eitaa logo
قرارگاه معنویت
189 دنبال‌کننده
875 عکس
591 ویدیو
77 فایل
🌷زیر نظر گروهی از طلاب شهرستان میبد🌷 🌹منبر 🌹مسابقه 🌹مشاوره 🌹تفسیر 🌹احکام 🌹حدیث 🌹 ... 🔹پاسخ به سؤالات احکام (برادران) 👇 @sheikhy1 🔹پاسخ به سؤالات احکام (بانوان) 👇 @adhami1358 🔹پاسخ به شبهات مهدویت 👇 @seyedmahdi62 🔹ارتباط 👇 @Alamdar1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷چند تا پاسدار که افتادند دست ، فضای شهر بهم ریخت. رعب و سایه انداخت توی مهاباد. هیچ اثری ازشان نبود تا این که خبر آوردند یک گوشه شهر پیدا شده. جنازه‌ها را آوردیم مقر. دیدن‌شان بچه‌ها را به گریه انداخت. صحنه دردناکی بود. را بعد از ، با طناب بسته بودند به پشت ماشین و کشیده بودند روی زمین سنگ‌لاخی. احمد نشست بالای سر جنازه‌ها. می‌کرد. چفیه‌ای را که روی سرش بود، برداشت. دستش را بالا آورد و با درد دل کرد: «السلام علیک یا اباعبدالله. آقا جان شهدای ما رو با شهدای کربلات همنشین کن. همه ما فدای یک تار موی علی اکبرت آقاجون. در این زمانه که هر کشته اکبری دگر است هزار کشته به یک موی نرسد. بعد هم زد توی ؛ آقا اومد تا اکبرش رو بدرقه کنه هی نگاه به قد و بالای جوانش کرد ...»🌷 🏴🏴🏴🌹🌹🌹🏴🏴🏴 شهید احمد حسینی‌فر فرمانده عملیات تیپ 2 سپاه مهاباد. 📚خط عاشقی، خاطرات عشق شهداء به امام حسین علیه السلام و روضه های کربلا. . 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
به بهانه سالروز 🌷«... در پی خانواده گم‌شده‌اش می‌گشت، گلوله‌ای از سلاح‌ سروان عبدالباقی السعدون به سویش شلیک شد. فرمانده‌ی سروان عبدالباقی، سرهنگ احمد الربیعی، به او گفته بود: دنیا برای او تیره و تار خواهد شد، با شلیک گلوله‌ای او را خلاص کن. در جای دیگری صحنه رقت‌بارتری رخ می‌داد: کودک خردسالی را دیدم که از شدت درد و رنج به خود می‌پیچید. آن‌چنان لگدی به او زده شد که برای همیشه نفسش بند آمد. آنگاه لودری مشتی خاک بر پیکر مطهر و مقاوم او ریخت ...».🌷 🌷«...به خاطر دارم که ستوانیار «ترکی احمد» همراه با پنج سرباز در مقابل خانه‌ای ایستاد و با لگد به در خانه زد و با زور وارد خانه شد و فریاد زد:‌ دست‌ها بالا! زن جوانی گفت:‌ برای چه، چه می‌خواهید؟ ستوانیار گفت:‌ طلا می‌خواهیم. آن زن از دادن طلاهایش خودداری کرد. اما یکی از سربازان با قنداق تفنگ ضربه‌ای به سر آن زد و او را نقش بر زمین کرد. آنگاه همه افراد خانواده به بهانه این‌که با ارتش به مقابله برخاسته‌اند. دستگیر شدند. بالاخره پس از مدتی شروع به تحکیم مواضع‌مان در خرمشهر کردیم. ما برای ورود به خرمشهر با موارد زیادی از حالت‌های تمرد و مقاومت مواجه شدیم تا جایی که فقط با گذشتن از توانستیم وارد این شهر شویم. این شهر از شدت جراحت‌های وارده بر آن شدیداً ناله می‌کرد.»🌷 🍀🍀🍀🌷🌷🌷🍀🍀🍀 📌 قرارگاه معنویت 👇 🆔https://eitaa.com/Gh_Manaviyat ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈