3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اکبر امیر پور معروف به عمو اکبر از دلاور مردان اطلاعات عملیات انصار الحسین همدان بر مزار حاج آقا ولدی از ایشان می گوید...
شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا از عبد السلام هروی نقل كرده است كه گفت : دعبل خزائی شاعر و مداح اهل بیت در زمان امام رضا علیه السلام در مرو خدمت امام رضا رسيد و عرض كرد: قصيده ای در مدح شما سروده ام و قسم ياد كرده ام كه آن را برای كسی قبل از شما نخوانم. امام اجازه فرمودند كه بخواند. دعبل شروع كرد به خواندن قصيده اش كه متجاوز از ۱۲۰ بيت است. حضرت رضا صلوات الله عليه به او فرمودند: آيا اجازه می دهی به اين قسمت از قصيده ات دو بيت اضافه كنم كه قصيده تو با آن دو بيت كامل شود :
و قبر بطوس يالها من مصيبة
توقّد فی الاحشاء بالحرقات
الي الحشر حتّی يبعث الله قائماً
يفرّج عنّا الهمّ و الكربات
و قبری در طوس است كه برای آن مصيبت هايی است كه تا روز قيامت آتش از دل های سوخته شعله ور خواهد بود... تا آن كه خدا قيام كننده و منتقم ما را برانگيزاند و غصّه ها و اندوه ما را برطرف سازد.
دعبل عرض كرد: من قبری از شما خانواده در طوس نمی شناسم، اين كه فرموديد قبر چه كسی است؟
حضرت فرمودند: آن قبر من است، روزها و شبها به پايان نمی رسد كه طوس محل رفت و آمد شيعيان و زائران من می گردد؛ بدانيد هر كس مرا در شهر طوس و در آن غربت زيارت كند فردای قيامت با من و در درجه من خواهد بود در حالی كه گناهانش آمرزيده شده باشد.
#امام_رضا_علیه_السلام
#یا_امام_رضا
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#اکبر_امیرپور
#عمو_اکبر
#زیارت_امام_رضا
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسیحا نفس_ قسمت ششم
«من یک سفر دور و درازی در پیش دارم.»
«من می خواهم بروم.»
آقای نائینی و همسرشان، مهمانِ حاج آقا ولدی و حاج خانم بودند. صحبت دربارهٔ سوریه رفتنِ آقای نائینی بود. حاج آقا ولدی فرمودند: «من هم می آیم. با هم می رویم.» حاج خانم گفتند: «پس من و خانم آقای نائینی هم می آییم. آن جا کسی که کفش رزمندگان را جفت کند، نمی خواهید؟» در این هنگام، حاج آقا رو کردند به خانم نائینی و فرمودند: «شما به این حاج خانم من حالی کنید که من یک سفر دور و درازی در پیش دارم. من می خواهم بروم.»
حاج خانم گفتند: «از این حرف ها نزنید. این چه حرفی هست که شما می زنید.» خانم نائینی گفتند: «حاج آقا! چرا حاج خانم را اذیت می کنید.» حاج آقا فرمودند: «نه دختر جان! واقعیت است. حاج خانم باید یاد بگیرد تنها باشد. باید تنهایی را یاد بگیرد.» بعد رو کردند به حاج خانم و فرمودند: «این دو نفر را می بینی. این دو نفر را می بینی که این جا نشسته اند. این دو نفر، اولین کسانی هستند که بدن من را از این خانه بیرون می برند.»
چند روز بعد، آن چه حاج آقا فرموده بودند، دقیقاً اتفاق افتاد...
دوش، وقتِ سَحَر از غصّه نجاتم دادند
واندر آن ظلمتِ شب، آبِ حیاتم دادند
#ولدی
#حاج_نقی_ولدی
#حاج_آقا_ولدی
#ولی_خدا
#علم_حقیقی
#علم_حضوری
#ولایت_تکوینی
#ولایت_کلیه
#مسیحا_نفس
#یگانه_دوران ها
#آب_حیات
#شمشیر_دودم
#مسافر_غریب
#جاذبه
#دافعه
#مکتب_اهل_بیت
#تشنگان_کوثر
#مجتبی_گدازگر
#عمو_اکبر
#اکبر_امیرپور
#حاج_بهرام_نایینی
https://zil.ink/haj_naghi_valadi