🔹به بهانه میلاد امام حسین(ع) و روز پاسدار و تبریک به پاسداران
#اگر_سپاه_نبود
🔴اگر سپاه نبود....
تقدیم به همه پاسداران وسپاهیان انقلاب اسلامی
🔻اگر پاسداران نبودند و در عراق و سوريه و لبنان با داعش نميجنگيدند داعش با خيال راحت وارد ايران ميشد و بي خود نيست كه هاليود آمريكا مياد بر ضد سپاه فيلم ميسازه.
بي خود نيست نتانياهو ميگه سه تا كشور عربي را سپاه ايران داره هدايت ميكنه.
🔻 اگر سپاه نبود، امروز باید برای سفر به اهواز، به ایلام، به کرمانشاه، به سنندج و ارومیه، در صف طولانی مقابل در سفارتخانههای ایالتهای جدید، ساعتها برای دریافت «ویزا» گردن کج میکردیم و معطل میشدیم!
🔻 اگر سپاه نبود، هواپیماها ربوده میشدند و در تلآویو و پاریس و بغداد و ریاض و واشنگتن بر زمین مینشستند!
🔻اگر سپاه نبود، خیلی زودتر از اینها در «دشت مغان» و در جنوب رود ارس، حکومت دوم صهیونیست یا همان «تلآویو ثانی» تشکیل شده بود!
🔻اگر سپاه نبود، «عبدالمالک ریگی»های معدوم، الان به جای جهنم، در خیابان «پاستور» دفتر نمایندگی «جندالشیطان» را افتتاح میکردند! یاد شهدای اخیر اصفهانی حادثه زاهدان بخیر
🔻اگر #سپاه و #ارتش نبود، تانکها و نفربرهای مسعود رجوی که فقط یک روز تا تهران و رژه نظامی در میدان آزادی فاصله داشتند، الان به عنوان سمبل فتح پایتخت، وسط میدان شهدا تبدیل به تندیس و یادمان شده بودند.
🔻اگر سپاه نبود، کودتای سال ۸۸، به حمام خون مبدل میشد و جوخههای ترور ۳۰ خردادماه ۶۰ بار دیگر و این بار عظیمتر تکرار میشد!
🔻اگر سپاه و ارتش نبود، با جنگیدن به روش «اشکانیان»، هنوز در کف خیابانهای تهران، با دیکتاتور دیوانه حزب بعث «صدام» دست به گریبان بودیم، از بس زمین داده و زمان خریده بودیم.
🔻اگر سپاه نبود، امروز نام بسیاری از «آقازادهها»، بویژه آقازادههای ساکن در جمهوری لیبرال- دموکراتیک تهران شمالی، جاسم و عبود و ابوبکر الطهرانی و... بود.
🔻اگر سپاه نبود، داعش و تکفیریون الان تشکیل حکومت شام و ایران و عراق را جشن گرفته بودند.
🔻اگر سپاه در کنار دولت ها نبود، روستاهای محروم و دورافتاده ما، کجا راه و جاده و آب و برق و مسجد و مدرسه و درمانگاه به خود میدیدند؟
🔻اگر سپاه نبود، از سربند زلزله «بم» تا همین امروز، چشممان به دست سازمانهای بینالمللی بود و منتظر دریافت صدقه کشورهای ثروتمند بودیم و جنازههای آوارگان بیپناه و هراسان و داغدار مدتها بر زمین و در زیر آوارها باقی مانده بود.
🔻اگر سپاه نبود، امروز، آقازادههای عافیتطلب و اشرافی و «فرنگ» درسخوانده حضرات، به جای فتنهگری و مانور تجمل، در سینه سرد قبرستانها، خواب ابدی میکردند!
🔻اگر سپاه نبود، آثار شنی تانکهای «مرکاوا»ی اسرائیلی در سال ۲۰۰۶ بر پیکرهای خونین فرزندان حزبالله در جنوب لبنان، برجای مانده بود!
🔻اگر سپاه نبود، ناموس شیعیان، مادران و دختران آزاده، به بردگی و اسارت و «جهاد نکاح» رفته بودند و در سنگرهای گرگهای گرسنه، هتک و دست به دست میشدند!
💢همین مقدار آیا کافی نیست؟!
صاحب این قلم باز هم بر این سیاهه فهرست علل موجودیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تا چند برابر میتواند بیفزاید.
🔺از تربیت نوجوانان مؤمن در مساجد کشور تا تقویت زیرساختهای مهم علمی و آموزشی و دفاعی این آب و خاک تا خدمت بی منت در آق قلا و....
بله!حق دارند به سپاه حمله کنند! حق دارند سپاه را بکوبند، حق دارند پاسداران نجیب اسلام و انقلاب را سرزنش کنند! حق دارند به وحدت ارتش و سپاه حسادت کنند..
🔻سپاه، بیدلیل خار چشم نشده!
🔵 و حالا نوبت سپاه است!
برای ما نسل سومیها سوال و ابهام بزرگ این است: چرا دولتهای برآمده از آرای این ملت، هنوز از راه نرسیده، به جای دشمن متکبر و «وینچستر» به دست؛ سپاه مظلوم را هدف میگیرند؟!
مگر آرایش دشمن را نمیبینید؟ از قوای «مارینز» یانکیهای آمریکا و یگانهای ویژه اسرائیل تا دلارهای شیوخ مرتجع وهابی، از جنایتهای لشکر چندملیتی داعش و تکفیریون تا بهائیت و مرجعیت لندننشین!.. شما دیگر چرا؟
مگر علمداران و فرماندهانی همچون ، آقارحیم، آقا عزیز جعفری، حاج قاسم سلیمانی، شهيدان احمد کاظمی، شوشتری، حسن باقری، مهدی باکری، حسین خرازی، مهدی زینالدین، مرتضی صفار، احمد متوسلیان، محمود کاوه ، حسین همدانی، محسن قاجاریان ، حججی ها و هزاران ستاره همچنان فروزان جهاد و شهادت از #ارتش_غیور و #سپاه_سرافراز، به این آب وخاک و به ساحت حریم ولایت و به دولتها و مردم شهید داده و دلبسته به آرمان امام وانقلاب، کم خدمت کردهاند؟!
✅ آری، چه زیبا فرمود حضرت خورشید
امام خميني که: «اگر سپاه نبود، کشور هم نبود»
✍️ #دمشق_شهر_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد