#قصه_شب
🌿🥀 باغچه مادر بزرگ
روزی بود، روزگاری بود. مادر بزرگ یه باغچه قشنگ داشت که پر از گل های رنگارنگ بود. از همه گل ها زیباتر گل رز بود.
البته اون به خاطر زیباییش مغرور شده بود و با بقیه گل ها بدرفتاری می کرد.
یک روز دو تا دختر کوچولو و شیطون که نوه های مادربزرگ بودند به سمت باغچه آمدند. یکی از آن ها دستش را به سمت گل رز برد تا آن را بچیند، اما خارهای گل در دستش فرو رفت.
دستش را کشید و با عصبانیت گفت: اون گل به درد نمی خوره! آخه پر از خاره.
مادربزرگ نوه ها را صدا زد آن ها رفتند.
اما گل رز شروع به گریه کرد.
بقیه گل ها با تعجب به او نگاه کردند.
گل رز گفت: فکر می کردم خیلی قشنگم اما من پر از خارم!
بنفشه با مهربانی گفت: تو نباید به زیباییت مغرور می شدی. الان هم ناراحت نباش چون خداوند برای هر کاری حکمتی دارد. فایده این خارها این است که از زیبایی تو مراقبت می کنند و گرنه الان چیده شده و پرپر شده بودی!
گل رز که پی به اشتباهاتش برده بود با شنیدن این حرف خوشحال شد و فهمید که نباید خودش رو با دیگران مقایسه کنه هر مخلوقی در دنیا یک خوبی هایی داره. سپس گل رز قصه ما خندید و با خنده او بقیه گلها هم خندیدند و باغچه پر شد از خنده گل ها…
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#داستان_سوره_فیل_کودکان
بچهها! تا حالا فیل را از نزدیک دیدهاید؟ فیل بزرگ است یا کوچک؟ چگونه غذا میخورد؟ چه چیز میخورد؟
بچهها! سورهای در قرآن به نام فیل است که قصهای زیبا دارد. دوست دارید این قصه را برای شما تعریف کنم؟
در زمانهای خیلی دور در سرزمین یمن پادشاهی به نام ابرهه زندگی میکرد. او حاکمی بی ایمان و ظالم بود. روزی ابرهه شنید که مردم برای عبادت خانه خدا به شهر مکه میروند. ابرهه خیلی ناراحت شد و با خودش گفت: من خانهای زیباتر از خانه خدا میسازم تا مردم برای عبادت به جای خانه خدا به خانه من بیایند.
ابرهه خانه بزرگ و زیبایی ساخت. ولی مردم به خانهای که او ساخته بود نرفتند و مثل قبل به زیارت خانه خدا رفتند. ابرهه که ناراحت و عصبانی شده بود تصمیم گرفت که خانه خدا را خراب کند. او به همراه سربازانش بر فیلهای بزرگی سوار شدند و به سمت خانه خدا حرکت کردند.
وقتی که سپاه ابرهه به خانه خدا نزدیک شد، ناگهان فیلها ایستادند و دیگر حرکت نکردند. ابرهه که عصبانی شده بود به سربازان دستور داد که پیاده به سمت خانه خدا حرکت کنند. در این هنگام دید که آسمان تاریک شد و پرندگانی به سوی آنها میآیند.
این پرندگان از طرف خداوند آمده بودند و تعداد آنها زیاد بود. پرندگان در حالی که چند سنگریزه در نوک و چنگالهای خود داشتند بالای سر سپاه ابرهه آمدند.
پرندگان به دستور خداوند سنگریزههایی را که در نوک و چنگالهایشان بود بر سر ابرهه و سربازانش انداختند.
ابرهه و سربازانش با پرتاب سنگ ها توسط پرندگان از بین رفتند و نتوانستند خانه خدا را خراب کنند؛ چون خود خداوند حافظ و نگهدار خانهاش است.
#داستان_متنی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
شنل قرمزی - @mer30tv.mp3
4.25M
#قصه_کودکانه
هر شب
یه قصه خوب و شیرین
برای کودک دلبند شما🥰
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🔸شعر
﴿ برف و شیره ﴾
🌸🌼🍃🌼🌸
🌸 برفه که توو زمستون
🌱 دوسشداریم فراوون
🌸 از آسمون میباره
🌱 شادی و شور میاره
🌸 سفید و هم عزیزه
🌱 خوردنی و تمیزه
🌸 با شیره توی ظرفه
🌱 بخور ببین که برفه
🌸 هرجا که برف بباره
🌱 چشمه وسبزه زاره
🌸 با دلِ پاک و باسوز
🌱 دعا کنیم شب وروز
🌸 رحمتِ حق بباره
🌱 شادی و شور بیاره
🌸🌼🍃🌼🌸
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
30.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹#آشنایی_باامامان_و_پیامبران:
🌷داستان ضامن آهو امام رضا علیه السلام
#انیمیشن 😍
#کلیپ
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
#شعر_کودکانه
#پاشو_پاشو_کوچولو
پاشو پاشو کوچولو
از پنجره نگاه کن
با چشمان قشنگت
به منظره نگاه کن
آن بالا بالا خورشید
تابیده بر آسمان
یک رشته کوه پایین تر
پایین ترش درختان
نگاه کن آن دورها
کبوتری میپرد
شاید برای بلبل
از گل خبر می برد
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
خانم-اردکه-رنگش-کجا-رفته.mp3
2.23M
🌟خانم اردکه رنگش کجا رفته🌟
#قصه #صوتی
#خانم_اردکه_رنگش_کجا_رفته
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🌸شعر کودکانه امام زمان (عج)
دیشب تو را بِدیدَم
در خوابی خوب و شیرین
ای صاحبَ الزَّمانم (عج)
ای آرزوی دیرین
گفتم عزیزِ زهرا (س)
از ما مگر چه دیدین !
که غایب از نظر ها
غیبت رو بر گُزیدین ؟
گفتی تو با محبت :
شما ها بهترینین
شما که طعمِ تلخِ
صبوری و چِشیدین
دعا کنید برا من
شاید یه روز شنیدین
که انتظار سر اومد
اِمامِتون رو دیدین
گفتم امامِ خوبم
شما چه بی نظیرین
شما شبیه چشمه
تو قلبِ یک کویرین
گفتم بیا عزیزم
بیا اُمیدِ شیرین
تا انتقامِ خونِ
شهیدا رو بِگیرین
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
🍃 احترام به پدر
پدرم می خواست برای پدربزرگ کفش بخرد. مادرم اجازه داد که من هم همراه آن ها بروم. من و پدرم، کفش هایمان را پوشیدیم و جلوی در ایستادیم. اما پدربزرگ هنوز آماده نبود.
گفتم: «پدر! بیا برویم بیرون، پدربزرگ خودش می آید.» پدرم گفت: «این کار درست نیست. ما صبر می کنیم تا پدربزرگ هم بیاید. پدربزرگ از همه ی ما بزرگ تر هستند. زودتر رفتن ما بی احترامی به اوست.»
پدرم گفت: « یک روز شخصی به همراه پدرش به دیدن امام خمینی (ره) رفته بودند. او زودتر از پدر وارد اتاق شد. امام از این رفتار او خیلی ناراحت شدند و گفتند: «این آقا پدر شما هستند، چرا جلوتر از او وارد اتاق شدید؟» آن شخص از کاری که کرده بود خیلی خجالت کشید…»
همین موقع پدربزرگ گفت: «من آماده ام برویم.» پدرم در را باز کرد و گفت: «بفرمایید پدرجان!»
پدربزرگ برای پدرم دعا کرد و از در بیرون رفت.
بعد پدرم به من گفت: «برو جانم!» گفتم: «نه! شما پدر من هستید من جلوتر از شما نمی روم!»
پدرم مرا بوسید، بغل گرفت و گفت: «و تو عزیز دل من هستی!»
بعد هر دو با هم از در بیرون رفتیم.
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6
✨♥️ دندانپزشک ♥️✨
دندون پزشک مهربون
می گه به تو ای بچه جون
ای کودک خوب و عزیز
فرشته پاک و تمیز
دندون به تو خدا داده
چشم داده دست و پا داده
دندون باید سفید باشه
به رنگ مروارید باشه
باید مواظبت کنی
فندق و پسته نشکنی
📒 قصه های خوب 🌸👇
https://eitaa.com/joinchat/2436694493Cff093c29a6