eitaa logo
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
546 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
311 فایل
اینجا‌خانھ #عشق است خانھ‌بۍ‌بۍ‌زهراو موݪا‌امیراݪمؤمنین{؏‌‌}♥️ آهستہ‌وذڪرگویان‌واردشو.....😌✋🏻 📡راه‌ارتباطی‌با‌ما پاسخ‌به‌ناشناس‌ها🔰 ♡➣ @nazar2 📩راه‌های‌ارتباطی⇩ ♡➣zil.ink/asheghe_shahadat.313 ♡➣zil.ink/building_designer
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽✨ ... 💔کاش‌مرده‌بودم‌پیش‌از‌این... تصویربازبشه‌لطفاً.⌛️ ✌️ 💔 😇 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🔰 هشدار امروز رهبر انقلاب درباره آسیبهای آموزش مجازی دانش آموزان در دوران کرونایی 🔻 رهبر انقلاب اسلامی درخصوص آموزش مجازی و برخی زیان‌های احتمالی آن خاطرنشان کردند: راه اندازی شبکه شاد، اقدام بسیار خوبی است اما آموزش مجازی نباید موجب شود که دانش آموز در معرض آسیبهای فضای مجازی و خطرات اخلاقی و اعتقادی قرار گیرد. ۹۹/۶/۱۱ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 «إِيّاك اَنْ تَكُونَ مِمّنْ يَخَافُ عَلَى الْعِبَادِ مِنْ ذُنُوبِهِمْ وَيَاْمَنُ الْعُقُوبَةَ مِنْ ذَنْبِهِ» امام حسين (ع): «مبادا از كسانى باشى كه از گناه ديگران بيمناكند، و از كيفر گناه خود آسوده خاطرند»....❌💫 📚•| تحف العقول، ص۲۷۳ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
♥️🍃 و‌خدایی که‍ به شدت کافیست... خودش میگه♥️👇 بعد از هرسختی آسانی ست✨ بهش ایمان بیار☝️ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
{•🖤🔗•} مختـار...! 🍃 گر تو را قصد قیام اسٺ ، برخیز! شاید ڪہ رسیدے تو بہ این قافله این بار...! :)💔 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
‍ ای عشـــ♥️ــق آسمانــ🌫ــی من... یادخویش را ازمن مگیر...! بگذار این راه گریز ز تو پایان یابد✨ دل از این دنیا می گریزد تابه 🌼ـــش رسد✨❗️ | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『دختران‌فاطمی|پسران‌علوی』
#دختربسیجی🧕🏻 #پارت_دوازدهم🌱👇🏻 _خب که چی؟ _نا سالمتی تو مد یر عاملی خ یر سرت بعد گرفت ی تا لنگ ظهر
🧕🏻 🌱👇🏻 قبل اینکه وارد پارک ینگ شرکت بشم و توی حیاط کوچی ک برج همون دختر چادری روز قبل رو دیدم که خرمان توی نم نم بارون قدم بر می داشت و به سمت در ورودی برج می رفت. دوست داشتم حاضر جوابی د یروزش رو تالفی کنم و به خاطر محجبه بودنش دستش بندازم، برای همین خیلی سریع ما ین رو پارک کردم و وارد لالبی برج شدم. من او رو تو ی طبقه دهم د یده بودم و احتمال می دادم باز هم به همون طبقه بره برا ی همین قدمام رو به سمت آسانسور تند کردم تا باهاش توی آسانسور تنها باشم و حسابی حالش رو بگ یرم. او که حاال به آسانسور رس یده بود یک لحظه به عقب برگشت و وقت ی متوجه من و شتابم برای رس یدن به آسانسور شد، لبخند بدجنسانه ای زد و به محض وایستادنش تو ی آسانسور،دکمه ی آسانسور رو زد و آسانسور به سمت بالا حرکت کرد. با رس یدنم به آسانسور و دیدن شماره ی 10 نفسی از سر حرص کشیدم و با زدن دکمه ی آسانسور منتظر پایین اومدنش وایستادم. من می خواستم حال او رو بگیرم ولی او حال من رو گرفته و عصبی م کرده بود. نگ اهی به ساعت مارک تو ی دستم انداختم و با حرص گفتم :اَه لعنت ی بالاخره حسابت رو می رسم. ☝🏻🙂 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa
🧕🏻 🌱👇🏻 با ورودم به شرکت یک راست به اتاقم رفتم و پشت میز کارم نشستم. مثل همیشه بدون صبحانه بی رون زده بودم و شکمم به قاروقور افتاده بود و برا ی همین گوشی رو روی گوشم گذاشتم و از مش باقر خواستم طبق معمول برام نسکافه با بیسکوئیت بیاره. خیلی طول نکشید که در زده شد و مش باقر با سینی تو ی دستش توی چارچوب در ظاهر شد که بهم سالم کرد و بعد گذاشتن س ینی رو ی میز بدون هیچ حرفی از اتاق خارج شد. با رفتن مش باقر مشغول خوردن نسکافه ام شدم که پرهام خودش رو تو ی اتاق انداخت و گفت:مگه تو قرار نبود بیا ی و حال این دختره رو بگ یری؟ لیوان توی دستم رو روی میز گذاشتم و گفتم:تو در زدن بلد نیستی؟ _تو باز هم حس رئیس بودنت گل کرد؟! نزدیک تر اومد و ادامه داد:ببین داداش! دلم می خواد کاری کنی که خودش دُمش رو بزاره روی کولش و بره. _حاال تو بزار اول ببینمش . بد جنسانه به قیافه ی درهمش نگاه کردم و با نیشخند ی گوشه لبم ادامه دادم:اصلا شا ید دلم خواست نگهش داشته باشم. ☝🏻🙂 | ⓙⓞⓘⓝ↯ ♡➣@hadidelhaa