eitaa logo
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
203 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
428 ویدیو
27 فایل
┄┅┄┅┄፨•.﷽.•፨┄┅┄┅┄ تأسیس‌کانال:97/5/17 |• #خوش‌امدےرفیق☺️•| |• #تودعوت‌شدهٔ‌شهدایے‌🥀•| . . ←بہ‌وقت‌شام‌مےتونست‌بہ‌وقت‌ تهران‌باشہ شرایــط : @sharait_j گوش جان☺️👇🏼 @bi_nam_neshan حرفتو ناشناس بزن🙂❤️ https://harfeto.timefriend.net/149743141
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱 شغل پسرتان چه بود؟ اگر می‌شود کمی از شهید و خانواده‌تان بگویید. پاسخ مادر شهید🔸ما اصالتاً خلخالی هستیم که چند سالی می‌شود در رشت زندگی می‌کنیم. بچه‌هایم همگی در رشت به دنیا آمدند. من صاحب دو دختر و سه پسر هستم. بابک بچه چهارم من بود، متولد 21 مهر 1371. پسرم در مقطع کارشناسی‌ارشد در یکی از دانشگاه‌های تهران در رشته حقوق قبول شده بود و برای اینکه بتواند خدمتی به مردمش انجام دهد، داوطلبانه در هلال‌احمر هم مشغول به خدمت بود. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 شغل پسرتان چه بود؟ اگر می‌شود کمی از شهید و خانواده‌تان بگویید. پاسخ مادر شهید🔸ما اصالتاً
🌱 شاید برخی که ظاهر شهید نوری را از عکس‌هایش ببینند نسبت به اعتقادات ایشان سؤال‌هایی داشته باشند، چون ما عادت کرده‌ایم جوان مذهبی را در شکل و شمایل خاصی متصور شویم، پاسخ شما چیست؟ پاسخ مادر شهید 🔸بابک جوان امروزی بود اما غیرت دینی داشت. همین غیرت دینی بود که او را به زینبیه و کربلای امام حسینی رساند. از آن دست جوانان‌های امروزی که غیرت دینی دارند. می‌گفت: خانم حضرت زینب(س) من را طلبیده، باید بروم، تاب ماندن ندارم. بله، بابکم تیپ امروزی داشت. پسرم همیشه می‌خندید، خوش‌تیپ بود و زیبا. بابک پر از شادی بود و پر از شور زندگی اما فرزندم به خاطر اعتقاداتش و برای پیوستن به خدا از همه اینها گذشت و عاشقانه پر کشید. بابک فرزند نسل سوم و چهارم این انقلاب بود. دلبستگی‌های زیادی به زندگی داشت، امروزی بود و تمامی اینها را به خاطر دفاع از حریم آل‌الله و مادرش خانم زینب(س) رها کرد. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 شاید برخی که ظاهر شهید نوری را از عکس‌هایش ببینند نسبت به اعتقادات ایشان سؤال‌هایی داشته باش
🌱 روحیه شهادت‌طلبی جوان‌هایی مثل بابک برای ما که نسل جوان‌های جنگ را تا حدی درک کرده‌ایم، عجیب به نظر می‌رسد؟ پاسخ مادر شهید🔸بله، اما خیلی از جوان‌های دهه هفتادی مثل همان جوان‌های دوران جنگ تفکرات متعالی دارند. بابک من عاشق شهادت بود. روحیات عجیبی داشت، حتی زمانی هم که ورزش می‌کرد آهنگ زینب زینب سلیم موذن‌زاده اردبیلی را می‌گذاشت و با همان مداحی سوزناک ورزشش را انجام می‌داد. عاشق اباعبدالله‌الحسین و اهل‌بیت(ع) بود.می‌دانستم بابک آرزوی شهادت دارد. آنقدر بی‌تاب شهادت بود که من هم از ته دل به شهادتش راضی شده بودم. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 روحیه شهادت‌طلبی جوان‌هایی مثل بابک برای ما که نسل جوان‌های جنگ را تا حدی درک کرده‌ایم، عجیب
🌱 وقتی خواست به سوریه برود چه برخوردی با تصمیمش داشتید؟ پاسخ مادر شهید 🔸وقتی برای اولین بار از مدافع حرم شدنش با من صحبت کرد، گریه کردم. به من گفت: مادر گریه نکن، دوست دارم بروم، قوی هستم، هیچ اتفاقی برای من نمی‌افتد، نگران نباش. گفت: مادر دیگرم حضرت زینب(س) در سوریه است، من باید بروم و راه را برای زیارت شما باز کنم. بعد من را بوسید و بارها در آغوش گرفت و گفت: گریه نکن مادر، بخند تا من راحت‌تر بتوانم بروم. دعای همیشگی‌اش شهادت بود. بابکم دوم آبان ماه 96 برای اولین و آخرین بار راهی دفاع از حرم شد. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 وقتی خواست به سوریه برود چه برخوردی با تصمیمش داشتید؟ پاسخ مادر شهید 🔸وقتی برای اولین بار
🌱 خواهر و برادرها در جریان تصمیم بابک قرار داشتند؟ پاسخ مادر شهید 🔸برادرش برای اینکه بابک را از فضای دفاع از حرم دور کند، پیشنهاد ادامه تحصیل در آلمان را به او داد. برادرش به بابک گفت: تو سوریه نرو، برو آلمان یا هر جایی که خودت دوست داری، هر جا بخواهی بروی من تو را راهی می‌کنم اما بابک دل به هیچ یک از این وعده‌ها خوش نکرد. وقتی می‌گفتیم نرو می‌گفت: من باید بروم اگر من نروم کی باید برود . باید بروم تا شماها در امنیت باشید. خواب‌هایی از خانم حضرت زینب(س) دیده بود اما هیچ‌گاه برایمان آن خواب‌ها را تعریف نکرد ، خواب‌هایی که با شهادتش تعبیر شد. فقط می‌گفت من باید با خانم حضرت زینب(س) زیارت کنم. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 خواهر و برادرها در جریان تصمیم بابک قرار داشتند؟ پاسخ مادر شهید 🔸برادرش برای اینکه بابک را
🌱 آقای نوری‌هریس! گویی خودتان هم از رزمندگان دفاع مقدس بودید. پاسخ پدر شهید 🔸بله، من متولد1343روستای هریس خلخال هستم. بابک در خانواده‌ای ایثارگر بزرگ شد. من 44 ماه در جبهه حضور داشتم. دوستان و همرزمان و همسنگران زیادی در کنارم بودند که شهادت نصیبشان شد. خاطره هر روزی را که در جبهه می‌گذراندم، می‌نوشتم. 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 آقای نوری‌هریس! گویی خودتان هم از رزمندگان دفاع مقدس بودید. پاسخ پدر شهید 🔸بله، من متولد13
🌱 بابک درباره مدافع حرم شدنش با شما صحبت کرده بود ؟ پاسخ پدر شهید 🔸زمزمه رفتن بابک به سوریه را از زبان دوستانش شنیدم و متوجه شدم که برای اعزام آماده شده است. می‌دانستم پسرم منتظر فرصتی است که عازم سوریه شود، اما قبولی‌اش در کارشناسی‌ارشد رشته حقوق این تصور را در ذهن من ایجاد کرد که بابک از رفتن منصرف شده و به فکر ادامه تحصیل است. بابک همدم من بود . قول داده بود من را به آرزویم برساند چون می‌دانست به رشته حقوق علاقه دارم آن رشته را انتخاب کرد. بابک رشته روانپزشکی قبول شده بود، اما به خاطر علاقه من به حقوق بدون اینکه به من بگوید، انصراف داد. سال بعد در کنکور شرکت و در رشته حقوق پذیرفته شد. وقتی نتیجه کنکور اعلام شد، آمد من را بغل کرد و گفت: بابا حقوق قبول شدم. من تو را به آرزوهایت می‌رسانم.او کامل به زبان عربی و انگلیسی تسلط داشت . 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 بابک درباره مدافع حرم شدنش با شما صحبت کرده بود ؟ پاسخ پدر شهید 🔸زمزمه رفتن بابک به سوریه
🌱 از آخرین وداعتان با شهید برایمان بگویید. پاسخ پدر شهید 🔸امروز مرور آخرین روز رفتن بابک بی‌تابم می‌کند. روز آخر اعزام با عجله از بیرون به داخل خانه آمد و رفت طبقه بالا سمت اتاق خودش؛ اتاقی که پر بود از عکس شهدا . چند لحظه‌ای نگذشت که با عجله از اتاق خارج شد و سریع بیرون رفت. من در خانه بودم که از مادرش پرسیدم: بابک در دستانش چه داشت؟مادرش گفت: یک کوله‌پشتی. تا این را گفت: متوجه شدم که کارهای اعزامش ردیف شده است. به برادر و عموهایش زنگ زدم و آنها به خانه ما آمدند. بابک کوله‌پشتی را به دوستش داده و گفته بود: شما برو من خودم را می‌رسانم . برگشت خانه و میان مهمان‌ها نشست. آنها به بابک گفتند: بابک جان خواهش می‌کنیم نرو. گفت: من تصمیم خودم را گرفته‌ام. اگر نروم کی باید برود. من در گوشه‌ای نشسته و همه این توضیحاتش را می‌شنیدم . نه ایشان به خودش جرئت داد به من نزدیک شود و نه من به خودم جرئت دادم بروم و خداحافظی کنم. هر دو حرف‌های دلمان را نگفته می‌شنیدیم . به هم نگاه می‌کردیم اما نمی‌توانستیم با هم حرف بزنیم. برادرم گفت: برو با پدرت خداحافظی کن. گفت: عمو جان من داخل بروم ، بابایم بلند می‌شود صورتم را ببوسد که می‌ترسم همین باعث شود تا از من بخواهد که نروم.اگر ایشان به من بگوید نرو دیگر پاهایم نمی‌رود . 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 از آخرین وداعتان با شهید برایمان بگویید. پاسخ پدر شهید 🔸امروز مرور آخرین روز رفتن بابک بی‌
🌱 نگران نشدید که با شهادت یا اسارت از دستش بدهید؟ پاسخ پدر شهید 🔸 می‌ترسیدم، پدر بودم با زحمت بچه‌ها را بزرگ کرده بودم. می‌دانستم که اگر به بابک بگویم نرو، نمی‌رود. او را با حقوق کارمندی و زحمت و نان حلال بزرگ کرده بودم. دلم می‌سوخت اما راهی بود که خودش انتخاب کرده بود. من را خیلی دوست داشت. خانواده می‌گویند: کاش می‌گفتی نرو. او هم نمی‌رفت. گفتم: من چه حقی داشتم بگویم نرو. مثل پروانه دیوانه‌وار دور شهادت می‌چرخید. وقتی می‌دیدمش گویی مهیای جشن عروسی شده ، چه حقی دارم بگویم. بابکم تحصیلکرده است می‌دانم با شناخت، راهش را انتخاب کرده است. حال و هوای آن روزهای بابک برایم عجیب نبود. با دیدن بابک تجربه جنگ تحمیلی و حال و روز شهدا باز هم برایم مرور شد . به برادرانش گفتم این رفتن دیگر بازگشتی ندارد، این آخرین بار است که او را می‌بینید با برادرتان وداع کنید . 🥀 ️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 نگران نشدید که با شهادت یا اسارت از دستش بدهید؟ پاسخ پدر شهید 🔸 می‌ترسیدم، پدر بودم با زح
🌱 با شنیدن خبر شهادتش چه کردید؟ پاسخ پدر شهید 🔸من کاملاً آمادگی شنیدن خبر شهادت بابک را داشتم چراکه خوب می‌شناختمش. نمی‌دانم تا به حال به مفهوم تبریک و تسلیت توجه داشته‌اید یا نه؟! من این را به شما می‌گویم که اگر همین تبریک گفتن‌های شما در ابتدای مصاحبه برای شهادت پسرم نباشد، تسلیت‌ها کشنده است. تبریک ارزش این نوع مرگ و شهادت را نشان می‌دهد و باعث تسکین دل ما و خانواده شهدا می‌شود. بهانه‌ای می‌شود ما مصیبت را تحمل کنیم. اگر تبریک نباشد، اگر باور این راه مقدس نباشد و درجه عشق به شهدا نباشد، تحملش خیلی سخت می‌شود. 🥀 ️⃣1️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 با شنیدن خبر شهادتش چه کردید؟ پاسخ پدر شهید 🔸من کاملاً آمادگی شنیدن خبر شهادت بابک را داش
🌱 فرزندتان به رغم صورت زیبا ، دارای سیرت زیبایی بود و توانست در شهادت از شما سبقت بگیرد. پاسخ پدر شهید 🔸بله دقیقاً همینطور است . این را هم خطاب به آنها که با دیدن چهره پسرم حدس و گمان‌هایی‌ زده بودند که این تصویر یک خواننده، یک‌فشن، یا یک مدلینگ است می‌گویم پسرم هیچ کدام از اینها نبود. ایشان شهید مدافع حرم عمه سادات بود. بابک من نه درویش بود، نه زاهد، نه عارف و نه عالم . در عین حال همه اینها بود. پسر من عاشقانه، عاقلانه و عالمانه و عارفانه راهش را انتخاب کرد. بابک در اوج خوشی‌ها و شادی‌های دنیایی شهدا را هرگز از یاد نمی‌برد. عکسی از او دارم که نشان می‌دهد ایشان از وسط مراسم عروسی دوستش راهی گلزار شهدا شده است. 🥀 ️⃣1️⃣ ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️
🌸جــــوانان ایرانـ🇮🇷ــے🌸
#شهدا🌱 فرزندتان به رغم صورت زیبا ، دارای سیرت زیبایی بود و توانست در شهادت از شما سبقت بگیرد. پاس
🌱 در پایان اگر صحبت خاصی دارید بفرمایید. پاسخ پدر شهید 🔸روز تشییع در سخنانی که ایراد کردم، خطاب به دوستان شهیدم گفتم ‌ای شهدا،‌ ای همسنگران من که روزها و شب‌هایی را در کنار هم جهاد کردیم ، من خودم لیاقت پیوستن و همراه شدن با شما را نداشتم، اما فرزندی تربیت کردم که امروز می‌خواهم دستش را در دستان شما بگذارم. به شما و خودم و بابک تبریک می‌گویم که با شهادت روسفیدمان کرد و عشق من را به شماها بیش از پیش ثابت کرد. آنقدر بابک مهربان بود که می‌دانم من و همه خانواده را شفاعت می‌کند. همیشه می‌گفت: پدر جان به رفقای شهیدت بگو برای من دعا کنند . خدا ناله‌های بابک را برای شهادت شنید و امروز همسایه رفقای شهیدم شد. همرزمان شهید کربلای2، کربلای 5، شهدای کردستان و ... . 🥀 ✉️کانالے مخصوص دهه هفتادے تا دهه نودے ها✉️ √••• @G_IRANI ❤️