fadaeian-muharam96-10 (3).mp3
17.97M
📋ای تن خسته به گودال زِ پا افتاده
#سبک_روضه / *بخش اول صوت*
#روضه_امام_حسین (ع)
#روضه_شام_غریبان
#شب_یازدهم_محرم
مداحیهای کربلایی سیدرضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای تن خسته به گودال زِ پا افتاده
تنت اینجاست سرت پس به کجا افتاده؟
هیچکس این بدن خُرد تو را جمع نکرد
بس که اعضاء ز اعضاء جدا افتاده
دست بر شال کمربند گرفتی از چه؟
بر تنت جای سم اسب چرا افتاده؟
با گلوی تو چه کرده مگر شمر لعین
بارها خنجرش انگار خطا افتاده
*شاعر : #محمود_ژولیده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مبلغان پیشرفت(💠سطح تکمیلی۲)
📋ای تن خسته به گودال زِ پا افتاده #سبک_روضه / *بخش اول صوت* #روضه_امام_حسین (ع) #روضه_شام_غریبان #
*بخش دوم صوت*
#روضه_شام_غریبان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نفس توی سینه به آخر رسید
داره لحظهی واهمه میرسه
صدای بُنیَّ بُنیَّ میاد
داره مادرت فاطمه میرسه
غم رفتنت آتیشم میزنه
برادر گلوتو نشونم نده
گلایه نمیکردم اما داداش
خودت میدونی که جدایی بده
تو هیچ وقت اجازه ندادی داداش
برنجونه هیچکی دلِ زینبو
تو وقتی بری کی میتونه آخه
حفاظت کنه محمل زینبو
یه کابوسی دیدم که این آخرا
داره ذهن من رو غمش میخوره
دیدم افتادی گوشهی قتلگاه
سرت رو یکی از قفا میبره
دیدم گرگا دارن تو رو میبَرن
یکی هم به موی تو چنگ میزنه
یکی سمت خیمهت میاد و یکی
برادر به جسم تو سنگ میزنه
یکی اسبشو داره زین میکنه
یکی با غضب سمت گودال رفت
زمین و زمان تیره و تار شد
به اینجا رسید مادر از حال رفت
همه ترسم اینه که پیش رباب
سرِ تو برادر به نیزه نره
تو از اون طرف دلشوره داری و
یه وقتی سنان سمت خیمه نره
یه روضه واسهت تا ابد میمونه
به دست اونایی که خیلی بدن
تنت له میشه ارباً اربا میشه
آخه اسبا رو نعل تازه زدن
مثل بچگی واسه راه رفتنم
باید دستمو تو بگیری برم
منی که اسیر تو بودم حسین
کجا باید حالا اسیری برم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خوشی به زینب دیگه حروم شد
کار حسینش دیگه تموم شد
سرا به نیزه
از سرِ نیزهها میریزه خون تازه
اسبا میان برای تشییع جنازه
دخترا موندن و یه مشت چشای هرزه
رو سرِ زینب آتیشه، وای وای وای وای
تازه غمش شروع میشه، وای وای وای وای
زینبه و شام بلا، وای وای وای وای
محلهی یهودیا، وای وای وای وای
خیمهها سوخته ، چادرا سوخته
دست و پاهای دخترا سوخته
دلا شکسته
بالای هر جنازه یک بچه نشسته
این همه دختر یتیم، یه زن خسته
اشکاشونو پاک میکنه با دست بسته
یکی بالاسرِ باباش، وای وای وای وای
یکی پیش نعش داداش، وای وای وای وای
باباشو رو نیزه دیده، وای وای وای وای
کتک نخورده جون میده، وای وای وای وای
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مثل امروز عصری، خیمهها رو آتیش زدن؛ اون نانجیب صدا زد " مَن یَنتَدِبُ لِلحسین " ( کیا حاضرن سوار اسب بشن رو این بدنها با اسب بتازن؟ )
ده نفر دست بلند کردن. سوار اسب شدن، انقدر رو این بدنها تاختند؛ وقتی اومدن پیش ابن زیاد، ده نفر اومدن گفتن ما جایزه میخوایم. اون نامرد پرسید شما کی هستین؟ گفتن ما یه کاری تو کربلا کردیم هیچکس همچین کاری نکرده، باید خیلی به ما جایزه بدید.
-چی کار کردید شماها؟
-اونموقعی که همه داشتن غارت میکردن، ما سوار اسبهامون شدیم، اینقدر رو بدنها تاختیم، صدای شکستن استخوانها رو میشنیدیم.
(بریم درِ خونه حضرت زهرا)
اون نامرد هم میگفت صدای نفسهای فاطمه رو میشنیدم؛ میدونستم کی پشت دره، فلذا با بغضی که از علی داشتم، هرچی توان داشتم تو پاهام ریختم.....
یازهرا....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ