eitaa logo
قصه های کودکانه
34.3هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
914 ویدیو
323 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸شعر ﴿ نزول آیه ولایت ﴾ بخشیدن انگشتر به فقیر در نماز 🌸🌼🍃🌼🌸 گشت وارد در مدینه یک فقیر خسته بود و ناتوان آن مردِ پیر سوی مسجد آمد و وقت نماز پیشِ مردم کرد اظهارِ نیاز پاسخِ عجز و نیازِ آن فقیر داد تنها حضرتِ مولا امیر در رکوعِ یک نماز مستحب هدیه شد آماده با رسمِ ادب برد دستِ نازنیش سوی او تا بگیرد خاتمش بی گفتگو تا گرفت آن خاتم از مولا علی آیه‌ نازل شد در اوصافِ ولی مؤمنین تنها منم مولایتان بعدِ من مولا رسولِ‌انس و جان بعدِ او مولا فقط باشد امیر آنکه داد انگشترِ خود بر فقیر پس چنین فرمود رب العالمین هست تنها یک امیرالمومنین «اِنّما» نازل شده در وصف او از درِ مولا علی عزت بجو 🌸🌼🍃🌼🌸 إِنّما وَلیُّکُمُ اللهُ و رَسولُهُ والَّذینَ ءَامَنوا الَّذینَ یُقِیمُونَ الصَّلوةَ و یُؤتُونَ الزَّکوة و هُم راکِعونَ ولیّ شما فقط خدا، پیامبر و مؤمنانی هستند که نماز را به پا می‌دارند و در رکوع، زکات می‌دهند. مائده۵۵ شاعر : سلمان آتشی ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
لامبالی نظر بده021207.pdf
2.02M
👆 🌼پی دی اف 🌸عنوان: لامبانی نظر بده 🍃 نویسنده:آرمینه آرمین 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
9.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاج مهدی سماواتی تمام ثواب نفس زدن‌هام برای سیدالشهداء رو تقسیم میکنم بین کسانی که..... ♻️کامل ببینید صحبتهای این مداح اهل بیت رو و منتشر کنید♻️ 🌸آینده کودکان را بهتر بسازیم🌸 🌸👈عضوشوید👉🌸
🦗هنوز دو قورت و نيمش باقي مانده مي گويند حضرت سليمان زبان همه جانداران را مي دانست ، روزي از خدا خواست تا يك روز تمام مخلوقات خدا را دعوت كند . از خدا پيغام رسيد ، مهماني خوب است ولي هيچ كس نمي تواند از همه مخلوقات خدا يك وعده پذيرائي كند . حضرت سليمان به همه آنها كه در فرمانش بودند دستور داد تا براي جمع آوري غذا بكوشند و قرارگذاشت كه فلان روز در ساحل دريا وعده مهماني است . روزي كه مهماني بود به اندازه يك كوه خوراكي جمع شده بود . در شروع مهماني يك ماهي بزرگ سرش را از آب بيرون آورد و گفت : خوراك مرا بدهيد . يك گوسفند در دهان ماهي انداختند . ماهي گفت : من سير نشدم . بعد يك شتر آوردند ولي ماهي سير نشده بود . حضرت سليمان گفت : او يك وعده غذا مهمان است آنقدر به او غذا بدهيد تا سير شود . كم كم هر چه خوراكي در ساحل بود به ماهي دادند ولي ماهي سير نشده بود . خدمتكاران از ماهي پرسيدند : مگر يك وعده غذاي تو چقدر است ؟‌ ماهي گفت : خوراك من در هر وعده سه قورت است و اين چيزهائي كه من خورده ام فقط به انداره نيم قورت بود و هنوز دو قورت ونيمش باقي مانده است . ماجرا را براي سليمان تعريف كردند و پرسيدند چه كار كنيم هنوز مهمانها نيامده اند و غذاها تمام شده و اين ماهي هنوز سير نشده . حضرت سليمان در فكر بود كه مورچه پيري به او گفت : ران يك ملخ را به دريا بياندازيد و اسمش را بگذاريد آبگوشت و به ماهي بگوئيد دو قورت و نيمش را آبگوشت بخورد . از آن موقع اين ضرب المثل بوجود آمده و اگر فردي به قصد خير خواهي به كسي محبت كند و فرد محبت شونده طمع كند و مانند طلبكار رفتار كند مي گويند : عجب آدم طمعكاري است تازه هنوز دو قورت ونيمش هم باقي است . 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
میدان انتخاب_میدان انتخاب_479769-mc.mp3
2.05M
🌼سرود به مناسبت انتخابات ابری نمیشه هیچ وقت این آسمون آبی همیشه با حسینه ، جوون انقلابی ما پای انتخابمون ،انقلابمون ، می مونیم ما پای اعتقادمون، اتحادمون، می مونیم ما پای یا حسینمون، با حسینمون، می مونیم من اهل کشوری ام که اسمش فخر عالمینه هر شهرش بری یه گوشه هر شب روضه ی حسینه نهضت زنده است ، با این شور و شین ما رای میدهیم با یاد حسین ای جانم حسین ای جانم حسین پر از غرور و شوریم بصیر و با شعوریم برای انتخابات آماده حضوریم تا آخر ما قدم قدم پای این علم، می مونیم ما پای دولت جوان پای امتحان می مونیم ما پای ناجی جهان صاحب الزمان می مونیم نه اهل فتنه و تزویر اهل کار و اهتمامیم ما از نسل مرد میدان پای کشور و نظامیم نهضت زنده است با این شور و شین ما رای میدهیم با یاد حسین ای جانم حسین ای جانم حسین پر از امید و نوریم بیدارو پر سروریم صبور و با صلابت آماده ظهوریم ما پای اعتبارمون اقتدارمون می مونیم ما پای انسجاممون انتقاممون می مونیم ما پای کشور قوی همره علی می مونیم با نام و یاد شهیدان با همت ، ملت ایران همراه و همدل و همسو برای عزت ایران نهضت زنده است با این شور و شین ما با رای میدهیم با یاد حسین ای جانم حسین ای جانم حسین 🌸آینده کودکان را بهتر بسازیم🌸 🌸👈عضوشوید👉🌸
🦁شیر گَر در زمانهای قدیم در جنگلی شیر مقتدری زندگی می کرد در کناراو روباه مکاری زندگی می کرد که از باقی مانده شکار شیر می خورد و هر روز با چرب زبانی اورا ازخود راضی می کرد. یک روز صبح شیر وقتی از لانه برای شکار بیرون رفت به کنار رودخانه ای رسید و دست و صورت خودرا با آب رودخانه شست و بعد به طور اتفاقی به عکس خود در آب نگاه کرد با تعجب دید که موهای جلوی سرش ریخته و گَر شده است، با ناراحتی سریع به لانه اش برگشت و مدتی بیرون نیامد. روباه که از موضوع گری شیر بی خبر بود از بی غذایی و گرسنگی به طرف لانه شیر رفت و با چرب زبانی شروع به تعریف از شیر گر کرد و از او خواست از لانه بیرون بیاید و در جنگل راه برود تا حیوانات از قدرت و سلامتی او با خبر باشند. چون ممکن بود شیر دیگری یا حیوان قوی دیگری خودرا سلطان جنگل کند و روباه مکار گرسنه بماند. شیر((گر)) سرخودرااز لانه بیرون کرد و به او گفت به سر من نگاه کن ببین موهای سر من ریخته است و گَر شده ام. نمی دانم داروی سر گَر من چیست؟ روباه فکری کرد و گفت: قربان شما ضعیف شده اید راه چاره هم خوردن مغز وگوش خر است. شیرگفت: در این نزدیکی من خری را تا به حال ندیده ام روباه گفت: اتفاقا در نزدیکی رودخانه خانه ی مردی است که برای بردن هیزم هایش از خر چاق و درشتی استفاده می کند و هرروز به شهر می رود و هیزم هایش را می فروشد. اگر بخواهید من از فرصت استفاده می کنم و او را نزد شما می آورم فقط وقتی او را دیدید کمی صبر کنید تا من او را به شما معرفی کنم. شیرقبول کرد وروباه کنار رودخانه در کمین نشست اتفاقاً صبح زود قبل از اینکه مرد از خانه بیرون بیاید خر از طویله بیرون آمده و مشغول خوردن علف شد. روباه مکار فرصت را مناسب دید و نزدیک خر رفت خر ابتدا از او ترسید و می خواست فرار کند که روباه با چرب زبانی به او سلام کرد و گفت: دوست عزیز خسته نباشی اینجا چه می کنی؟ خر با ناراحتی گفت: مرد هیزم شکن هر روز مقدارزیادی هیزم را بار من می کند و به شهر می برد و می فروشد و مرا خسته می کند و مقدار خیلی کمی علف و ینجه به من می دهد امروز قبل از اینکه او بیدارشود آمده ام تا مقداری علف بخورم تا بتوانم راحت تر هیزم هارا حمل کنم. روباه چرب زبان گفت: حیف تو ست که باربر مرد هیزم شکن باشی اگر دوست داشته باشی تو را به جنگل سر سبزی که در این نزدیکی است می برم تا بدون زحمت هرچه خواستی علف و ینجه بخوری. ... ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🦁شیر گَر ... خر ابتدا با تردید به روباه نگاه کرد و چیزی نگفت ولی روباه مکار به او گفت: اتفاقا در آنجا خرهای زیادی هستند که راحت و شاد زندگی می کنند اگر خواسته باشی اول تورا نزد یکی از آنها می برم، خر با دودلی قبول کرد و باخود گفت بهتراست امتحان کنم شاید درست بگوید و ازاین وضع نجات پیدا کنم. روباه که متوجه شد خر راضی شده است با خوشحالی گفت: دوست عزیز دنبال من بیا، هردو به راه افتادند رفتند و رفتند تا به نزدیکی لانه شیر گر رسیدند. شیر از گرسنگی بیرون لانه نشسته و منتظر روباه بود تا از دور آنهارا دید به طرف آنها رفت و به سرعت به خر حمله کرد خر که تا به حال شیرندیده بود پا به فرارگذاشت روباه به شیرگفت مگر قول ندادی که کمی صبر کنی چرا عجله کردی خر فرارکرد باید دوباره بروم و او را راضی کنم تا دوباره بیاید. روباه دنبال خر دوید و گفت: دوست عزیز چرا فرارکردی؟ خر با عصبانیت فریاد زد: تو مرا گول زدی و دروغ گفتی، روباه با چرب زبانی گفت: این چه حرفی است می زنی این حیوان خر بزرگی بود که از بس راحت غذا خورده به این شکل درآمده است اگر تو هم صبرکنی و نزد او بیایی راز اینکاررا به تو خواهد گفت: خر دوباره گول خورد و دنبال روباه مکاربه راه افتاد این بار شیر در محلی خود را مخفی کرده بود تا خر کاملا به او نزدیک شد، غرشی کرد و به او حمله کرد و او را ازپا درآورد و روبه روباه کرد و گفت: من می روم دست و صورت خود را درآب چشمه بشورم و برگردم مغز و گوش خر را بخورم تا خوب شوم و از گَری نجات پیدا کنم. تا شیر رفت روباه به سرعت پرید ابتدا مغز و بعد گوش خررا خورد شیر برگشت دید خر مغز و گوش ندارد عصبانی شد و فریاد زد: چرا مغز و گوش خر را خوردی؟ روباه مکار خنده ای کرد و گفت: قربانت بروم اگر این خر گوش داشت که صدای غرش شما را می شنید و فرار  می کرد و اگرمغز داشت که حرف های مرا گوش نمی کرد و خودش را به کشتن نمی داد. ✅ارسال مطالب فقط با ذکر نام و آدرس کانال قصه های کودکانه مجاز می‌باشد. 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مامان ماهه_صدای اصلی_222201-mc.mp3
4.24M
🌙 مامان ماهه مامان ماهه یک عالمه بچه داشت. مامان ماهه لحاف سیاه شب را تکاند و بچه ستاره ها افتادند روی شاخه های یک درخت🌳 ✨بچه ستاره ها بلند بلند خندیدند و گفتند: ... 🌸🍂🍃🌸 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
789_46420430316280.pdf
5.97M
👆 🌼پی دی اف 🌸عنوان:بیرون و اطراف 🍃 مترجم: زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال تربیتی کودکانه👇 @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
موکِبِ کوچکِ ما اِمسالْ مُحرَّم آقا به لُطفِ رَبِّ کریم با بچه های هیأت ما هم یه موکِب زدیم دُرُسته پول نداریم دُرُسته خیلی کَمیم ولی با عشقِ شما تو موکِبا ما سَریم با چند تا اِستکان و سَماوَری از قدیم خادِمِ عاشقاتون آقا ما از اِمشَبیم پیچیده بوی اِسپَند تویِ فَضا با نَسیم و پَخشِ توی موکِب زینبِ (س) مَرحوم سَلیم ¹ این اِفتخارِ آقا خادِمِتون ما شَویم لُطفِ شما بوده که اینجا حالا اومَدیم قشنگه این ثَواب و به هیچ ثَوابی نَدیم ما این شَبا به یادِ سَروَرِ این عالَمیم به یادِ مولا حُسین (ع) در سوگ و آه و غَمیم ما نوکَرِ اباالفضل (ع) سَقّایِ تِشنه لَبیم که واسه آب رسوندن به خِیمه های حَریم تو کَربلا شهید شد و شُد مَقامَش عظیم 🖤شاعر : علیرضا قاسمی ۱ . به یاد نوحه زیبا و ماندگارِ ، « زینب زینب » از مرحوم سَلیمِ موذن زاده اردبیلی . 🖤🖤🖤🖤🖤 کانال تربیت کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4