eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
535 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمان الرحیم💎♥🌱 🌸در داخل این کتاب📖، در کنار هرکدام از کارهای روزانه من، چیزی شبیه یک تصویر کوچک 🖼وجود داشت که وقتی به آن خیره می شدیم ، مثل فیلم🎥 به نمایش در می آمد . درست مثل قسمت ویدیو🎞 در موبایل های جدید📱، فیلم آن ماجرا را مشاهده می‌کردیم . آن هم فیلم سه بعدی با تمام جزئیات! یعنی در مواجهه با دیگران، حتی فکر افراد را هم می‌دیدیم🙃 . 🌸 لذا نمی شد هیچ کدام از آن کارها را انکار کرد . غیر از کارها ،حتی نیت های ما ثبت شده بود .حرفی هم نمیشد بزنیم . اما خوشحال بودم 😌که از کودکی، همیشه همراه پدرم در مسجد و هیئت بودم🙂 . از این بابت به خودم افتخار می کردم ☺️و خودم را از همین حالا در بهترین درجات بهشت میدم 😍. 🌸 همینطور که به صفحه اول نگاه می‌کردم😃 و به اعمال خوبم افتخار می کردم ،یک دفعه دیدم ،یکی یکی اعمال خوبم در حال محو شدن است 😳! صفحه پر از اعمال خوب بود اما حالا تبدیل به کاغذ سفید شده بود 😮. با عصبانیت 😡به آقایی که پشت میز بود گفتم :چرا این ها محو شد🧐 . 🌸مگه من این کارهای خوب رو نکردم ؟ گفت: بله درسته،اما همان روز غیبت یکی از دوستانت رو کردی🤭، اعمال خوب شما به نامه عمل او منتقل شد.😓 با عصبانیت گفتم 😠: چرا؟ چرا همه اعمال من ؟ او هم غیر مستقیم اشاره کرد به حدیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم🤩 که می فرمایند: سرعت نفوذ آتش 🔥در خوردن گیاه 🌱خشک به پای سرعت اثر غیبت در نابودی حسنات یک بنده نمی‌ رسد😞 *1 🌸رفتم صفحه بعد، آن روز هم پر از اعمال بود . نماز اول وقت، مسجد، بسیج،هیئت و رضایت پدر مادر و ....فیلم تمام اعمال موجود بود، بود اما لازم به مشاهده نبود . تمام اعمال خوب، مورد تایید من بود . آن زمان دوران دفاع مقدس بود و خیلی ها مثل من بچه مثبت بودند😊 . 🌸 خیلی از کارهای خوبی که فراموش کرده بودم تمام برای من یادآوری می شد ‌✨. اما با تعجب😳 دوباره مشاهده کردم که تمام اعمالم در حال محو شدن است😱 ! گفتم: این دفعه چرا؟ من که در این روز غیبت نکردم!؟ جوان گفت: یکی از رفقای مذهبی ات را مسخره کردی🚫 . این عمل زشت باعث نابودی اعمالت شد . *1المناقب جلد4صفحه75
به زور جلوی خنده ام را گرفتم و بلند شدم و بلند گفتم: بچه ها یکم آروم تر! تا برسیم به گلستان شهدا، آقاسید هزاربار سرخ و سفید شد و عرق ریخت! از اتوبوس پیاده شدیم. خانم محمدی و پناهی توصیه های قبلی را تکرار کردند و وارد شدیم. همه روبروی تابلوی زیارتنامه ایستادیم. آقاسید زیارتنامه را باصدای بلند میخواند. درحین خواندنش، رفتم بطرف مزار شهید قربانی که از اقواممان بود و در ردیف اول بود. برایش حمد و سوره خواندم و برگشتم بین بچه ها. اشک هایم را پاک کردم و از شهدای محراب و شهید میثمی و شهدای زن تا شهدای مکه۶۶ و شهدای مدافع حرم و شهدای غواص را سرزدیم. درباره هرکدام کمی توضیح دادم. عجیب بود، کنار مزار شهید تورجی زاده همه بچه هایی که اصلا اهل این حرفها نبودند مثل ابر بهار گریه میکردند و مقنعه ها یکی یکی جلو میامد. حدود یک ساعت و نیم طول کشید و همه گلستان را گشتیم… 🌱 🌸 @yyamahdii313 @hadidelhaa🌸
🧕🏻 🌱👇🏻 _خب که چی؟ _نا سالمتی تو مد یر عاملی خ یر سرت بعد گرفت ی تا لنگ ظهر خوابید ی؟! االن تو باید شرکت باش ی نه توی رخت خواب. _من تا نیم ساعت دیگه شرکتم خوبه؟ _باشه پس می بینمت. تماس رو قطع کردم و به ساعت گوش یم که9 رو نشون می داد نگاه کردم. چند روز مسافرت باعث عقب افتادن خیلی از کارهام شده بود و من باید زودتر به شرکت می رفتم ولی من عادت به صبح زود رفتن به سر کار نداشتم و هم ین هم باعث م ی شد با بابا که خودش کله ی سحر از خونه بیرون می زد بحثمون بشه. بابا همیشه بهم م ی گفت مرد باید صبح، شفق از خونه بزنه بیرون و سر شب با دست پر خونه باشه نه مثل تو که تا لنگ ظهر می خوابی و آخر شب به خونه می ای. ولی گوش من به این حرفا بدهکار نبود و کار خودم رو انجام می دادم و به قول بابا شبا رو تا نصفه شب بیرون و صبح هم تا دیر وقت توی رخت خواب بودم. خیلی سریع آماده شدم و بعد اینکه کلی با موهام توی آینه ور رفتم و ش یشه ی عطر رو روی خودم خالی کردم، به قصد رفتن به شرکت از خونه بیرون زدم. ☝🏻🙂 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa