4.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد
رمزی ز رازِ عشقت در صد زبان نگنجد
سودای زلف و خالت در هر خیال ناید
اندیشـهی وصالت جز در گمان نگنجد
🌱
#عطار
شجریانجانا حدیث حسنت، شجریان.mp3
زمان:
حجم:
13.18M
🎵ترنّم مهــر🎼
«جانا حدیث عشقت...»
غزل: عطار
نوازندهی تار: داریوش پیرنیاکان
نوازندهی سنتور: مسعود شناسا
خواننده: محمدرضا شجریان
دستگاه سهگاه✓
ـ ـ ـ ـــــ𑁍ـــــ ـ ـ ـ
🔘 قرارگاه ادبیات آیینی؛ مجالی برای اندیشیدن در عرصهی فرهنگ و هنر
_
_
「•🌷𝐉𝐎𝐈𝐍⇣•」
•ꕥ◍⃟ کانال #قرارگاه_ادبیات_آیینی •
⇢「 https://eitaa.com/Gharargahe_adabiyate_aini 」
#فرهنگ
#هنر
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
امیدی میتراود در دلِ ما
گُل و نور و ترانه در گِلِ ما
طـرب در جـانِ ما شـوری تپیده
تَبَش چون قلبِ ما همدم ندیده
تقرّب در مـقـام قـدسـیِ یار
توسّل میکند هر لحظه هموار
به جز رحمت به درگاهش ندیدیم
اگـر چـه محنتِ دنیـا کشـیدیم
به ذکری مهرپرور در سروریم
قرینِ درد، امّا پر غـروریم
حضورش با خلوصِ قلب، سرگرم
تسـلّط یافـته بر لحـظـههـا نرم
تلالو کرده خورشـید وصالش
به جانِ روز و شب بارد جمالش
جمالش با کمالش همکلام است
گهی درمان، پیِ دردش غلام است
به دنیـایی ورای فهم و ادراک
تحمّل، میفشاند گُل بر افلاک
بیا کـز عالـمِ معـنا بخوانیم
که غمهای جهان از دل برانیم
غمِ دنیای دون در خلوتِ دل
نیابد مأمنی از هـیبتِ دل
دلِ شیداییِ ما وقفِ عشق است
کفِ هر آرزو و سقف عشق است
نگاهـی آسـمـانی در دلِ ما
نشانده اضطراب و مشکلِ ما
نسیمِ وصلِ جانان است، یارا
سعـادت همـدمت بادا نگارا
۱۴٠۲/۱۱/۲۶ نیمه شب
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#امید
#زندگی
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
گویا نفست نسیمِ صبح است
زلفِ سیهت حریمِ صبح است
صبح است و دلم فدای رویت
رویت شـده مبتـلای مویت
مویت به کمندِ آسمانی
دارد چه اســیرِ بیزبانی
با نغمهی خوش به چنگ دارد
جـانـی کـه دلِ ترنگ دارد
با خنجــرِ ابروانت ای مسـت
زخمی بنشان به غافل از دست
هـر تار ز زلـفِ خوشـنوازت
شرحی بدهد ز سوزِ سازت
شوری که به قصدِ دلربایی
آغشته شده به هر نوایی
از گرمـیِ هـر نوازشِ شعر
باریده هوس ز خواهشِ شعر
از رامـشِ دل به هر ترانه
صد شعله ز جان کشد زبانه
دل، والهی رویِ لاله زارت
اشکی شده رویِ گلعذارت
از بیخبـری دلم به جـان است
چشمم به ره و تنم خزان است
عمری است که دل ز جان رمیده
جانم ز پیاش چه خوش خزیده
امّـیــدِ وصـالِ تو خــیالی است
بوسیدنِ لعلِ تو چه حالی است
روز و شبِ عاشقانِ مدهوش
فرقـی نکـند ز شـوقِ آغـوش
الطافِ نهـــان و آشـــکارا
شوری بدمد ز دور ما را
۱۴٠۳/٠۸/۱۸
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
مست است نسیم صبحگاهی
در زلف تو از شـــرارِ آهــی
لطفت نشود نصیب هر مست
زلفـت برهــان ز هر نگاهـی
سرگشته دلی که بیپناه است
در زلـفِ خودت بده پناهـی
ای شور و طرب، قرینِ رویت
از زلف، فشـان غـبارِ راهـی
آویخــته از کمـــانِ زلفــت
صیدی که نشسته در تباهی
کِی فکر رهاییاش به سر هست؟
کـز زلـف تو میدمــد پگاهــی
امّیــدِ وصــالِ صبـحِ رویت
در شامِ سـیاهِ زلف، ماهــی
ای روی تو نورِ چشمِ شاعر
شعری بجهد ز زلف، گاهی
۱۴٠۳/٠۸/۱۸
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
زیر پایت را نگاهی کن که دل
بشْکُفد همچون گُلی از جانِ گِل
پایِ سیمـینت دلافروزِ من است
شعلهی آه است و جانسوز من است
جانِ شیداییِ من در پای تو
از تمــنّای تو شد رسوای تو
زیر لب با ذکرِ وصلت هرنفس
پا به پایت میدود شـورِ هوس
پایِ عهدت عمرِ من بر باد رفت
بر وجودِ لحـظههـا بیـداد رفت
از لطیفیات چهگویم؟ هرچههست
پای ســـرو بوســتانی را شکســت
پای رفتن نیست در سروِ سهی
ور نه افتد در پیِ مهـرِ مهـی
در خمارین چشمکِ آهوی تو
کِـی ز پا افتد؟ تبِ جادوی تو
خلقِ عالم والهی حالِ تواند
پایمـردانِ پر و بالِ تواند
دل نمـانده که نبرده موی تو
پای درسِ عشقِ مهرِ روی تو
روی تو چون موی تو آشفته است
در سراپایت هوسها خفـته است
تا هوس بیدار گردد یک زمان
شور برپا میکند شوقِ نهان
کی به پایت میرسد پایِ غزال
رقـص آهـویِ جمـالت در خیال
شعرِ من از رقصِ گیسو پا گرفت
تا سراغـی از دلِ شــیدا گرفت
چون نسیمی در سحرگاهی دمَد
دل به پا دارد که وی آهی دمَد
۱۴٠۳/٠۸/۱۶
-❀✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
IMG_۲۰۲۴۱۰۳۱_۱۳۳۱۴۷.jpg
حجم:
3.39M
به شـــبروان خیالت اشــارتی به عــنایت
میسّر است که حاجاتِ دل دهی ز بنانت
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾
#امامزاده_زبیده_خاتون
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
الهی قمشهای.mp3
زمان:
حجم:
5.99M
🎼انسان، گمشدهی خود🤍
🌾🌻
🎙#الهی_قمشهای
آینهٔ آهــن برای پوسـتهاست
آینهٔ سیمای جان سنگین بهاست
آینهٔ جان نیست الّا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
🌱
#مولوی
هدایت شده از ۞قرارگاه ادبیات آیینی۞
نفسِ پاکِ تو و بادِ صـبا غـرقِ خیال
خفتگان بیخبر از فرصتِ سرشارِ جمال
به دلآویزی گیسـوی شب و رویِ سحـر
دلِ آکنده ز مهرم شده چون اشک، زلال
تب که آویخـته از داغِ رُخـت در لحـظات
لب درآمیخته با خونِ جگر در همه حال
عمر، بیهوده گذشت و نفسی تازه نشد
داغِ هجـرانِ تو فرسـود دلِ غـرقِ مـلال
-❀ ⃟ ⃟✍️رشوند ﴿ #حوصلهی_بحر ﴾