eitaa logo
قصه های خوب🌸
6.2هزار دنبال‌کننده
521 عکس
738 ویدیو
2 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸️شعر بهترین زینت زنان حضرت فاطمه س همیشه می‌گفتند پوشش زن، سفارش دین است پوشش زن پیام قرآن است بهترین زینت زنان این است 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۳
ایران سرای ماندگار 🌸🌼🍃🌸🌼 ایران که سرایِ ماندگارست جاوید و همیشه برقرارست 🍃🌺 آداب و رسومِ دلپسندش ازعهدِ قدیم یادگارست 🍃🌼 زیبا و لطیف و با طراوت مانندِ شکوفه‌ی بهارست 🍃🌺 این ملتِ با نجابتِ آن خود عاشقِ آفریدگارست 🍃🌼 با بوسه‌ زدن به دستِ مادر او در پیِ کسبِ اعتبارست 🍃🌺 گل بوسه زند به دستِ بابا این مایه‌ی عز وافتخارست 🍃🌼 سرمایه‌دِگر‌به‌از ادب‌نیست آثارِ ادب چه بیشمارست 🍃🌺 چون‌باادبست‌وپرامیدست این‌خاک‌همیشه‌برقرارست 🍃🌼 افتد گِرَهی اگر به کارش مُستحکم‌و هم‌امیدوارست 🍃🌺 بر مقدمِ صاحب الزمانش دل بسته‌و‌چشم انتظارست 🍃🌼 وا میشود این گره به دستِ مهدی که امیدِ روزگارست 🌸🌼🍃🌸🌼 شاعر:سلمان آتشی 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۳
۷ آبان ۱۴۰۳
با کلاه یا بی کلاه کلاغ با تعجب گفت:«برای چه کلاهت را از من می‏خواهی؟ اصلا بگو چرا امروز بی ‏کلاهی؟» خرس تمام ماجرا را برای آنها تعریف کرد. کلاغ فکری کرد و گفت: «پس این حرف‏ها را روباه به تو گفته است؟» خرس گفت: «بله، من هم کلاهم را به او داده ‏ام.» کلاغ با ناراحتی گفت: «ای خرس بی‏ کلاه! روباه تو را گول زده است. آخر تو فکر نکردی که کلاه تو به چه درد من می‏خورد؟ کلاه تو برای سر من خیلی گشاد است. من اگر آن را بر سرم بگذارم، زیرش گم می‏شوم.» لاک‏پشت سرش را از لاکش درآورد و گفت: «آخر کسی دیده که لاک‏پشت عسل بخورد؟ تو خیلی خیلی ساده‏ ای.» کلاغ گفت: «آخر چرا کلاهت را به روباه دادی؟» خرس فکر کرد و فکر کرد. فهمید که روباه گولش زده است. کنار لاک‏پشت و کلاغ نشست و گفت: «حالا چه کار کنم؟ چه‏ طور می‏توانم کلاهم را از روباه بد جنس بگیرم؟ اگر کلاهم را نگیرم، از غصه می‏میرم.» کلاغ فکری کرد و گفت: «غصه نخور این کار ساده است.» بعد هم نقشه ‏ای کشید و آن را برای خرس و لاک‏پشت تعریف کرد. خرس پشت درختی پنهان شد. لاک‏پشت و کلاغ با هم به خانه‏ ی روباه رفتند. روباه با دیدن آنها گفت «چی شده است؟ اینجا چه کار دارید؟» لاک‏پشت گفت: «مگر خبر نداری؟ خرس، سرت کلاه گذاشته.» روباه تعجب کرد، پرسید: «خرس؟ سر من؟ سر من کلاه گذاشته‏؟» کلاغ گفت: «بله، خرس تو را گول زده. او مخصوصاً کلاهش را به تو داده. او سرت کلاه گذاشته.» روباه با تعجب به کلاغ و لاک‏پشت نگاه کرد. پرسید: «چه می‏گویید؟» لاک‏پشت گفت: «تو می ‏دانی که خرس، آن کلاه را از رودخانه پیدا کرده بود. حالا صاحب کلاه به جنگل آمده و دارد به دنبال کلاهش می‏گردد.» کلاغ گفت: «صاحب کلاه خیلی عصبانی است. خیلی هم زور دارد. اگر کلاه را سر تو ببیند، حتما تو را می‏کشد!» روباه ترسید و گفت: «راست می‏گویید؟ حالا من چه کار کنم؟ به کجا فرار کنم؟» کلاغ گفت: «هیچ جا! کلاهت را دور بینداز. آن وقت صاحب کلاه، آن را پیدا می‏کند و می‏رود.» لاک‏پشت گفت: «من فکر بهتری دارم. بهتر است کلاه را به ما بدهی تا آن را روی سرخرس بگذاریم. آن وقت صاحب کلاه، خرس را می‏ بیند و او را مجازات میکند.» کلاغ با این نقشه کلاه را از روباه گرفت و به خرس داد. خرس بی‏ کلاه دوباره خرس با کلاه شد. پشیمانی و ناراحتی هم نصیب روباه شد. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۳
مرد شامی.mp3
21.99M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ 🟢ماجرای توهین مرد شامی به امام حسن مجتبی(ع) و رفتار جالب امام 🔵 امام حسن(ع) فرمودند: ای پیرمرد فکر میکنم از منطقه شام آمده‌ای و اینجا غریب هستی؛ به خانه من بیا تا از تو پذیرایی کنم...🥰😋 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۷ آبان ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لوله ظرفشوییت جِرم گرفته؟ با سه قلم مواد تو خونت خودت درستش کن 😍 1⃣جوش شیرین 2⃣تخم مرغ 3⃣سرکه میتونید با هم ترکیب و هم جدا جدا بریزید 🔴یه کانال با کلی ترفند😍 https://eitaa.com/joinchat/3080192769C63805fac79 بزن رو لینک بالا بعد ویدیو بالارو ببین😃
۷ آبان ۱۴۰۳
🔸️ آموزش بسم الله 🌸🍃می‌خوام بشم دوست خدا می‌خوام بخونم نماز و دعا بسم الله بگم یا که نگم ؟ بگو بگو ، بگو بگو 🌸🍃می‌خوام بپوشم لباس تاکه برم من کلاس بسم الله بگم یا که نگم ؟ بگو بگو ، بگو بگو 🌸🍃می‌خوام قرآن یاد بگیرم می‌خوام سوره‌ بخونم بسم الله بگم یا که نگم؟ بگو بگو ، بگو بگو 🌸🍃می‌خوام برم به خونه یا که بیرون از خونه بسم الله بگم یا که نگم؟ بگو بگو ، بگو بگو 🌸🍃شب شده می‌خوام بخوابم صبح شده می‌خوام بیدار شم بسم الله بگم یا که نگم ؟ بگو بگو ، بگو بگو 🌸🍃می‌خوام کاری رو شروع کنم مثلا می‌خوام غذا بخورم بسم الله بگم یا که نگم؟ بگو بگو ، بگو بگو 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۳
۸ آبان ۱۴۰۳
‍ 🐓🐐جهان گردی🐐🐓 ‍ یک روز الاغ و خروس و بز رفتند جهان گردی. رسیدند به قلعه . این قلعه مال سه تا غول بود. اولی یه کله داشت. دومی دو کله و سومی کله نداشت. الاغ و بز و خروس با هم گفتند: برویم با دوز و کلک آن ها را بیرون کنیم. نقشه ای کشیدند. بزتنها رفت تو قلعه. سه تا غول دور دیگ بزرگی نشسته بودند و پلو می خوردند. بز سلام کرد. غولی که یه کله داشت بهش گفت: هیچ می دونی، می دونی اگر سلام نمی کردی الان یه لقمه چپت می کردم. غولی که دو کله داشت نگاه تندتری بهش کرد و گفت: هیچ می دونی . می دونی که هر کی این جا بیاد دیگه بر نمی گرده؟ غولی که کله نداشت هیچی نگفت. فقط دستش را تکان داد. بز پرسید: این چی می گه؟ غول یه کله گفت: هیچی، می گی چی می خوای؟ واسه چی اومدی این جا؟ بز گفت: آهان این شد حرف حساب. من اومدم این جا تا بگم تا دیر نشده فرار کنید. غول ها پرسیدند: چرا؟ بز گفت: چون پادشاه یه لشگر انداخته دنبالش و داره به تاخت میاد این جا بیچارتون کنه. قلب سه غول از حرکت ایستاد. غولی که یه کله داشت دوید بالای یکی از برج های قلعه و از آن جا داد زد: ای بابام هی، چه گرد و خاکی بلند شده. انگار هزار تا سوار به تاخت دارند می یان. نگو این گردو خاک را الاغ و شتر به راه انداخه بودند. غولی که دو کله داشت گفت: بذار ببینم. بعد بدو بدو از یه برج دیگه رفت بالا و گفت ای بابام هیِ . دو هزار سوار کدومه؟ چی داری می گی؟ غولی هم که کله نداشت هم از یکی از برج ها رفت بالا و دست هاش و تکان داد. بز پرسید: این چیه؟ غول ها گفتند: هیچی، می گه تا دیر نشده باید فلنگ و ببندیم. بعد سه تایی فلنگ و بستند و رفتند. خروس و الاغ و بز هم رفتند توی قلعه و غذایی که غول ها پخته بودند را خوردند و سیر شدند. بعد گوشه ای دراز کشیدند و خوابیدند. یک دفعه صدای تالاپ تولوپی شنیده شد. دیدند غول ها دارند بر می گردند. فتند: چی کار کنیم. چی کار نکنیم؟ دویدند بالای درختی که توی حیاط بود. خروس رفت روی نوک درخت نشست. بز روی شاخه وسطی. و الاغ که نمی توانست از درخت بالا برود به زور خودش را رسوند روی شاخه اولی و همان جا نشست. یک دفعه شاخه ای که الاغ از آن آویزان بود شکست و الاغ عرکشان افتاد پایین. بز که دید دارد گند کار در می آید داد زد: وای آسمان، به زین افتاد. غول ها تا این حرف را شنیدند با هم گفتند: ای بابا هِی. و از ترس زهره شان ترکید و مردند. خروس و بز و الاغ چند روزی توی قلعه مانند و دوباره راه افتادند و رفتند جهان گردی. 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۳
مــــوش وآیـــنه.mp3
3.45M
اسم قصه:مـــــــــوش وآیــــــــنه قصه گو:فاطمه سادات افروزه☺️🌺 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۸ آبان ۱۴۰۳
🔸️شعر من از کجا بدونم؛ خدا فقط یه دونه‌ست؟ 🌸اگر خدا دو تا بود 🌱همه چی ناجور می‌شد 🌸دقت و نظم و ترتیب 🌱از این جهان دور می‌شد 🌸خدای اول می‌گفت: 🌱خورشید باید بتابه 🌸خدای دوم می‌گفت: 🌱خورشید باید بخوابه 🌸خدای اول می‌گفت: 🌱دونه بزن جوونه 🌸خدای دوم می‌گفت: 🌱دونه بمون تو خونه 🌸اگر خدا دو تا بود 🌱همه چی جابجا بود 🌸پرنده توی دریا 🌱ماهی توی هوا بود 🌸خدا فقط یه دونه 🌱خدای مهربونه 🌸دوستش داریم یه دنیا 🌱خدا خودش می‌دونه 🔸️شاعر: خانم رودابه حمزه‌ای 🔸️منبع: کتاب خدا چیه؟ کیه؟ کو؟ 📒 قصه های خوب 🌸👇 https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
۹ آبان ۱۴۰۳