eitaa logo
حاج نقی ولدی
1.4هزار دنبال‌کننده
124 عکس
205 ویدیو
0 فایل
شرح حالات فخرالائمه، یگانه ی دوران ها، ولی خدا حاج نقی ولدی، گریه کن بی نظیر حضرت اباعبدالله الحسین سلام الله علیه https://zil.ink/haj_naghi_valadi
مشاهده در ایتا
دانلود
19.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شیدای امام حسین علیه السلام_ قسمت دوم سلام بر کسی که با خون، زخم هايش غسل داده شد. سلام بر کسی که با جام های نيزه و شمشير، شربتِ شهادت به کامش ريخته شد. سلام بر کسی که رگ های قلبش، با تير دشمن بريده شد. سلام بر کسی که محاسنش به خون خضاب شد. سلام بر چهرهٔ بر خاک نهاده ات. سلام بر آن بدنِ برهنه که لباس هايش را غارت کردند. سلام بر سرِ برفرازِ نيزه. سلام بر آن لب های تشنه کام و خشکيده. سلام بر اعضای بريده بريده شده. سلام بر سرهای بر نيزه که در شهرها گردانده شدند. سلام بر بانوانی که اسير و در به در شدند... https://zil.ink/haj_naghi_valadi
14.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اسوهٔ عاشقان حسینی_ قسمت چهارم سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند که با این درد اگر دربند درمانند درمانند @maktab_tashayo_tabriz @hajahmad_balayi https://zil.ink/haj_naghi_valadi
47.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسیحا نفس_ قسمت ششم «من یک سفر دور و درازی در پیش دارم.» «من می خواهم بروم.» آقای نائینی و همسرشان، مهمانِ حاج آقا ولدی و حاج خانم بودند. صحبت دربارهٔ سوریه رفتنِ آقای نائینی بود. حاج آقا ولدی فرمودند: «من هم می آیم. با هم می رویم.» حاج خانم گفتند: «پس من و خانم آقای نائینی هم می آییم. آن جا کسی که کفش رزمندگان را جفت کند، نمی خواهید؟» در این هنگام، حاج آقا رو کردند به خانم نائینی و فرمودند: «شما به این حاج خانم من حالی کنید که‌‌ من یک سفر دور و درازی در پیش دارم. من می خواهم بروم.» حاج خانم گفتند: «از این حرف ها نزنید. این چه حرفی هست که شما می زنید.» خانم نائینی گفتند: «حاج آقا! چرا حاج خانم را اذیت می کنید.» حاج آقا فرمودند: «نه دختر جان! واقعیت است. حاج خانم باید یاد بگیرد تنها باشد. باید تنهایی را یاد بگیرد.» بعد رو کردند به حاج خانم و فرمودند: «این دو نفر را می بینی. این دو نفر را می بینی که این جا نشسته اند. این دو نفر، اولین کسانی هستند که بدن من را از این خانه بیرون می برند.» چند روز بعد، آن چه حاج آقا فرموده بودند، دقیقاً اتفاق افتاد... دوش، وقتِ سَحَر از غصّه نجاتم دادند واندر آن ظلمتِ شب، آبِ حیاتم دادند ها https://zil.ink/haj_naghi_valadi
22.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسیحا نفس_ قسمت هفتم بگذار تا مقابل روی تو بگذریم دزدیده در شمایل خوب تو بنگریم شوق است در جدایی و جور است در نظر هم جور به، که طاقت شوقت نیاوریم روی ار به روی ما نکنی، حکم از آن توست بازآ که روی در قدمانت بگستریم ما را سریست با تو که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من از خاک بیشتر نه، که از خاک کمتریم ما با توایم و با تو نه‌ایم اینت بلعجب در حلقه‌ایم با تو و چون حلقه بر دریم نه بوی مهر می‌شنویم از تو ای عجب نه روی آن که مهر دگر کس بپروریم از دشمنان برند شکایت به دوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ما خود نمی‌رویم دوان در قفای کس آن می‌برد که ما به کمند وی اندریم سعدی تو کیستی که در این حلقهٔ کمند چندان فتاده‌اند که ما صید لاغریم ها https://zil.ink/haj_naghi_valadi
12.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسیحا نفس_ قسمت نهم در حلقه‌ٔ درویش، ندیدیم صفایی‌ در صومعه، از او نشنیدم ندایی‌ در مدرسه، از دوست نخواندیم کتابی‌ در مأذنه، از یار ندیدیم صدایی‌ در جمع کتب، هیچ حجابی‌ ندریدیم در درس صحف، راه نبردیم به جایی‌ در بتکده، عُمری‌ به بطالت گذراندیم در جمع حریفان، نه دوائی‌ و نه دائی‌ در جرگه‌ٔ عشّاق روم، بلکه بیابم از گلشن دلدار، نسیمی‌، رد پایی‌ این ما و منی‌، جمله ز عقل است و عقال است در خلوت مستان، نه منی‌ هست و نه مایی‌ سید روح الله موسوی خمینی رحمة الله علیه ها @ahadi.ir https://zil.ink/haj_naghi_valadi https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi
27.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مسیحا نفس_ قسمت دهم وقتی حاج آقا ولدی، آقای نائینی را پذیرفتند و به ایشان اجازهٔ نزدیک شدن دادند، به مقداری که صلاح می دانستند به ایشان اطلاعاتی دادند که نشان می داد شناخت کاملی نسبت به آقای نائینی دارند. به ایشان گفتند که پدرشان چه کسی بوده است. اجداد ایشان را تا چند نسل فرمودند. این که با چه کسانی رفاقت داشته اند را بیان کردند و ... آقای نائینی در کمال تعجب دیدند که حاج آقا ولدی همه چیز را دربارهٔ ایشان می دانند. چیزهایی را که ایشان فراموش کرده بودند، حاج آقا می دانستند. چیزهایی را جز خود ایشان کسی از آن ها اطلاع نداشت، حاج آقا می دانستند. حتی چیزهایی را که خود ایشان دربارهٔ خودشان نمی دانستند، حاج آقا می دانستند! به مرور آقای نائینی دریافتند که حاج آقا ولدی نسبت به همه چیز، احاطه و اشراف کامل دارند و همه چیز را می بینند و می دانند و حتی قبل از وقایع، از وقوع آن ها آگاهی دارند. وقتی برای آقای نائینی مشکلات خانوادگی پیش می آمد که کسی از آن خبر نداشت، حاج آقا ولدی با پند و نصیحت و اعمال ولایت، دشواری ها را بر طرف می فرمودند. من در این بادیه صاحب نظری می‏جویم راه گم کرده‏ام و راهبری می‏جویم از ورق پارهٔ عرفان، خبری حاصل نیست از نهان خانهٔ رندان، خبری می‏جویم... ترین ها https://zil.ink/haj_naghi_valadi https://eitaa.com/Haj_Naghi_Valadi