حنیفا
-
بر من سخت است که مردم را میبینم،
ولی تو دیده نمیشوی؛
از تو نمیشنوم صدایی و نه راز و نیازی؛
بر من سخت است که
تو را بدون من گرفتاری فراگیرد و از من به تو فریاد و شکایتی نرسد..
جانم فدایت؛
تو پنهان شدهای هستی که از میان ما بیرون نیستی.
جانم فدایت؛
تو دوری هستی که از ما دور نیست.
جانم فدایت؛
تو آرزوی هر مشتاقی که آرزو کند.
جانم فدایت؛
تو نعمت دیرینهای،
که او را مانندی نیست...
[فرازهایی از دعای ندبه]
#مشق_جمعه
حنیفا
-
ای مولایم،
تا چه زمانی سرگردان باشم؟
تا کی و با کدام بیان، تو را وصف کنم؟
بر من سخت است،
که از سوی غیر تو پاسخ داده شوم.
بر من سخت است،
که برای تو گریه کنم ولی مردم
تو را واگذارند.
بر من سخت است،
که چیزی که بر دیگران گذشت،
بر تو بگذرد...
آیا یاریگری هست؟
ای پسر احمد، به سوی تو راهی هست تا
ملاقات شوی؟
[فرازهایی از دعای ندبه]
#مشق_جمعه
حنیفا
-
خانهی بیفاطمه،
آفتاب ندارد، روح ندارد، جان ندارد.
خاکستر آتش هنوز بر
در تکهتکه شده باقی مانده؛
رد خون همچنان بر تیزی مسمار مانده؛
چشمان حسن هنوز در سوگ آن کوچه، بارانی مانده؛
موهای زینب هنوز شانهنزده مانده؛
لبهای حسین هنوز عطشان مانده...
اما دل علی چه؟
در بین این سلامهای بیجواب،
چه کسی دلخوشی علی باشد؟
فاطمه جان، برخیز!
برخیز و التیام قلب حیدر باش؛
علی هنوز غریب است...
#نوشته_قلبم
#قصه_مادر