eitaa logo
استیصال
263 دنبال‌کننده
58 عکس
57 ویدیو
0 فایل
🔹اینستاگرام: https://instagram.com/hassanmrf 🔹تلگرام: https://t.me/HassanMaarefvand پیام به شخصی: @HassanMRF
مشاهده در ایتا
دانلود
به انگشت عصا پیری، اشارت می‌کند هر دم که مرگ اینجاست... یا اینجاست... یا اینجاست.. یا اینجا منتسب به صائب تبریزی از تصویری ترین و سینمایی ترین ابیات @HassanMaarefvand
گاهی اگر خیلی سراغ گریه و آهیم دلواپس و مضطرِّ باقیمانده‌ی راهیم بسیار کمبود محبت بین دل داریم ما سائل قدری نوازش از یداللهیم ثابت قدم که نیستیم اما گذشت آخر از ما مُذبذب‌ها که در این عشق، گه‌گاهیم مابین قنبر‌های خود هم باز مارا دید مایی که پیدا نیستیم اندازه‌ی کاهیم با اینکه خرما بر نخیل است او به سائل داد لطف و نظر کرده به ما هر چند کوتاهیم در برکه چشمان ما تصویر ماه افتاد ما در کنار برکه‌ یعنی پیش آن ماهیم با چاه، جای آدمی او درد و دل می‌کرد غبطه خورِ آن جایگاه ویژه‌ی چاهیم او خود خودش حب خودش را در دل ما کاشت ما از امیرالمؤمنین دیگر چه می‌خواهیم؟ در دل اگر جز حب او آید زیانکاریم گر راه ما غیر از نجف افتاد گمراهیم حسن معارف وند @HassanMaarefvand
هدایت شده از خطاطی ■ آموزش خوشنویسی
■ حُب ● نجف در دل اگر جز حُب او آید زیانکاریم گر راه ما غیر از نجف افتاده گمراهیم ______ کانال استیصال (اشعار ناب) @HassanMaarefvand کانال خطاطی @HOSEINMOSAVIKHAT
محبت سید جان خطاط❤️
مثل بادِ هوا فراوان باش سخت اصلا نگیر، آسان باش «زندگی» در توان اگر داری زندگی را ببخش، باران باش دل به چیزی نبند در دنیا فکر ماندن نباش، مهمان باش بین گرمای ظِلّ تابستان خنکی‌های مهر و آبان باش تا توانی سراغ حل شدنِ یک نیازِ نیازمندان باش نا امیدی نکار در دل‌ها غیرممکن نباش، امکان باش راه دوری نرو، بمان اینجا یوسف من! عزیز کنعان باش مات و مبهوتِ جنگ اگر بودی خیره بر دستِ مرد میدان باش هیچ کاری نیامد از دستت مثل این شعرِ من پریشان باش « تا توانی دلی بدست آور » ای مسلمان! بیا و انسان باش با خودم حرف می‌زنم دارم! ... حسن معارف وند چهارشنبه٢۶خرداد١۴٠٠ ساعت ۵:١٩ @HassanMaarefvand
سلام نزدیک ایام فاطمیه هستیم و در حد توان شعر هایی متناسب با ایام پیش رو قرار خواهم داد ان شاء الله.👇
تا سمت گلستان گذرِ راهزن افتاد با ضربه‌ی پا شاخه گلی بر چمن افتاد هر روز در این خانه غذا پخته شد اما هر روز در این خانه غذا از دهن افتاد سخت است تماشای زمین خوردن مادر ای وای که این قرعه به نام حسن افتاد این واژه ی «افتاد» پر از غصه و درد است حالا به دلم روضه ی یک بی کفن افتاد زهرا و حسن هردو مدینه ند ولیکن همواره حسین است که دور از وطن افتاد ای کاش نیاید، برود از لب گودال آن کس که نگاهش به عقیق یمن افتاد حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand
داده گدای خانه‌ی تو شاه پرورش حتی گرفته با نظرت ماه پرورش از غصه‌ی تو یافت اگر آه پرورش مدح تو داده این همه مداح پرورش ما مستمع شدیم بخوانند از علی حسن معارف وند @HassanMaarefvand
: سپردی دستِ ختمی مرتبت حبل المتینت را سپردی دستِ حیدر، پرچم اسلام -دینت- را به خود تبریک اگر گفتی برای خلقت انسان خدایا، صرف حیدر کن تمام آفرینت را علی جان؛ مدح تو کار همان پروردگار توست تنی قابل لیاقت دارد آخر «تاج و زینت» را به وقت کار نخلستان، اگر دنیا حواسش بود نگه می‌داشت در شیشه عرق‌های جبینت را در آن بی درکیِ مطلق، دریغ از این مصیبت که نصیب چاه میکردی صدای دلنشینت را فقط زهرا تو را فهمید و آرام و قرارت داد فقط زهرا تسلا بود قلب آتشینت را نباشد کاش دنیا باب دندان محبانت که عمری خورده‌ای افطارها نان جوینت را :: هزاران سفره وا کردند در دنیا مراقب باش نگیرد لقمه‌اش از تو امیر المؤمنینت را حسن معارف وند . @HassanMaarefvand
دارم از هوش می روم دیگر همسرت را صدا بزن زهرا چقدر میروی به این خلوت؟ خب سری هم به ما بزن زهرا خلوت تو شبیه معراج است پله پله به سمتت آمده ام فکر اینکه نباشی آزار است قید دنیای بی تو را زده ام حال تو خوب نیست، می‌دانم اینقدَر بغض را به سینه نریز اینقدر فکر دلخوشیم نباش اینقدر گریه را نخند عزیز بال تو زخم خورده بود اما پا شدی پر زدی برای علی من بمیرم برای تو که چقدر این در آن در زدی برای علی کاش می‌شد که زودتر جان را برساند به لب همین آهم بعد تو زندگی من مرگ است بعد تو زندگی نمیخواهم* دوست دارم دوباره برخیزی تا که با شور و شین گریه کنیم پس بیا و بلند شو خانم تا برای حسین گریه کنیم خواهرش می رسد لب گودال ما بقی را خودت که میدانی او اخیّ الیّ میگوید تو بنیّ بنیّ میخوانی حسن معارف وند *: نفسی علی زفراتها محبوسه... @HassanMaarefvand
زخم زبون میزد به من دنیا همیشه زخم بدن راحت تر از زخمای نیشه جوری زدن خانوممو که هی میگفتن زهرا دیگه واسه علی زهرا نمیشه گفتم چرا به رفتنت اصرار داری گفتی میخوام ثابت کنم تو یار داری یادم نمیره با سراپای وجودم گفتم نرو زهرای من! تو بارداری... این غصه‌های کهنه، جا کرده تو سینه آره دیگه... دنیای بی زهرا همینه این زینبم غصه زیاد داره، بذارید حداقل دیگه منو اینجور نبینه سنگه خلاصه دشمن اصلی شیشه شد وقت رفتن دمدمای گرگ و میشه خون خیلی از تو رفته و خشکیده کامت آدم که زخمی باشه دائم تشنه میشه از تشنگی هر آدمی از حال میره با حالت زخمی شکسته بال میره فکر حسینم دردمو از یاد برده وقتی تک و تنها ته گودال میره حسن معارف وند @HassanMaarefvand
باز شد کم کم برایم روضه های دیگرش آنقدر باید بسوزم تا شوم خاکسترش از کسی که بار شیشه داشته این را بدان یک صدف گر بشکند آسیب بیند گوهرش تا به حالا یک چنین چیزی به گوشت خورده است یک کبوتر پر کشد با زخم بر بال و پرش؟ من نمی‌دانم چه شد آن روز ها اما شکست سینه و بازوی او، ای وای.. شاید هم سرش روضه ی دیوار و مسمار و در و کوچه بس است روضه یعنی رو بگیرد خانمی از همسرش حسن معارف وند @HassanMaarefvand
گوهر افتاد و شکسته شد صدف با سیلی، قلب منو گرفت هدف پا شدی ولی تعادل نداری مادرم کجا میری؟ از این طرف... صب تا شب نشون میدی هستی قوی شب تا صب تو حجره میشی منزوی جوری ضربه خوردی مادر، انگاری که دیگه نه می‌بینی... نه می‌شنوی... هرچی گفتم که نزن نزن می‌زد حرفا با خودش امام حسن می‌زد اینکه هیچیم نشد آزارم میده کاش یه دونه سیلی هم به من می‌زد حسن معارف وند @HassanMaarefvand
گریه کنان می‌رود، روز جزا در جحیم آنکه به دنیا کشید، تیغ به روی حسین حسن معارف وند @HassanMaarefvand
به میدان می‌روی و حرف چندانی نمی ماند چه باید کرد با آن کس که میدانی نمی ماند حسن معارف وند @HassanMaarefvand
زمزمه فاطمیه 1.mp3
4.13M
زمزمه روضه بند اول نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه بمون بمون که موندنت شبیه آب رو آتیشه نفس بکش عزیزِ من تو رو بخاطر حسن همش تو خواب داره میگه نزن نزن نزن نزن زندگیمو خراب نکن جونمو انقد آب نکن غصه جای نون میخورم گندمو آسیاب نکن ----------- بند دوم زمونه رو ببین آخه چجوری داره میگذره اگه میری برو ولی قرارمون یادت نره بدونِ تو بدونْ همه میشیم همیشه زابراه یادت نره بیای کنار من کنار قتلگاه حسینمون چه بی‌گناه می‌افته توی قتلگاه نگاه زینبه به اون نگاه اون به خیمه‌گاه ---------- صدا: حاج حسین آل حبیب شعر: @HassanMaarefvand
استیصال
زمزمه روضه بند اول نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه بمون بمون که موندنت شبیه آب رو آتیشه نفس
1_2432673701.ogg
177.7K
نرو نرو که رفتنت برام گرون تموم میشه... . . . اجرا بصورت واحد کند صدا: برادر سعید شعبانی @HassanMaarefvand
گفتند نیست از شب یلدا بلندتر پُر واضح است شام غریبان ندیده اند @HassanMaarefvand
همه‌ی عمر برای تو غزل می‌خوانم تا نگاهم کنی و حفظ شود ایمانم آن کسی را که تو را یار نشد یادت هست؟ راه کج کرد و نیامد طرفت؟٬ من آنم زود برگرد، بیا، صبر مرا خواهد کشت جگرم خون شده با سر زنش دندانم حال من ابری و ابری‌تر و ابری‌تر شد که فقط منتظرم، منتظر بارانم و اگر غرق در امیدم، از این جمله‌ی توست: «از تو به حال تو آگاه‌ترم، می‌دانم» . حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand
در بی‌تبی بر لحظه‌ی تب می‌خورم غبطه بعداً به احوالات امشب می‌خورم غبطه وقتی که از ذکر خدا دورم چه بد حالم حتی به حال «خشکه مذهب» می‌خورم غبطه گاهی «نمی‌دانم نمی‌دانم» ولی خوبم گاهی به آن جهل مرکب می‌خورم غبطه وقتی که راحت تر ز من او اشک می‌ریزد آنجا به حال این مخاطب می‌خورم غبطه ای خوش به حال آن کسی که پیر شد در عشق آری به آن قد مُحدّب می‌خورم غبطه :: پنجاه سال او با تو بوده من سه‌سال، آری خیلی به حال عمه زینب می‌خورم غبطه این «زخم» بوسیده لبت را زودتر از من بابا به زخمت روی هر لب می‌خورم غبطه ای کاش جای تو، تن من زیر و رو می‌شد خیلی به جسم نامرتب می‌خورم غبطه حسن معارف وند @HassanMaarefvand
خدایی که به سمت خویش، راهی دست و پا کرده برای راه یوسف نیز، چاهی دست و پا کرده به زحمت، پلک‌های من، میان بغض اشک آلود برای دیدن مِهرش، نگاهی دست و پا کرده چنان آغوش وا کرده به روی هر گنهکاری که زاهد هم به شوق او گناهی دست و پا کرده شبیه آن کهنسالم، که در اوج تهی دستی تمام ثروت خود را، به آهی دست و پا کرده همیشه می کشم آهی، برای غربت شاهی که از اهل و عیال خود، سپاهی دست و پا کرده حسن معارف وند @HassanMaarefvand
ابیات خواندنیِ قصیده ای از عمان سامانی در مدح امیرالمؤمنین علیه السلام . . . به پرده بود جمالِ جمیلِ عزّوجل به خویش خواست کند جلوه‌ای به صبح ازل چو خواست آن که جمالِ جمیل بنماید علی شد آینه، خیرالکلام قَلَّ وَ دَل من از مفصل این نکته مجملی گفتم تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل به درد، مایل از آن‌سان که دیگران به دوا به زهر، مایل از آن‌سان که دیگران به عسل به آب، تشنه و آبی ندیده جز خنجر به شهد، مایل و شهدی نخورده چون حنظل چو شیر شرزه در آید چه جای تعریفست ز گرگِ پیر و شغالِ ضعیف و روبه شَل پس از خدای، تو باشی اجلّ ممدوحان به جاه و رتبه و «عمان» ز مادحانِ اقل تو محییِ ازل و چاکر تو مستهلک تو معطی ابد و مادح تو مستأصل ... @HassanMaarefvand
کسی که گفت، به گل نسبتی است روی تو را فزود قدر گل و بُرد آبروی تو را @HassanMaarefvand
گر سیر کعبه و دِیْر، ور خانقاه کردم غیر از تو کس ندیدم، هرجا نگاه کردم قصد و مرادم از سیر، روی تو بود لاغیر گر سیر کعبه و دیر، ور خانقاه کردم دیدم که بود کوهی، اندر برابر کاه عفو ترا مطابق، با هر گناه کردم جز دعوی «اناالحق » نشنیدم از زبانش گوش دل از حقیقت، بر هر گیاه کردم اثبات گشت بر من، از یک نفس به «اِلّا» تا نفی ماسِوا را، با «لااله» کردم گر شد نمد کلاهم، مسکین مخوان، که شاهم در فقرْ پادشاهی، با این کلاه کردم بیخود نیافتم من، بر آبِ زندگی دست روشن ضمیر پیری، هادی راه کردم نی نی که هادی ام بود، خضر زمانه نی نی خود آب زندگی بود، من اشتباه کردم در هر قضا که رو داد، او را معین گرفتم در هر بلا که آمد، او را پناه کردم «عمان» اگر کلاهم، شاهانه شد عجب نیست دیریست با گدایی، خدمت به شاه کردم @HassanMaarefvand
علیه السلام رجب مثل بهاراست و رجب چون عیدِ هرساله است عجب حال خوشی! آری.. مُحَوِّل حولِ احوال است اگر پرواز ممکن نیست، دیگر مشکل از بال است‌ زبان من که جای خود، زبانِ واژه هم لال است چه دارم تا بگویم از تو ای قُدس همایونی؟! من از هستی بگویم، ابتدا تا آخرش هستی اگر از آسمان گویم، تو پهناورترش هستی سری بین سران باشد، از آن سر سرترش هستی من از هر بهترینی هم بگویم، بهترش هستی نمی‌گنجد خصوصیات تو در هیچ مضمونی به یُمن جشن میلادت دگرگون است احوالم «رسیدن» را تقاضا می‌کنم از تو، که من کالم همینکه هیچ‌کس حتی شبیهت نیست خوشحالم گدای توست بی تردید، هر عالِم در این عالَم ز رازی ها گرفته تا ابوریحانِ بیرونی درست است اینکه باقر هستی و در علم پاینده شکافی دِه به سنگِ بین راهم، ای شکافنده! نبودم در عیار شیعیانت.. آه.. شرمنده! جدا از اینکه بودی ماضی و هستی در آینده تو امروزی، تو حالایی، تو الآنی، تو اکنونی تو اکنون در همه عالم، به هر دردی دوا هستی تو اکنون از دوا هم بیشتر هستی، شِفا هستی به قدری هرکجا هستی، نمی‌دانم کجا هستی شنیدم همچنان چون کودکی‌ات کربلا هستی دعایی کن که دل‌ها خسته‌اند از زخم و دل‌خونی :: الا ای علم! اگر هستی به طِب، درمان‌گر تَب‌ها اگر راه و نشانی با ستاره در دل شب‌ها اگر با تکیه بر تو می‌نویسند از تو مطلب‌ها اگر هستی و اسمی از تو جاری هست بر لب‌ها به اولاد امیرالمؤمنین - ای علم - مدیونی حسن_معارف_وند @HassanMaarefvand