه توهین آمیزی مثل « اوه » به او بگوید. ⁸ 👤|‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
حالا اینقدر گفتیم ایمان ایمان☺️ ایمان‌آوردن برامون چہ اثراتی دارھ...؟! ¹|😌 ²|⚠️
👫°| همسر بايد عامل آرامش باشد نه مايه‌ى تشنّج و اضطراب. هدف از ، تنها ارضاى غريزه‌ى جنسى نيست، بلكه رسيدن به يك جسمى و روانى است. نقش آرام بخشى است. تفسیر نور📚 ‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾ 🔹️ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا 🔸️برای شما از جنس خودتان همسرانی آفرید تا در کنارشان آرامش یابید ﴿سوره روم؛ آیه ²²﴾ ‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾‾ ²² 👤|‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
🧕🏻°| ❣️مردها دوست دارند که به زنها دهند پس بگذارید احساس مرد بودن را تجربه کند. ❣️دست از کنترل کردن آن ها بردارید، آنگاه خواهید دید که چطور در شرایط دشوار از شما مراقبت می کند. ❣️به وی اجازه بدهید که احساس کند می‌تواند در خوب کردن حال شما نقش مهمی داشته باشد. ⁵⁶ 👤|‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️
هدایت شده از ←طَریقِ‌وِصاݪ→
ما چرا نداریم؟😣 چون توی کارامون تمرکز نداریم. 🚫 مواردی هست که آرامش و تمرکز انسان رو بهم میزنه: 🔴مثلا تلویزیون دیدن مداوم باعث میشه که انسان فکرش آشفته بشه 🔴گوش کردن به موسیقی و مداحی زیاد باعث آشفتگی شدید ذهنی میشه. 🔴ارتباط با نامحرم باعث بهم خوردن تعادل ذهنی هست. 🔴دیدن تصاویر مستهجن ذهن انسان رو داغون میکنه. 🔴دخانیات و قلیون و قرص های مختلف و مشروبات الکلی تمرکز رو نابود میکنن و... 🔴به طور کلی هر گناهی که انسان میکنه، باعث بهم خوردن تعادل روانی و آرامش انسان میشه. 🍃 و تنها راهش هم نفسه که آرامش و تمرکز کامل رو به انسان هدیه میده. روش فکر کنید و بعد گناه نکنید. ✔️سعی کن با تفکر گناه رو ترک کنی. 😌خودسازۍ+دینداری‌بالذت‌عمیق
👫°| . . 💖کسانی که به معنویت در زندگیشان اهمیت می دهند دارای روحیه تقوی و پرهیزکاری می شوند و این افراد کمتر دست به و خطا در زندگیشان می زنند. 💖وقتی که پیش همسرتان هستید ملایم صحبت کنید.تن صدایتان را طوری تنظیم کنید که همسرتان از صحبت کردن با شما بگیرد. 💖در کردن خلاق باشید خانم خانه را با چیزهای کوچک غافگیر کنید، شام، هدیه یا حتی یک کارت ناقابل همسرتان باید این را حس کند که شما به او فکر می کنید. ⁹⁵ 👤|‌ ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@Fatemy_Alavi⃟♥️