👈ترجمه صفحه◄ ٤١٩ ►🌹سورة الأحزاب🌹
و [یاد کن] زمانی را که از پیامبران [برای ابلاغ وحی] پیمان گرفتیم، و [نیز] از تو و از نوح و از ابراهیم و موسی و عیسی پسر مریم، و از همه آنان پیمانی محکم و استوار گرفتیم، (۷) تا صادقان را از صدقشان بپرسد [و پاداش صدقشان را به آنان عطا کند] و برای کافران عذابی دردناک آماده کرده است. (۸) ای اهل ایمان! نعمت خدا را بر خود یاد کنید، هنگامی که سپاهیانی [به قصد نابود کردنتان] به سوی شما آمدند، پس بادی [کوبنده] و لشکریانی که آنها را نمی دیدید بر ضد آنان فرستادیم [تا آنان را در هم کوبیدند]؛ و خدا به آنچه انجام می دهید، بیناست. (۹)زمانی که از بالا و از پایین [لشکرگاه] تان به سویتان آمدند، و آن گاه که دیده ها [از شدت ترس] خیره شد و جان ها به گلو رسید، و به خدا آن گمان ها [ی ناروا] را [که خود می دانید] می بردید. (۱۰) آنجا بود که مؤمنان مورد آزمایش قرار گرفتند و به تزلزل و اضطرابی سخت دچار شدند. (۱۱)و آن گاه که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [ضعف ایمان] بود، می گفتند: خدا و پیامبرش جز به فریب، ما را وعده [پیروزی] نداده اند! (۱۲) و آن گاه که گروهی از آنان گفتند: ای اهل مدینه! [میدان نبرد] جای درنگ و ماندن شما نیست، پس برگردید. و گروهی از آنان از پیامبر اجازه [برگشتن] می خواستند، و می گفتند: خانه های ما بدون حفاظ است. در صورتی که بدون حفاظ نبود، و آنان جز فرار را قصد نداشتند! (۱۳) و اگر از پیرامون خانه هایشان بر آنان حمله می شد و از آنان بازگشت [به شرک و جنگ با مؤمنان] درخواست می شد، آن را می پذیرفتند و برای آن جز مدت کوتاهی [به اندازه تجهیز خود بر ضد مؤمنان] درنگ نمی کردند!! (۱۴) و همانا آنان از پیش با خدا پیمان بسته بودند که [به دشمن] پشت نکنند؛ و پیمان خدا همواره بازخواست شدنی است. (۱۵)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬅️یکی این حاجی را بگیره بدجووووررررر به جون شیطون افتاده 🤣🤣🤣🤣🤣
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
﷽
ـ▄▀▀▀▀▄
🤲🏼 دعـایِ مـادرانـه
ـ▀▄▄▄▄▀
دعـای سفـارش شده
🌹حضـرت زهـرا سلام الله علیها
۞ ۩ روزِ چـهـارشـنـبـه ۩۞
💠اَلْـݪّٰـهُـمَّ
✨ ٱحْـرُسْـنـٰا بِـعَـیْـنِـكَ ٱݪّـَتـیٖ لٰا تَـنـٰامُ وَ رُکْـنِـکَ ٱݪّـَذیٖ لٰا یُـرٰامُ وَبِـاَسْـمـٰائِـکَ ٱلْـعِـظـٰامِ وَ صَـلِّ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدِِ وَآلِـهـٖ
وَٱحْـفَـظْ عَـلَـیْـنـٰا مـٰالَـوْ حَـفِـظَـهـُ غَـیْـرُکَ ضـٰاعَ وَٱسْـتُـرْ عَـلَـیْـنـٰا مـٰالَـوْ سَـتَـرَهـُ غَـیْـرُکَ شـٰاعَ وَٱجْـعَـلْ کُـلَّ ذٰلِـکَ لَـنـٰا مِـطْـوٰاعـََٱ اِنّـَکَ سَـمـیٖـعُ اݪـدُّعـٰاءِ قَـریٖـبٌ مُـجـیٖـبٌ.
๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑
♥️ خـداوندا
ما را با چشمت که نمی خوابد، و ستونت که خم نمی شود، و به نام های بزرگت حِـراست کن و بر محمّد و آل او درود فرست و برای ما حفظ کن آنچه را که اگـر دیگران حفظ کنند، از میان می رود و بر ما چیـزی را پرده پوشـی کن که اگـر جز تو پرده پوشـی کند، برمَلا می شود و همه اینها را برای ما فرمانبرداری قرار ده که تویـی شنوایِ دعا و نزدیک و اجابت کننده.
📚 بحار الأنوار ج ۹۰ ص ۳۳۹ ح ۴۸
๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑
#روزچهارشنبه
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
ـ︽︽︽︽︽︽︽
📿 تـسـبـيحِ مـخـصـوصِ
┊روزِ چـهـارشـنـبـه┊
ـ︽︽︽︽︽︽︽
بِسْمِ ٱݪلّٰهِ ٱݪرَّحْمٰنِ ٱݪرَّحیٖمِ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
✨ مَـنْ تُـسَـبّـِحُ لَـهُ ٱلْـاَنْـعـٰامُ┊بِـاَصْـوٰاتِـهـٰا وَٱتِـهـٖ┊يَـقُـولُـونَ سُـبّـُوحـََٱ قُـدُّوسـََـٱ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
⚘ ٱلْـمَـلِـکِ ٱلْـحـقِّ ٱلْـمُـبـیٖـنِ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
✨ مَـنْ تُـسَـبّـِحُ لَـهُ ٱلْـبِـحـٰارُ بِـاَمْـوٰاجِـهـٰا
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
⚘ رَبّـَنـٰا وَ بِـحَـمْـدِکَ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
✨ مَـنْ تُـسَـبّـِحُ لَـهـُ┊مَـلٰائِـكَـةُ ٱݪـسّـَمـٰاوٰاتُ بِـاَصْـوٰاتِـهـٰا
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ ٱݪلّٰـهِ 〗
⚘ ٱلْـمَـحْـمُـودِ فـیٖ كُـلِّ مَـقـٰالَـةِِ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
✨ٱݪّـَذیٖ يُـسَـبّـِحُ لَـهُ ٱلْـكُـرْسـیُّٖ┊وَ مـٰا حَـوْلَـهـُ وَ مـٰا تَـحْـتَـهـُ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ 〗
⚘ ٱلْـمَـلِـکِ ٱلْـجَـبّـٰارِ ٱݪّـَذیٖ┊مَـلَاَ كُـرْسـیّٖـُهُ ٱݪـسّـَمـٰاوٰاتِ ٱݪـسّـَبْـعَ┊وَٱلْـاَرَضـیٖـنَ ٱݪـسّـَبْـعَ
♥️〖 سُـبْـحـٰانَ ٱݪلّٰـهِ 〗
『 بِـعَـدَدِ مـٰا سَـبّـَحَـهُ ٱلْـمُـسَـبّـِحُـونَ 』
✨⇓ وَٱلْـحَـمْـدُلِـلّٰـهِ
『 بِـعَـدَدِ مـٰا حَـمْـدِهُ ٱلْـحـٰامِـدُونَ 』
✨⇓ وَ لٰا اِلـٰهَ اِلَّٱ ٱݪلّٰـهَ
『 بِـعَـدَدِ مـٰا هَـلّـَلَـهُ ٱلْـمُـهَـلّـِلُـونَ 』
✨⇓ وَٱݪلّٰـهُ اَكْـبَـرٌ
『 بِـعَـدِدِ مـٰا كَـبّـَرَهُ ٱلْـمَـكَـبّـِرُونَ 』
✨⇓ وَ اَسْـتَـغْـفِـرُٱݪلّٰـهَ
بِـعَـدَدِ مَـٱ ٱسْـتَـغْـفَـرَهُ ٱلْـمُـسْـتَـغْـفِـرُونَ 』
✨⇓ وَ لٰاحَـوْلَ وَ لٰاقُـوَّةَ اِلّٰا بـِٱݪلّٰـهِ ٱلْـعَـلـیِّٖ ٱلْـعَـظـیٖـمِ
『 بِـعَـدَدِ مـٰا مَـجّـَدَهُ ٱلْـمُـمَـجّـِدُونَ 』
وَ
『 بِـعَـدَدِ مـٰا قـٰالَـهُ ٱلْـقـٰائِـلُـونَ 』
✨⇓ وَصَـلّـَۍ ٱݪلّٰـهُ عَـلـیٰ مُـحَـمَّـدِِ وَ آلِ مُـحَـمَّـدِِ
『بِـعَـدَدِ مـٰا صَـلّـَۍ عَـلَـيْـهِ ٱلْـمُـصَـلّـُونَ 』
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
⚘ تُـسَـبّـِحُ لَـکَ ٱݪـدَّوٰابُّ┊فـیٖ مَـرٰاعـیٖـهـٰا وَٱلْـوُحُـوشُ┊فـیٖ مَـظـٰانّـَهـٰا وَٱݪـسّـِبـٰاعُ┊فـیٖ فَـلَـوٰاتِـهـٰا وَٱݪـطّـَيْـرُ┊فـیٖ وُكُـورِهـٰا
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
✨ تُـسَـبّـِحُ لَـکَ┊ٱلْـبِـحـٰارُ بِـاَمْـوٰاجِـهـٰا┊وَٱلْـحـیٖـتـٰانُ فـیٖ مـیٖـٰاهِـهـٰا┊وَٱلْـمـیٖـٰاهُ فـیٖ مَـجـٰاریٖـهـٰا┊وَٱلْـهَـوٰامُّ فـیٖ اَمـٰاكِـنِـهـٰا
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
⚘ ٱلْـجَـوٰادُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـبْـخَـلُ ٱلْـغَـنـیُّٖ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـعْـدَمُ ٱلْـجَـدیٖـدُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـبْـلـَۍٱلْـحَـمْـدُلِـلّٰـهِ ٱلْـبـٰاقـِۍ ٱݪّـَذیٖ┊تَـسَـرْبَـلَ بِـٱلْـبَـقـٰاءِ ٱلْـدّٰائِـمِ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـفـْنـَۍ ٱلْـعَـزیٖـزِ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـذِلُّ ٱلْـمَـلِـکِ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـزُولُ
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
ٱلْـقـٰائِـمِ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـعـْيـَۍ ٱݪـدّٰائِـمُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـبـیٖـدُ ٱلْـعَـلـیٖـمُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـرْتـٰابُ ٱلْـبَـصـیٖـرُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـضِـلُّ ٱلْـحَـكـیٖـمُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـجْـهَـلُ
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
⚘ ٱلْـحَـكـیٖـمُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـحـیٖـفُ ٱݪـرَّقـیٖـبُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـسْـهُـوَ ٱلْـمُـحـیٖـطُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـلْـهُـوَ ٱݪـشّـٰاهِـدُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـغـیٖـبُ
────────
♥️〖 سُـبْـحـٰانَـکَ 〗
♡ لٰا اِلـٰهَ اِلّٰا اَنْـتَ
ٱلْـقَـویُّٖ ٱݪّـَذیٖ
✨ لٰا يُـرٰامُ ٱلْـعَـزیٖـزُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يُـضـٰامُ ٱݪـسّـُلْـطـٰانُ ٱݪّـَذیٖ
┊لٰا يُـغْـلَـبُ ٱلْـمُـدْرِکُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يُـدْرَکُ ٱݪـطّـٰالِـبُ ٱݪّـَذیٖ┊لٰا يَـعْـجِـزُ.✓
︽︽︽︽︽︽︽
#روزچهارشنبه
❌ ظریف : پوزش میخواهم نموداری که در تلویزیون نشان دادم اشتباه بود!
🔺 محمد جواد ظریف که به عنوان کارشناس همراه با پزشکیان در برنامه انتخاباتی صداوسیما حاضر شده بود، در توییتی اذعان کرد نموداری که در این برنامه نشان داده اشتباه بوده است.
❌ البته #ظریف در یک سانسور آشکار داده های نمودارهای خود را تا قبل از دولت شهید رئیسی آورده بود تا اثرات مثبت اقتصادی دولت سیزدهم که اتفاقا ناقض ادعاهای او بود عیان نشود .
🔺 آیا مسعود #پزشکیان که ادعای اخلاقمداری دارد در برنامه تلویزیونی بعدی که حاضر میشود خطای کارشناس خود را اصلاح میکند؟
هدایت شده از کانال شهید سید حسن روح الامینی
🌹🌹🌹🌹🌹این پست هر شب تکرار شود
یک فاتحه و توحید ، نثار ارواح مقدس امام حسن عسکری (ع) و حضرت نرجس (س) ، پدر و مادر گرامی امام عصر (عج)
ای مولای ما ، ای امام ما ، یا بقیه الله فی ارضه
به رسم ادب ، برای پدر و مادر بزرگوارتان ، هدیه ای فرستادیم ، شما هم ما را به هدیه ای مهمان کن ، همانا خدا صدقه دهندگان را دوست دارد🌹🌹🙏🏻
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_پنجم
💠 منتظر پاسخم حتی لحظهای صبر نکرد، در را پشت سرش آهسته بست و همه در و دیوار دلم در هم کوبیده شد که شیشه بغضم شکست.
به او گفته بودم در #ایران جایی را ندارم و نمیفهمیدم چطور دلش آمد به همین سادگی راهی ایرانم کند که کاسه چشمانم از گریه پُر شد و دلم از ترس تنهایی خالی!
💠 امشب که به #تهران میرسیدم با چه رویی به خانه میرفتم و با دلتنگی مصطفی چه میکردم که این مدت به عطر شیرین محبتش دل بسته بودم.
دور خانه میچرخیدم و پیش مادرش صبوری میکردم تا اشکم را نبیند و تنها با لبخندی ساده از اینهمه مهربانیاش تشکر میکردم تا لحظهای که مصطفی آمد. ماشین را داخل حیاط آورد تا در آخرین لحظات هم از این #امانت محافظت کند و کسی متوجه خروجم از خانه نشود.
💠 درِ عقب را باز کردم و ساکت سوار شدم، از آینه به صورتم خیره ماند و زیر لب سلام کرد. دلخوری از لحنم میبارید و نمیشد پنهانش کنم که پاسخش را به سردی دادم و دیدم شیشه چشمانش از سردی سلامم مِه گرفت.
در سکوتِ مسیر #داریا تا فرودگاه دمشق، حس میکردم نگاهش روی آینه ماشین از چشمانم دل نمیکَند که صورتم از داغی احساسش گُر گرفت و او با لحنی ساده شروع کرد :«چند روز پیش دو تا ماشین بمبگذاری شده تو #دمشق منفجر شد، پنجاه نفر کشته شدن.»
💠 خشونت خوابیده در خبرش نگاهم را تا چشمانش در آینه کشید و او نمیخواست دلبسته چشمانم بماند که نگاهش را پس گرفت و با صدایی شکسته ادامه داد :«من به شما حرفی نزدم که دلتون نلرزه!»
لحنش غرق غم بود و مردانه مقاومت میکرد تا صدایش زیر بار غصه نلرزد :«اما الان بهتون گفتم تا بدونید چرا با رفتنتون مخالفت نمیکنم. ایران تو امنیت و آرامشه، ولی #سوریه معلوم نیس چه خبر میشه، خودخواهیه بخوام شما رو اینجا نگه دارم.»
💠 بهقدری ساده و صریح صحبت میکرد که دست و پای دلم را گم کردم و او راحت حرف دلش را زد :«من #آرامش شما رو میخوام، نمیخوام صدمه ببینید. پس برگردید ایران بهتره، اینجوری خیال منم راحتتره.»
با هر کلمه قلب صدایش بیشتر میگرفت، حس میکردم حرف برای گفتن فراوان دارد و دیگر کلمه کم آورده بود که نگاهش تا ایوان چشمانم قد کشید و زیرلب پرسید :«سر راه فرودگاه از #زینبیه رد میشیم، میخواید بریم زیارت؟»
💠 میدانستم آخرین هدیهای است که برای این دختر #شیعه در نظر گرفته و خبر نداشت ۹ ماه پیش وقتی سعد مرا به داریا میکشید، دل من پیش زینبیه جا مانده بود که به جای تمام حرف دلم تنها پاسخ همین سؤالش را دادم :«بله!»
بیاراده دلم تا دو راهی زینبیه و داریا پر کشید، #نذری که ادا شد و از بند سعد آزادم کرد، دلی که دوباره شکست و نذر دیگری که میخواست بر قلبم جاری شود و صدای مصطفی خلوتم را پُر کرد :«بلیطتون ساعت ۸ شب، فرصت #زیارت دارید.»
💠 و هنوز از لحنش حسرت میچکید و دلش دنبال مسیرم تا ایران میدوید که نگاهم کرد و پرسید :«ببخشید گفتید ایران جایی رو ندارید، امشب کجا میخواید برید؟»
جواب این سوال در حرم و نزد #حضرت_زینب (سلاماللهعلیها) بود که پیش پدر و مادرم شفاعتم کند و سکوت غمگینم دلش را بیشتر به سمتم کشید :«ببخشید ولی اگه جایی رو ندارید...»
💠 و حالا که راضی به رفتنم شده بود، اگرچه به بهای حفظ جان خودم، دیگر نمیخواستم حرفی بزنم که دلسوزیاش را با پرسشم پس دادم :«چقدر مونده تا برسیم #حرم؟»
فهمید بیتاب حرم شدهام که لبخندی شیرین لبهایش را بُرد و با خط نگاهش حرم را نشانم داد :«رسیدیم خواهرم، آخر خیابون حرم پیداست!» و چشمم چرخید و دیدم #گنبد حرم در انتهای خیابانی طولانی مثل خورشید میدرخشد.
💠 پرده پلکم را کنار زدم تا حرم را با همه نگاهم ببینم و #اشکم بیتاب چکیدن شده بود که قبل از نگاهم به سمت حرم پرید و مقابل چشمان مصطفی به گریه افتادم. دیگر نمیشنیدم چه میگوید، بیاختیار دستم به سمت دستگیره رفت و پایم برای پیاده شدن از ماشین پیشدستی کرد.
او دنبالم میدوید تا در شلوغی خیابان گمم نکند و من به سمت حرم نه با قدمهایم که با دلم پَرپَر میزدم و کاسه احساسم شکسته بود که اشک از مژگانم تا روی لباسم جاری شده بود.
💠 میدید برای رسیدن به حرم دامن صبوریام به پایم میپیچد که ورودی حرم راهم را سد کرد و نفسش به شماره افتاد :«خواهرم! اینجا دیگه امنیت قبل رو نداره! من بعد از #زیارت جلو در منتظرتون میمونم!»
و عطش چشمانم برای زیارت را با نگاهش میچشید که با آهنگ گرم صدایش به دلم آرامش داد :«تا هر وقت خواستید من اینجا منتظر میمونم، با خیال راحت زیارت کنید!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد