اسباب بازی های علی کوچولو کجاست؟_صدای اصلی_235795-mc.mp3
11.78M
#قصه_کودکانه
#قصه_صوتی
🌼اسباب بازی های علی کوچولو
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💖سه شنبه ۲۷ تیر ماهتون زیبا
🌸ان شاءالله امروز
💖بهترین روز
🌸زندگیتون باشه
💖پرازخیروبرکت
🌸سرشارازشادی وآرامش
💖لبریزازموفقیت ولبخند
🌸الهی زندگیتون
💖پراز خوش خبری
🌸و دلتون پرازشادی باشد
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🎨#نقاشی_ساده
#آموزش گام به گام #نقاشی
این شماره: دایناسور
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماه محرم
به ما گُفته امامْ صادق (ع) عزیزم
تو شادی های ما خَندون باشید
وَ در غَم های ما مثلِ مُحرم
شما هم مثلِ ما مَحزون باشید
مُحرم فُرصتِ خود سازیِ ماست
واسه این از خدا ممنون باشید
سُرود و جشن و شادیْ باشه بعداً
به دور از گفتهٔ شیطون باشید
تو هر مسجد ، تو هر دسته ، تو روضه
به یادِ کربلا گِریون باشید
به یادِ حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
به یادِ مادری دِلخون باشید
به یادِ تازیانه ، ضَربِ سیلی
به یادِ چِهره ای گُلگون باشید
با خِدمت توی هر موکِب یا هِیأت
شما هم مَردِ این مِیدون باشید
ریا میشه کسی ما رو ببینه
مِثه محسن تو کار پِنهون باشید
قشنگ نیست که واسه توزیع نَذری
شما هم جُزءِ راهْ بَندون باشید
نَبَندید راهِ مَردم رو تو کوچه
یه موقع آخِرت مَدیون باشید
نمازِ صُبحِتون میشه قَضا پس
نَباید تا سَحَر بیرون باشید
بِبَندید با حسین (ع) تا روزِ مَحشَر
یِکی عَهد و بَر این پِیمون باشید
که مثل حضرتِ عباس (ع) و زینب (س)
شما هم واسه او مجنون باشید
به لُطفِ حَق که در جمعِ شهیدان
شما هم در بهشت مِهمون باشید
به یاد شهید عزیز و گرانقدر « محسن حُجَجی »
🖤شاعر : علیرضا قاسمی
#شعر_نوجوان
#شعر_ماه_محرم
#شعر_محرم
#شعر_آموزنده
#آداب_هیات
🌸🍂🖤🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
#قصه_کودکانه
🦅 شاهین و جغد 🦉
#قسمت_اول
داستانسرا گفت:
شنیدم روزی شاهینی گرسنه از آشیانه خود به پرواز درآمد تا صیدی به چنگ آورد. هرچه گردش کرد و به اطراف نظر انداخت چیزی ندید ناگاه متوجه شد که جغدی بردیوار خرابه ای نشسته است با تندی و تیزی کامل فرود آمد جغد را شکار کرد و در پنجه قوی و توانای خود گرفت خواست با منقار نیرومندش سینه جغد را بشکافد و با خوردن او رفع گرسنگی نماید.
جغد گفت: «ای امیر بزرگوار گرچه در این وقت که در چنگال شما اسیر هستم جای سخن گفتن نیست ولی بزرگان گفته اند: اگر نیازمندی سر و کارش با جوانمردی بخشنده افتاد بهتر است نیاز خود را بیان کند بدون شک مورد قبول واقع میشود با این امید مطلبی دارم که میخواهم به عرض برسانم. اگر آن امیر اجازه می فرمایند بگویم؟ شاهین گفت: بگو بدانم چه مطلبی داری؟
جغد گفت: ای ،شهریار، سعادت و خوشبختی نصیب کسی است که دارای رحم و همت بلند باشد چون در مقابل هر گذشت و مخالفت با نفس، برکات آسمانی همراه است ،کسی که برای رضای
خدا از آرزویی کوچک صرفنظر کند در عوض به مقصودی عالیتر
خواهد رسید.
ای شهریار بزرگوار منظورم از این سخنان این است که چند روز قبل در حال فقر و گرسنگی گنجشکی را شکار کردم خواستم او را بخورم که با التماس و ناراحتی گفت: «مرا مکش و از سر خون من درگذر که زندگی و حیات چند بچه کوچک به وجود من بستگی دارد . چنانچه من نباشم آنها نابود می شوند. ممکن است اگر به آنها ترحم کنی خداوند از نعمتهای غیبی به تو بهره ای برساند.» من دست از او برداشتم برای رضای خدا آزادش کردم و گرسنگی را تحمل نمودم.
در
همان شب پرنده ای به شکل سیمرغ بر بالای خرابه ای که مسکن داشتم ظاهر شد از هوا به زیر آمد و دو قطعه کبک پیش من گذاشت و گفت: «ای جغد، من یکی از پرندگان شاخسار رحمت هستم هرگاه بنده ای به سبب نیکوکاری مستحق دریافت پاداش باشد؛ مرا مأمور رساندن آن رحمت میفرمایند اکنون این کبکها را به جای آن گنجشک که در حال گرسنگی آزاد کردی برایت آورده ام چون کارت پسندیده بود قرار شد هر شب دو قطعه کبک از بهشت آورده و به تو
تسلیم نمایم.
ای امیر اگر خون مرا بریزی از جسم لاغر و ضعیف من گوشت
قابل توجهى حاصل نمیشود تا گرسنگی شما را برطرف سازد.
علاوه بر آن بعد از من این هدیه ها که از بهشت می آورند نصیب دیگران خواهد شد درصورتیکه از ریختن خون من صرفنظر کنی هر
روز یکی از آن کبکها را به تو میدهم.
باز گفت: ای جغد عجب حیله ای به کار می بری میخواهی به این وسیله از چنگم فرار کنی؟ قول بزرگان را نشنیده ای؟ که گفته اند: به دشمن اعتماد مکن که در موقع گرفتاری برای خلاصی خود به انواع حیله و نیرنگها دست میزنند! مطلبی که میگویی مورد قبول عقل نیست و من نمیتوانم باور کنم!
جغد گفت: «استغفر الله من غلط میکنم که بخواهم در خدمت شهریار نیرنگی به کار ببرم و بجز راستی و درستی راه دیگری
بپیمایم!
شاهین فریب خورد و به طمع کبک بهشت از روی سینه جغد
برخاست او را رها کرد تا به درون سوراخ رود و خود به امید وعده کبک به در لانه اش نشست.
جغد پس از لحظه ای به حال آمد شکر خدا را بجای آورد که زندگی دوباره ای یافته است چون به در سوراخ نگاه کرد شاهین را منتظر دید.
صدا زد و گفت: ای امیر آنچه قول دادم امروز عملی نمیگردد برای اینکه وقتی به همۀ فامیل و آشنایانم خبر رسیده که زندگی من مورد غضب خداوند قرار گرفته است همه به اینجا آمده اند تا برایم عزاداری کنند، حالا که مرا به سلامت دیده اند از شادی کبکی را که قرار بود برای شما بیاورم خورده اند. اگر بی قضای
حق فردا تشریف بیاورید تقدیم خواهد شد.
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
.#قصه_کودکانه
🦅 شاهین و جغد 🦉
#قسمت_دوم
باز پرسید: «فامیل تو از کدام در خارج میشوند؟» جغد جواب داد: ای بزرگوار بیهوده منتظر نباشید. زیرا اتفاقی
که برای من افتاده موجب شده که آنها بیشتر احتیاط کنند. باز چون از گرسنگی بیتاب شده بود و موضوع کبک هم به آینده موکول گردید ناچار به دنبال یافتن صید و شکاری دیگر حرکت کرد، ولی چون نزدیک غروب بود شکاری به چنگش نیامد. از این جهت با شکمی گرسنه به مکان خود بازگشت و آن شب را با گرسنگی گذراند. صبح روز بعد قبل از طلوع آفتاب به در آشیانه جغد شتافت. جغد وقتی به در سوراخ آمد و بیرون را نگاه کرد: دشمن را دید که شکم را لیف و صابون زده و منتظر نشسته است صدا زد و گفت ای امیر والا مقام خوش آمدی قدم روی دیده ام گذاشتی.
باز گفت: ای جغد به عهد خود وفا کن که به نیت خوردن
کبک آمده ام ، زود باش طعمه را بیاور که دیر شده من امروز کارهای
زیادی دارم.
جغد گفت: سرور من کمی صبر و حوصله داشته باشید.
باز گفت : ای جغد چرا بیرون نمی آیی تا رو در رو با هم صحبت کنیم؟ که از همدمی و هم صحبتی تو تجربه های زیادی
می شود آموخت حیف است که فرصت را از دست بدهیم!
جغد گفت: ای شهریار من از پدرم چند نصیحت شنیده ام که
هر وقت از دایره آنها قدم بیرون گذاشته و برخلاف آنها رفتار کرده ام زیانهای زیادی به من رسیده ، یکی از آنها این است که چون به پادشاهان نزدیک شدی خاطر جمع و ایمن مباش ،که با کوچکترین بی احتیاطی جانت تلف خواهد شد.دیگر اینکه هر کس یک بار به حادثه ای گرفتار شد و نجات یافت دیگر پیرامون آن نگردد .سوم آنکه به قول و عمل دشمن اعتماد مکن و در حفظ جان خود بکوش تا آسیبی نبینی. با این وجود اگر از خدمت صاحبان قدرت و شوکت دورتر باشم بهتر است.
باز گفت: ای جغد با این حرفها از آمدن و هم صحبتی عذر
می خواهی؟ بسیار خوب حالا بگو بدانم از طعمه چه خبر؟ جغدگفت: ای امیر تیز پرواز میدانی که هنگام رسیدن آن هدیه ها شب است، که شما در آن موقع تشریف ندارید و در اینجا توقف نمیکنید، من بینوا چند بچه کوچک دارم، همینکه آن نعمت را میبینند از راه جهالت و نادانی چنگ و منقار خود را به آن میزنند و دست خورده اش میکنند از این جهت نیم خورده آنان را لایق حضور شهریار نمی دانم با کمال شرمندگی تقاضا میکنم امیر شب تشریف بیاورند. احتمال دارد در آن زمان انجام کار ممکن باشد وگرنه ماندن آن بزرگوار در اینجا موجب سرافکندگی و خجالت من خواهد شد.
#این_داستان_ادامه_دارد...
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام_صدای کل کتاب_275585-mc.mp3
18.54M
#قهرمانان_کربلا
🖤عنوان:حضرت مسلم ابن عقیل
#رده_سنی:کودک
🖤🖤🖤🖤🖤
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه های کودکانه
.#قصه_کودکانه 🦅 شاهین و جغد 🦉 #قسمت_دوم باز پرسید: «فامیل تو از کدام در خارج میشوند؟» جغد جواب د
.#قصه_کودکانه
🦅 شاهین و جغد 🦉
#قسمت_سوم
شاهین امروز هم با این حرفها و حیله ها از دریافت و خوردن
کبک بهشت محروم شد و دست خالی با شکم گرسنه برگشت. جغد با خود گفت: تاکنون با خدعه و نیرنگ خود را از چنگال دشمن نجات دادم ممکن است چند روزی هم با وعده دروغ کام او
را شیرین کنم ولی بعد از آن چه باید کرد؟ که دشمنی آن برای همیشه باقی میماند و دیگر از ترس حمله او آسایش نخواهم داشت. باید
چاره ای بیندیشم.
بزرگان گفته اند اگر کسی با ناملایمی رو به رو شد ولی با تدبیر خود نتوانست آنرا چاره کند بهتر است با دانایان و صاحبان عقل و شعور به مشورت پردازد تا با سر پنجه تدبیر آنان گره را بگشاید و مشکل را برطرف سازد در میان پرندگان از زاغ با شعورتر
سراغ ندارم بهتر است تا فرصت باقی است به او مراجعه کنم.
پس با احتیاط از آشیانه خارج شد پیش زاغ رفت و گفت: «ای خردمندی که در همه کارها نظر بیناداری و من به دانایی و شعورت اعتقاد کامل دارم از آنجا که بسیاری از مشکلات نیازمندان با تدبیر تو حل میشود برای تمنّا و عرض حاجت به در خانه تو آمده ام.
مشکلی عجیب برایم پیش آمده و صیادی زبردست برسر راهم دام نهاده، به فریادم برس زاغ با خوشرویی به او گفت: دوست عزیز خوش آمدی از دیدنت خوشحال شدم ولی دلم نمیخواست شما را اینطور افسرده و غمگین ببینم بگو بدانم چه حادثه ای پیش آمده؟
جغد ماجرا را بطور مشروح برای زاغ تعریف کرد و گفت: اکنون بجز سایۀ مرحمت تو راه به جایی نمی برم. امیدوارم به هر نحو که میدانی جانم را از این مهلکه نجات دهی و خیالم را راحت کنی! زاغ گفت: من قدرت مبارزه با چنین پهلوانی را ندارم که بتوانم با تسلّط و غلبه بر او جان ترا نجات بدهم، مگر از راه فکر
چاره ای بیندیشم که آن هم کاری دشوار است ولی من با روباهی آشنایی دارم ، بهتر است شرح ماجرا را با او در میان بگذاریم که در فنون نیرنگ سازی استادی ماهر است و به خوبی میتواند این مشکل را برطرف سازد.
هر دو به اتفاق به مکان روباه رفتند پس از انجام گفتگوهای متعارف و احوالپرسیهای دوستانه او را از چگونگی حال آگاه ساختند روباه گفت: به دیده منت دارم و با کمال میل کمک میکنم ولی مشکل این است که من از خصوصیات باز اطلاعی ندارم نمیدانم قدرت چنگال و نیروی ادراک او تا چه اندازه است؟
زاغ گفت: باز جانوری است بسیار باهوش و ذکاوت، ولی از آنجاییکه حرص و طمع زیادی دارد همیشه خود را در مهلکه و خطر می اندازد ، فقط زمانیکه در این حالت است میتوان او را به دام
انداخت، چون دشمنی بدتر و قویتر از حرص و طمع ندارد.
روباه تبسمی کرد و گفت: آنچه به خاطرم میرسد این است که جغد ،برود به هر وسیله که میتواند کبکی را فریب داده ، از دامن دشت به آشیانه خود ببرد ، من هم پیش از وقت میروم و در گوشه ای مخفی می شوم، وقتیکه باز برای طلب مقصود و دریافت طعمه به در لانه جغد آمد ، او کبک را به بهانه ای از آشیانه بیرون کند باز با دیدن کبک هوس شکار او را مینماید زمانیکه به این کار مشغول شد من از کمین بیرون می آیم و او را به سزای خود میرسانم تا جغد راحت
شود.
#این_قصه_ادامه_دارد...
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
قصه های کودکانه
.#قصه_کودکانه 🦅 شاهین و جغد 🦉 #قسمت_سوم شاهین امروز هم با این حرفها و حیله ها از دریافت و خوردن
.#قصه_کودکانه
🦅 شاهین و جغد 🦉
#قسمت_پایانی
جغد روباه را دعا کرد، بی درنگ به پرواز درآمد و به دامنه
دشت ،جاییکه در آن حوالی کبک یافت می شدرفت .
همانطور که جستجو میکرد به کبکی رسید ،با ادب و خوشرویی پیش رفت، سلام کرد و گفت: ای پرنده فرخنده سرشت که زیبایان عالم ،خرامیدن و راه رفتن موزون را از تو می آموزند و قهقهه ات شور در دل عاشقان
می اندازد .
من قصد ازدواج دارم ،به همین منظور در خانه ام جشنی برقرار است از هر نوع مرغ یکی آمده و در آنجا شده اند.فقط
درجمع
جای شما خالی است که شخصاً برای دعوت آمده ام ،بیا که در آنجا جوش و خروشی برپا است، صدای سرود و آواز و غلغلهٔ مرغان خوشخوان به عرش اعلا میرسد، حیف است که شما در جشن عروسى من شركت نکنید .
آنقدر از این حرفها زد تا کبک شیفته شد. بالاخره کبک را همراه کرد و آورد. او را به داخل لانه فرستاد و
خود به انتظار آمدن باز بر در سوراخ نشست.
کبک چون وارد آشیانه جغد شد سوراخی دید تاریک ،بی صفا، سوت و کور؛ که از عروسی هم خبری نیست به جغد گفت: رفیق! پس آن بزم عروسی و هجوم مرغان و شور و غوغا کجا است؟ جغد گفت: همه رفتهاند عروس بیاورند ، وقتی آمدند مجلس
گرم میشود.
خلاصه با هر حیله و نیرنگی که بود کبک را تا آمدن باز مشغول ساخت روباه نیز آمده در گوشه ای پنهان شده بود .
چون هوا تاریک شد و شب فرارسید ،شاهین به طلب طعمه آمد تا چشم جغد به باز
،افتاد رو به کبک کرد و گفت ای عزیز دوستان دیر کردند! نمیدانم علت چیست؟ اگر ممکن است شما به بیرون رفته به اطراف نگاه
كن و ببین عروس کی میرسد؟
کبک بیچاره از همه جا بی خبر چون قدم از سوراخ بیرون نهاد؛
باز تصور کرد کبک بهشت است ، از کمین برجست او را گرفت کشت و به خوردن مشغول شد.
در این هنگام روباه از کمینگاه بیرون آمد و نرم نرم خود را به باز رسانید، او را گرفت و به انتقام خون کبک هلاک ساخت پس از آن باز و کبک را برداشت و به سمت لانه خود رهسپار شد در ضمن جغد را صدا زد و گفت :مبارک باشد هیچ کس بیشتر از من از عروسی تو
استفاده نبرد.
فرزندان عزیزم مشاهده کردید که حرص و طمع چه بلاها به دنبال دارد؟ باید از این ماجرا پند گرفت و به حق خود قانع باشیم.
#پایان
🌸🍂🌼🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حبیب بن مظاهر_صدای کل کتاب_275627-mc-mc.mp3
9.69M
#قهرمانان_کربلا
🖤حبیب ابن مظاهر
🖤رده سنی: کودک
#مبلغ_عاشورا_باشیم
🖤🖤🖤🖤🖤
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸️شعر
﴿عباس علمدارِ حسین﴾
🌸💚🌸💚🌸
🕌✨🕌✨🕌
🕌 عباس عشقِ مرتضی
💚 آینهی خدا نما
🕌 در رهِ دینِ مصطفی
💚 گشته شهیدِ کربلا
🕌 عمویِ خوبِ کودکان
💚 عشقِ همه پیر و جَوان
🕌 نورِ رخش طعنه زده
💚 به ماه و خورشیدِ جهان
🕌 از رخِ او گشته جَلی
💚 نورِ خدایِ ازلی
🕌 گشته جهان روشن ازآن
💚 صورتِ مانندِعلی (ع)
🕌 عباس علمدارِ حسین (ع)
💚 یاور و غمخوارِ حسین (ع)
🕌 بوده ابالفضلِ علی (ع)
💚 درهمه جا یارِ حسین (ع)
🕌 سقایِ دشتِ کربلا
💚 آن مظهرِ عشق وصفا
🕌 کنارنَهرِ عَلقَمه
💚 داده به ما درسِ وفا
🌸🌼🍃🌼🌸
شاعر:سلمان آتشی
#شعر_نوجوان
#مناسبت_مذهبی
#عباس_علمدار_حسین #حضرت_اباالفضل_ع
#ماه_محرم
🌸🍂🍃🌸
کانال قصه های کودکانه
@Ghesehaye_koodakaneh
🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇
https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4