سخنگوی سپاه: ایران مستقلترین کشور کره زمین است / کارآمدی در کشور موج میزند و مردم گوش به فرمان رهبر انقلاب هستند
معرفی کتاب بر مدار حرم 🌱
بریده هایی از کتاب:
۱-اولینبار که دیدمش، به من گفت: «شما سیدی؟» گفتم: «آره.» گفت: «من سیدها را میبینم، تنم رعشه میگیرد. نمیتوانم توی چشمان سادات واقعی نگاه کنم.» یک وانت داشت. قبل از آمدنش به سوریه فروخت و پولش را به نیازمندان داد. به او گفتند: «حسین نفروش، ضرر میکنی.» گفت: «شماها ضرر میکنید، من برگشتی برایم نیست.»
۲-شب عملیات که شد، گروهان در حال حرکت بودیم. باید از الحاضر به سمت خانطومان حرکت میکردیم. یک آن متوجه شدیم مرتضی نیست. گفتیم مرتضی کجاست؟ فهمیدیم مرتضی رفته غسل شهادت کرده است.
#معرفی_کتاب_شهدا 🕊🌱
#شهید_مرتضی_کریمی 🕊🌱
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
۲۶ رجب، سالروز وفات غریبانه یار و یاور رسول مکرم اسلام (ص)، حضرت ابوطالب (ع) است. 🖤
این روز رو به محضر شما و مولا علی علیه السلام تسلیت عرض میکنیم 🏴
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
🔻ماکرونی به چین می رود
🔺کاخ الیزه تایید کرد که سفر امانوئل ماکرون به چین در حال آماده سازی است.
🔴تلفات زمین لرزه ترکیه و سوریه از 43000 نفر گذشت
🔺دولت ترکیه اعلام کرد تا این لحظه 38044 نفر بر اثر زمین لرزه مرگبار در این کشور جانشان را از دست داده اند. با این آمار، مجموع جان باختگان زمین لرزه در سوریه و ترکیه از مرز 43000 نفر گذشته است
#همراه_شهدا
📌فتح الفتوح...
به مشرکان جهان بگویید که «فتح الفتوح» در راه است...
فرزندِ فاتحِ خیبرشکن که درِ قلعهٔ خیبر را از جا کند، با ذوالفقارِ پدر میآید…
#امامزمانم🤍
#همراه_شهدا
@Hamrahe_Shohada
📗 ادامه کتابِ《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۱
... بابا و مامان از سمنان آمده بودند. جایی در تهران قرار گذاشتیم و من خودم را با ماشین عمو به آنها رساندم. سر ظهر بود و مغازهها یکی در میان تعطیل بودند. چند خیابان را بالا و پایین کردیم تا بالاخره جنسمان جور شد. یک دستهگل و یک جعبه شیرینی شد نمادِ دلیل رفتنمان به خانه عمو. همهچیز سریع اتفاق افتاد. بابا مقدمات را خوب جفت و جور کرد. تا گفت فامیلیم و میخواهیم فامیلتر بشویم، لبخند نشست روی صورت همه. قرار بلهبرون را گذاشتند و یک صلوات و دعای مادر، شد مُهر تأییدش...
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو
📗 ادامه کتابِ
《 راستي دردهایم کو ؟ 》
۱۲
... مثل گنجشکهایی که به دامِ خانه آدمها میافتند و خودشان را به آب و آتش میزنند که راهی برای رهایی پیدا کنند، قلبم در سینه میتپید و جایش تنگ بود. گهگاه فاطمه را با آن نگاهِ بیانتهای شرمگینش نگاه میکردم. خواستگاری که تمام شد، بابا و مامان راهی سمنان شدند. بابا نگذاشت با ماشینِ عمو برسانمشان! میگفت با این حال و روزِ عاشقی و فکر و خیال زندگی مشترک، نگرانِ تنها برگشتنت هستم!
یعنی عاشق شدهام؟
ای ثانیهها مرا تبآلود کنید!
سرتاسر خانه را پر از عود کنید
چشمان حسود کور، عاشق شدهام
اسپند برای دل من دود کنید
...
#ادامه_دارد
#یادشهداباصلوات
📔#راستی_دردهایم_کو