از قله ی کوه🏔
یک توپ زیبا
قل خورد و افتاد
در خانه ی ما
من از اتاقم
بیرون دویدم🏃♂
هی گشتم اما
آن را ندیدم🤷♂
اما سر کوه
یک توپ روشن🌞
می کرد دالی
از دور با من😃
☀️سلام روز بخیر ☀️
#شعر
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#قصه_های_مثنوی
🦜طوطی و بقّال
#قسمت_اول
روزی، روزگاری، در شهری، مرد بقّالی زندگی میکرد. بقّال، مغازهای داشت که در آن کار میکرد و برای اینکه از صبح تا شب تنها نباشد، یک طوطی سبز و زیبا خریده بود. طوطی سبز، علاوه بر زیبایی، خیلی هم باهوش و زرنگ بود. خیلی زود یاد گرفت که حرف بزند. هر چه بقّال میگفت، تکرار میکرد و همین باعث شادی و سرگرمی بقّال شده بود. علاوه بر اینها، گاهی که کاری پیش میآمد و بقّال به خانه یا جای دیگری میرفت، طوطی در مغازه میماند، از آن مواظبت میکرد و به مشتریها میگفت که کمی صبر کنند تا بقّال برگردد و چیزهایی را که لازم دارند، به آنها بفروشد.
طوطی قصّۀ ما، آنقدر زرنگ و باهوش بود که بعضی از مشتریها را میشناخت و با آنها حرف میزد. به آنها سلام میکرد و احوالشان را میپرسید. مشتریها هم او را دوست داشتند. این مسأله باعث شده بود که رفت و آمد مردم به مغازۀ بقّال بیشتر شود و کار و کسب او رونق بگیرد.
روزها و هفتهها و ماهها گذشت. تا اینکه روزی از روزها، بقّال برای ناهار به خانهاش رفت و طوطی در مغازه ماند. ظهر بود و همه جا خلوت. اصلاً کسی به مغازه نیامد تا طوطی با او حرف بزند.
#ادامه_دارد...
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
موش موشک وخانم زاغالو - @mer30tv.mp3
4.57M
موش موشک و خانم زاغالو 🐭
#قصه #صوتی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
هدایت شده از زیارت خوب🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 شب جمعه است و اموات چشم انتظار
بیائیم
دو رکعت نماز به نیّت اموات
از اوّل خلقت تا آخـر خلقت
( که شامل خودمان هم خواهد شد )
اقامه کنیم و ثوابش را
هـدیه دهیم به
حضـرت زهـرا سلاماللهعلیها
تا انشـاءالله توشهای برای روز واپسینمان باشد.
زیارت خوب🌸
https://eitaa.com/joinchat/3969253975C3dc4e54ecd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ شاد کفشدوزک
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 كليپ " #مهمونى " شاد جذاب و كودکانه
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
اخلاق امام حسن (ع).mp3
12.47M
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
🟢داستان هایی زیبا و شنیدنی از اخلاق امام حسن مجتبی(ع)
🔵 ناگهان اون مرد دید که امام حسن(ع) روی زمین نشستن و یک لقمه 🥖خودشون غذا میخورن و یک لقمه به اون سگ🦮 غدا میدن
#امام_حسن_مجتبی
#قسمت_بیست_و_پنجم
🔹قصه قهرمان ها🔸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 جواب منفی به لهجه مشهدی 😂
بیا تو کانال کلی بخندیم😂 اونم حلال حلال😍
🔥خـنده درحـد #سِکته 😱😂🤣
🤪خنده حلالِ حلال 🤣🥺
❌کانال کلیپهای خنده دار😂😍👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1624048369Cf73b2a82b6
https://eitaa.com/joinchat/1624048369Cf73b2a82b6
🔥 چرا هنوز #عضو نشدی❌😱
بـزن رو لینک بالا🤣😳👆
8.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اول هفته رو با شنیدن انوار الهی آغاز می کنیم ✨
#آیت_الکرسی
#آموزش #قرآن
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروری بر وقایع ۱۳ آبان
به مناسبت #روز_دانش_آموز
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
👆👆👆👆👆👆👆
#قصه_کودکانه
#قصه_های_مثنوی
🦜طوطی و بقّال
#قسمت_دوم
حوصلۀ پرندۀ بیچاره سر رفت و خواست خودش را سرگرم کند. مدّتی این طرف و آن طرف پرید. کمی با خودش حرف زد. امّا این چیزها هم خستهاش کرد. پر زد و روی بالاترین قفسۀ مغازه نشست تا از آن بالا همۀ گوشه و کنارهای مغازه را تماشا کند.
بعد پر زد تا گوشۀ دیگری بنشیند که ناگهان نوک بالش به شیشۀ روغنی خورد که قیمتی و کمیاب بود و بقّال آن را بالای قفسهها قایم کرده بود. شیشۀ روغن از آن بالا افتاد پایین، شکست و روغنهای داخل آن روی زمین ریخت.
طوطی بیچاره ترسید و پرید روی زمین؛ امّا دیگر دیر شده بود. چند بار با بالش به سرش زد و گفت: «ای وای! دیدی چه خاکی بر سرم شد؟! حالاجواب بقال را چه بدهم؟ اگر برگردد و بپرسد که
چرا شیشه روغن را شکستی، چه بگویم؟»
طوطی، ترسان و لرزان پرید و روی پیشخوان مغازه نشست.
ساکت و ناراحت بود افسوس میخورد و به خودش بد و بیراه میگفت که چرا بازیگوشی کرده و مواظب نبوده که شیشه زمین نیفتند و نشکند؛ اما افسوس فایده ای نداشت شیشه شکسته و روغنها
ریخته و قاتی خاک کف مغازه شده بود.
یک ساعتی گذشت تا این که سر و
کله بقال پیدا
شد.
جواب بقال را چه بدهم؟ اگر برگردد و بپرسد که
چرا شیشه روغن را شکستی، چه بگویم؟»
طوطی، ترسان و ،لرزان پرید و روی پیشخوان مغازه نشست. ساکت و ناراحت بود افسوس میخورد و به خودش بد و بیراه میگفت که چرا بازیگوشی کرده و مواظب نبوده که شیشه زمین نیفتند و نشکند؛ اما افسوس فایده ای نداشت شیشه شکسته و روغنها
ریخته و قاتی خاک کف مغازه شده بود.
یک ساعتی گذشت تا این که سر و
کله بقال پیدا
شد. با دیدن شیشهٔ شکسته و روغنهای ریخته همه چیز را .فهمید برگشت و سر طوطی فریاد
کشید و چنان ضربه ای به سرش زد که پرنده
بیچاره از روی پیشخوان پرت شد ،پایین و اگر بال نداشت و نمیتوانست بپرد، حتماً استخوانهایش
شکسته بود.
بقال، شیشه های شکسته را جمع کرد و بیرون برد؛ اما ،طوطی از ضربهٔ مرد ،بقال، چنان به لاک خودش فرو رفت که دیگر نتوانست حرف بزند. پرید گوشه تاریکی نشست و در خود فرو رفت. یکی دو روز که
گذشت پرهایش شروع کرد به ریختن یعنی
،طوطی هم کچل شد و هم لال...
#ادامه_دارد...
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6