#زندگی_شهدایی
💠✍️ باید در تاریخ ثبت کرد.
کدام بخش از کتاب یادت باشد نظر رهبری را به خود جلب کرد؟👌👇
🌷یک کتابی تازه خواندهام که خیلی برای من جالب بود. دختر و پسر جوان -زن و شوهر- متولّدین دههی ۷۰، مینشینند برای اینکه در جشن #عروسیشان #گناه انجام نگیرد، #نذر میکنند سه روز #روزه بگیرند!👌
به نظر من این را باید ثبت کرد در تاریخ که یک دختر و پسر #جوانی برای اینکه در جشن عروسیشان #ناخواسته خلاف شرع و گناهی انجام نگیرد، به خدای متعال متوسّل میشوند، سه روز روزه میگیرند.
پسر عازم دفاع از حریم حضرت زینب (سلاماللهعلیها) میشود؛ گریهی ناخواستهی این دختر، دل او را میلرزاند؛ به این دختر -به خانمش- میگوید که گریهی تو دل من را لرزاند،💔
امّا ایمان من را نمیلرزانَد!💪🌲
و آن خانم میگوید که من مانع رفتن تو نمیشوم، من نمیخواهم از آن زنهایی باشم که در روز قیامت پیش فاطمهی زهرا سرافکنده باشم!🌲
ببینید، اینها مال قضایای صد سال پیش و دویست سال پیش نیست، مال سال ۹۴ و ۹۵ و مال همین سالها است، مال همین روزهای در پیش [روی] ما است؛ امروز این است. در نسل جوانِ ما یک چنین عناصری حضور دارند، یک چنین حقیقتهای درخشانی در آنها حضور دارد و وجود دارد ... فقط هم این [یک نمونه] نیست که بگویید «آقا! به یک گل بهار نمیشود»؛ نه، بحث یک گل نیست؛ زیاد هستند از این قبیل.🌷
بیانات در دیدار با خبرگان رهبری 97/06/15
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
#شرطشهیدشدن_شهیدبودناست.
#خاطرات_شهدا
#ازدواج_پاک
#الگوهای_نیکو
#دهه_هفتادیها
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
🌷خانه که رسیدیم. نوه های صاحب خانه جلوی در بودند.هر چیزی که خریده بود را به آنها #تعارف کرد.
همیشه #دست_و_دل_باز بود.
هر بار که خوراکی میخرید، اگر نوههای صاحب خانه را وسط پلهها میدید به آنها تعارف میکرد. اگر من شله زرد یا آش میپختم، میگفت: حتما یه کاسه بدیم به صاحبخونه. یه کاسه هم بذار کنار ببریم برای مادرم.
وقتی نصف بیشتر خوراکیها را به نوههای صاحبخانه داد، از پلهها بالا آمد و گفت:
من که از #پرونده_اعمالم خیلی میترسم. حداقل شاید به خاطر #دعای خیر این بچههای معصوم خدا از سر تقصیراتم بگذره.🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚 #یادت_باشد #شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت #همسر_شهید.
خواندن این کتاب🖕 خیلی توصیه میشه
#شرطشهیدشدن_شهیدبودناست.
#خاطرات_شهدا
#توجه_به_کودکان
#دعا
#دعای_کودکان
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
🌷چند تا پاسدار که افتادند دست #کومله، فضای شهر بهم ریخت. رعب و #وحشت سایه انداخت توی مهاباد.
هیچ اثری ازشان نبود تا این که خبر آوردند #جنازهشان یک گوشه شهر پیدا شده. جنازهها را آوردیم مقر. دیدنشان بچهها را به گریه انداخت. صحنه دردناکی بود.
#پاسدارها را بعد از #شکنجه، با طناب بسته بودند به پشت ماشین و کشیده بودند روی زمین سنگلاخی.
احمد نشست بالای سر جنازهها. #گریه میکرد. چفیهای را که روی سرش بود، برداشت. دستش را بالا آورد و با #امام_حسین_علیه_السلام درد دل کرد:
«السلام علیک یا اباعبدالله. آقا جان شهدای ما رو با شهدای کربلات همنشین کن. همه ما فدای یک تار موی علی اکبرت آقاجون.
در این زمانه که هر کشته اکبری دگر است
هزار کشته به یک موی #اکبرت نرسد.
بعد هم زد توی #روضه؛
آقا اومد تا اکبرش رو بدرقه کنه هی نگاه به قد و بالای جوانش کرد ...»🌷
🏴🏴🏴🌹🌹🌹🏴🏴🏴
شهید احمد حسینیفر فرمانده عملیات تیپ 2 سپاه مهاباد.
📚خط عاشقی، خاطرات عشق شهداء به امام حسین علیه السلام و روضه های کربلا.
#شب_قدر
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_سیدالشهداء
#شرطشهیدشدن_شهیدبودناست.
#خاطرات_شهدا
#شکنجه
#یادمان_نرود
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#بقال_سر_کوچه
🌷ایشان معمولا وقتی از #مجلس برمیگشتند، از #بقال سر کوچهشان ماستی میخریدند و اتفاقات مجلس را هم برای او شرح میدادند. یک روز یکی از #وکلای_مجلس که همراه آقا بود، از آقا میپرسد که چرا این مطالب را برای یک بقال میگویند؟ آقا میفرمایند:
«اینها موکلین ما هستند و ما وکیل اینها هستیم. موکل نباید از کارهایی که برایش انجام میدهیم، اطلاع پیدا کند؟
من این حرفها را به ایشان میگویم، ایشان هم به بقیه میگوید و مردم مطلع میشوند که #مدرس در مجلس برایشان چه کرده است».🌷
☘️☘️☘️🌹🌹🌹☘️☘️☘️
#خاطرات_شهدا
#مدرس
#وکیل_مردم
#وکیل_الدولة
#شفافیت
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
در سفر #لبنان، در بعلبک به منزل پیرمردی شیعه رفتیم که خانواده اش #پنج_شهید داده بود. هنگام خداحافظی پیرمرد دستی کشید روی پوتین #صیاد و خاک آن را به صورتش مالید. صیاد خیلی منقلب شد و گفت:
«چرا این کار را با من می کنید؟» و دست پیرمرد را گرفت و با اصرار، آن را بوسید. او گفت:
«نه می توانم و نه لایق هستم که بیایم دست و پای #امام را ببوسم. می خواهم وقتی رفتید ایران، به امام بگویید که اگر لایق نبودم و نتوانستم بیایم، ولی پای سربازت را بوسیدم.»
صیاد بار دیگر دست ایشان را بوسید و برگشتیم به محل استقرار. من و صیاد هم اتاق بودیم. من اجازه گرفتم و خوابیدم. دیدم ایشان رفت سرنماز خواندن. حدود یک بعد از نیمه شب بود. چرتی زدم و بیدار شدم، دیدم در سجده است و به شدت گریه می کند. وقتی گریه اش تمام شد، رفتم رو به رویش، پشت به قبله نشستم و گفتم: «جناب سرهنگ! باید برای من بگویی چرا نماز شب را شروع نکرده، این قدر گریه می کردی؟» گفت: «آقا دست از سر ما بردار.» آن قدر اصرار کردم تا اشکش جاری شد و گفت: «دیدی پیرمرد با من چه کرد؟ من تاکنون فکر می کردم که در مملکت خودم، مدیون مردم خودمان و انقلاب اسلامی هستم، بلکه هر جایی در این دنیا مظلوم و شیعه و مسلمانی هست، به او #مدیون هستم.
هر جا کسی علیه ظلم می جنگد، من باید حضور پیدا کنم، من به او مدیونم. گریه من #استغفار به درگاه حضرت حق بود.🌷
☘️☘️☘️🌹🌹🌹☘️☘️☘️
#خاطرات_شهدا
#دفاع_از_مظلوم
#صیاد_شیرازی
#قدس
#فلسطین
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰راهنمای کانال «قرارگاه معنویت»
👇برای ورود به هریک از بخشهای زیر، روی هشتگ مدنظر کلیک نمایید:
✅ #جرعه_ای_از_زلال_وحی ⬅️ مسابقه از جزء هر روز قرآن کریم ⏰ 6:00
✅ #زندگی_شهدایی ⬅️ خاطراتی جالب از زندگی شهداء ⏰ 12:00
✅ #سخنرانی_کوتاه ⬅️ سخرانی تصویری یا صوتی ⏰ 13:30
✅ #دعاهای_قرآنی ⬅️ دعاهای ذکر شده در قرآن کریم ⏰ قبل از اذان مغرب
✅ #دعای_افتتاح ⬅️ شرح کوتاهی از دعای شریف افتتاح ⏰ 21:00
✅ #الگوهای_بندگی_و_زندگی ⬅️ سیره اهلبیت علیهمالسلام ⏰ 22:00
✅ #گلبرگی_از_احکام ⬅️ احکام ماه مبارک و ...
✅ #اعمال ⬅️ دعاها و زیارات ماه مبارک رمضان
✅ #حدیث ⬅️ گلچینی از روایات ناب اهلبیت علیهمالسلام
✅ #پرسش_و_پاسخ_مهدوی ⬅️ پاسخ به سؤالات و شبهات مهدویت
👇مطالب دیگر کانال👇
✅ سخنرانی آیتالله بهجت رحمةاللهعلیه _ مظلومیت حضرت علی علیهالسلام
✅ سخنرانی کمتر شنیده شده مرحوم حجتالاسلام یحییزاده _ فضیلت شب بیستوسوم ماه مبارک
✅ سخنرانی تحلیلی مرحوم یحییزاده _ حزب قاعدین
✅ دانلود pdf خطبه شعبانیه
✅ صوت دعای افتتاح: سماواتی __ حدادیان __ فرهمند
✅ صوت دعای مجیر: حدادیان __ سماواتی
✅ شماره تماس دفتر بعضی از مراجع بزرگوار
📌 قرارگاه معنویت 👇
╭┅────────────────────────┅╮
🌹 https://eitaa.com/Gh_Manaviyat 🌹
╰┅────────────────────────┅╯
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#شهیدِ_ابوالفضلی
از دست ندهید👌
🌷مقارن با ایام ماه مبارک #رمضان در محله سیچان اصفهان به دنیا آمد.
پزشکان گفته بودند به خاطر بیماری شدید این مادر، بعید است بچه زنده بماند. اما خدا خواست که او بماند.
چهار سال از عمرش گذشت. این پسر به قدری مریض و ضعیف است که تا کنون بجز شیر و دارو چیز دیگری نخورده. وقتی هم پزشک او را معالجه کرد گفت: به خاطر مصرف زیاد دارو، کبد بچه از بین رفته و امیدی به زنده ماندنش نیست.😢
پدرش او را #نذر_حضرت_اباالفضل علیه السلام کرد و با عنایت حضرت #شفا یافت تا اینکه بعدها قهرمان ورزشهای رزمی شد.💪
مثل خیلی از نوجوانان آن دوران، تاریخ تولد شناسنامهاش را تغییر داد تا توانست به #جبهه اعزام شود.
در عملیات #محرم از ناحیه سر و دست و پا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت.
وقتی برای آخرین بار راهی جبهه میشد در پاسخ مادرش که پرسید کی برمیگردی؟ جواب داد هر وقت راه #کربلا باز شد.
در فروردین 62 برای شرکت در عملیات #والفجر1 راهی #فکه شد.
آنقدر شجاعت و مدیریت داشت که مسئول یکی از دستههای #گروهان_اباالفضل علیه السلام شد.
در جریان حمله مورد اصابت گلوله تیر بار قرار گرفت و #هر_دو_پایش را تقدیم نمود اما شجاعانه مقاومت کرد و مظلومانه به #شهادت رسید.😭
شانزده سالش تمام شده بود که پرکشید، شانزده سال بعد هم برگشت درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا میشد.🤔
آمده بود به خواب مسئول گروه #تفحص و گفته بود که #پیکرش کجاست
و اینکه موقعش شده من برگردم ...
نذر آقا اباالفضل شده بود. ارادت عجیبی هم به آقا داشت. تو گروهان ابوالفضل بود. نمیدانم چه کسی هماهنگ کرده بود شب #تاسوعا پیکرش بازگشت
همان شب پیکرش را آوردند مسجد. پیکر علیرضا همراه دسته عزادار بود. همه فریاد میزدند
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
صبح روز تاسوعا تشییع و به خاک سپرده شد. و حالا برات کربلا میدهد و گره باز میکند.🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚مسافر کربلا شهید دانش آموز علیرضا کریمی
#خاطرات_شهدا
#شهید_دانش_آموز
#نوجوان
#مدیونیم
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#یقهتان_را_میگیرم
بخشی از وصیتنامه #روحانی_شهید #مدافع_حرم محمد امین کریمیان
🌷من از این #دنیا با همه زیباییهایش میروم و همه آرزوهایم را رها میکنم اما به #ولایت و حقانیت علی ابن ابیطالب علیهالسلام و خداوندی خدا
یقهتان را میگیرم اگر #خامنهای را تنها بگذارید ...
اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت که روزی نسلهای بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند خامنهای مثل جدش امام حسین علیهالسلام تنها مانده.
خواهش آخر من این است که سلام مرا به #امام_خامنهای برسانید و بگویید اگر دوباره زنده شوم از تکهتکه شدن در راه تو ابایی ندارم.🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚ویژهنامه اولین کنگره بزرگداشت شهدای روحانی مدافع حرم
#وصیت_شهدا
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_کریمیان
#مدیونیم
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#طلبه_امام_زمانی
🌷در یکی از خطوط پدافندی منطقه مهران، همراه با علی مستقر بودیم.
یک روز متوجه رفتار غیرعادی علی شدیم. هرچه اصرار کردیم حرفی نزد فقط گفت: باید بروم خدمت آیتالله اشرفی اصفهانی در کرمانشاه.
ظاهراً در خواب پیغامی از #امام_عصر علیهالسلام شنیده بود که باید منتقل میکرد.
علی راهی کرمانشاه و مستقیم به منزل آیتالله اشرفی اصفهانی میرود. روز جمعه بود.
پاسدارها میگویند: چیکار داری؟
میگوید: پیامی برای آیتالله دارم ...
میگویند تو کیستی؟
میگه یه #بسیجی و آنها راهش نمیدهند ...
از علی آقا اصرار و از پاسداران امتناع.
در نهایت علی آقا تصمیم به بازگشت میگیرد
هنوز از کوچه دور نشده بود که، آیتالله اشرفی دوان دوان از منزل بدون عبا و عمامه بیرون آمده و خطاب به محافظان میگوید: شما یک جوان را ندیدید که سراغ مرا گرفته و پیامی آورده باشد.
پاسدارها ماجرا را گفته و سریع میروند تا او را پیدا کنند ...
آیتالله همان سر کوچه منتظر ماند تا ایشان را آوردند.
محافظان میگفتند آنها همدیگر را در آغوش کشیدند و رفتند داخل منزل
آیتالله عابدی (راوی این خاطره) ادامه میدهد:
پس از دقایقی سکوت آیتالله اشرفی این شعر حافظ را خواند:
ای پیک راستان خبر یار ما بگو
احوال گل به بلبل دستان سرا بگو
ما محرمان خلوت انسیم، غم مخور
با یار آشنا سخن آشنا بگو
بر این فقیر نامه آن محتشم بخوان
با این گدا حکایت آن پادشه بگو ...
سکوت در جلسه حاکم بود. #شهید_سیفی در پاسخ غزل دیگری از حافظ میخواند.
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
در این شعر ابیاتی هست که میگه: دیشب به خدمتش رسیدم و مولایم را در آغوش گرفتم و سخنانی شنیدهام و ...🌷
🍀🍀🍀🌹🌹🌹🍀🍀🍀
📚بیا مشهد. زندگی و خاطرات شهید علی سیفی
شهیدی که امام زمان او را به مشهد دعوت کرد و ...
#خاطرات_شهدا
#شفا
#دیدار_با_امام_زمان
#شهید_سیفی
#بیا_مشهد
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#حاج_قاسم_و_قدس
بخشی از پاسخ #حاج_قاسم به نامه ابوخالد فرمانده کل گردان های عزالدین قسام #فلسطین :
🌷رحمت و رضوان الهی بر ملت شجاع فلسطین که به واسطهی زخمهای بسیار و #محاصرهی_ظالمانه و هجوم وحشیانهی دشمنان آنهم در مقابل چشمان صدها میلیون مسلمان غمی عمیق و دردی فروخورده در سینه دارد.
سلام بر هنیهی مبارز و مقاوم و بر یاران باوفایش که از بلندای عزت در #غزه، با ایمان و دیدگانی چشمدوخته به طلوع صبح پیروزی، فریاد ایستادگی و حیعلیالجهاد سر می دهند.
به همه اطمینان دهید که ایران اسلامی، هر میزان هم که فشارها افزایش یابد و #محاصرهاش تنگتر شود، فلسطین این نگین جهان اسلام و #قبلهی_اول_مسلمانان و محل معراج رسول خدا(ص) را تنها نخواهد گذاشت.
#دفاع_از_فلسطین، مایهی #عزت و #شرافت ماست و هرگز در ازای زرق و برق و لاشهی این دنیا، از این واجب دینی دست نخواهیم کشید.
دفاع از فلسطین مصداق واقعی دفاع از #اسلام و #قرآن است و هر کس #ندای شما را بشنود و به یاری شما نشتابد #مسلمان نیست.🌷
مهرماه ۱۳۹۸
🇵🇸🇵🇸🇵🇸🌹🌹🌹🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#قدس
#فلسطین
#حاج_قاسم
#شهید_قدس
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
به بهانه #سوم_خرداد سالروز #آزاد_سازی_خرمشهر
🌷«... #کودکی در پی خانواده گمشدهاش میگشت، گلولهای از سلاح سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرماندهی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلولهای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقتبارتری رخ میداد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود میپیچید. آنچنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکر مطهر و مقاوم او ریخت ...».🌷
🌷«...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانهای ایستاد و با لگد به در خانه زد و با زور وارد خانه شد و فریاد زد: دستها بالا! زن جوانی گفت: برای چه، چه میخواهید؟ ستوانیار گفت: طلا میخواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربهای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. آنگاه همه افراد خانواده به بهانه اینکه با ارتش به مقابله برخاستهاند. دستگیر شدند. بالاخره پس از مدتی شروع به تحکیم مواضعمان در خرمشهر کردیم. ما برای ورود به خرمشهر با موارد زیادی از حالتهای تمرد و مقاومت مواجه شدیم تا جایی که فقط با گذشتن از #دریای_خون توانستیم وارد این شهر شویم. این شهر از شدت جراحتهای وارده بر آن شدیداً ناله میکرد.»🌷
🍀🍀🍀🌷🌷🌷🍀🍀🍀
#سوم_خرداد
#خرمشهر
#خونین_شهر
#یادمان_نرود
📌 قرارگاه معنویت 👇
🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
#زندگی_شهدایی
#پانزده_خرداد
ناراحتی امام از سالم بودن خود و فرزندانشان و شهادت مردم👌
🌷#امام_خمینی که در نیمه شب 15 خرداد 1342 توسط رژیم پهلوی بازداشت شده بودند، تا 11 مرداد همان سال در بازداشتگاه به سر میبردند تا اینکه در این تاریخ ایشان از بازداشتگاه به منزلی تحت محاصره نیروهای امنیتی در منطقه داوودیه تهران منتقل شدند. با انتقال امام به داوودیه بسیاری از روحانیون و علما به دیدار ایشان شتافتند.
یکی از این افراد شهید فضلالله محلاتی بود که خاطرات اولین دیدار او با امام خمینی بعد از وقایع 15 خرداد بسیار خواندنی است.
ایشان در بخشی از کتاب خاطرات خود درباره واکنش امام به کشتار 15 خرداد میگوید: بعد از اینکه امام را به داوودیه آوردند، من پس از یک ساعت خدمت ایشان رسیده و سه روزی که ایشان در داوودیه بودند من در آنجا خدمت ایشان بودم...
باید گفت بدترین شبی که شاید بر امام گذشت، آن شبی بود که ایشان از زندان آزاد شده بودند؛ برای اینکه تمام جنایاتی را که در این مدت اتفاق افتاده بود به اطلاع امام نرسانده بودند، نگفته بودند 15هزار نفر در پانزده خرداد شهید شدهاند. چقدر مردم را کشته و مجروح کردهاند هیچ نگفته بودند. یک نفر انسان با این عاطفه یک مرتبه این گزارش را دریافت کند چه حالی پیدا میکند؟
همه حوادث پانزده خرداد و زندانیها، کشتارها را برای ایشان گزارش دادند، خیلی ناراحت شدند.
خلاصه، دو روز ایشان در آنجا بود، ملاقاتش هم ممنوع بود ... آنچه خیلی امام را رنج میداد، احساسات مردمی بود. مردم میآمدند در خیابانها و کوچههای اطراف و سر و صدای شعار و صلواتشان بلند بود، ولی مأموران نمیگذاشتند مردم با امام ملاقات کنند. یک روز یادم است که عصر بود، ایشان در بالکن نشسته بود. وقتی ایشان میایستاد، 500 متر آن طرفتر در کوچهها مردم پیدا بودند. آقای لواسانی و مرحوم حاج آقا مصطفی با من سه نفری کنار امام نشسته بودیم، امام خیلی ناراحت بودند. مردم مرتب صلوات ختم میکردند.
به امام عرض کردم که شما بایستید تا این مردم لااقل چهره شما را ببینند. امام بلند شد و ایستاد. مردم امام را که دیدند با شعارهایشان غوغا کردند. ناگهان امام نشستند و شروع کردند بشدت گریه کردن، آقای لواسانی گفتند: چرا گریه می کنید؟ چرا این قدر ناراحتید؟ باید تحمل کنید.
امام فرمود: من ناراحتم که بچههای من سالمند، خود من هم سالم هستم ولی جوانهای مردم، شهید شدند؛ این برای من تحملش خیلی مشکل است.🌷
☘️☘️☘️🇮🇷🌷🌷🌷🇮🇷🍀🍀🍀
#گریه_امام_خمینی
#همدردی
#شهید_محلاتی
#آقازادگی
📌 قرارگاه معنویت 👇
╭┅─────────────┅╮
🌹 @Gh_Manaviyat 🌹
╰┅─────────────┅╯
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈