#خنده_تاخاڪریز
.
﴿🦋﴾روزهایاولیكه خرمشهر آزاد شدهبود تویكوچهپس كوچههای شهر برایخودمانصفا میكرديم.
پشتديوار خانهمخروبهای به عربی نوشته بود
"عاشالصدام"
يکدفعه رانندهزد رویترمز و انگشتبه دهانگزيد
+پس اين مرتيكهآشفروشه!
آنوقتبه ما میگويند جانیوخائنومتجاوز!☹️
كسیكهبغل دستشنشسته بود گفت:
-پاکآبرومونرو بردیپسر،عاش،بيسواد يعنیزند باد!🤣
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
﴿🌱﴾در منطقهو موقعيتما آتشعراق سنگينبودخصوصاً خمپاره.
بچهها عصبانیشدند
چند شباز اينماجرا نگذشتهبود كهدو سهنفر از برادران،داوطلبانهرفتند سراغ عراقیها
صبحباچندقبضهخمپارهانداز برگشتند
پرسيدم:اينها ديگر چيه؟
گفتند: آشباجايش! پلو بدون ريگهكه نمیشه😂
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
آقا مهدیفرمانده گروهانماندرست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتیکه میرفتیمتو جیهمانکرد.
همانشبزدیم بهقلبدشمنوتختهگاز جلو رفتیم.
صبحکلهسحر بود و من نزدیکسنگر آقا مهدیبودم که ناغافلخمپارهای سوت کشانو بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز.
زمینو زمان بهمریختو موجانفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانهکوبید زمین.😅
نعرهزدم: یامهدی! یک هو دیدمصدای خفهایاز زیر میگوید:
«خونهخراب، بلند شو، تو کهمهدیرا کشتی!»😑
از جا جستم. خاکها را زدمکنار. آقا مهدیزیر آوار داشت میخندید.
خودم هم خنده ام گرفت!😂
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
حسينهی گردان خصوصاً در زمستان و با سرد شدن هوا، حكم صحرای عرفات را داشت.
خلوتی برای بيتوته كردن.
در تمامی ساعتهای شبانهروز هر وقت به آنجا میرفتی در گوشه و كنار آن اوركت يا پتويي به سر كشيده در حالراز و نياز با خدای خود بود.
همواره دو نفر از دوستان (البته از سرما) به حسينيه پناه برديم.
خلوت بود.
جز يك نفر كه در گوشهای چمباتمه زده و پشت به در ورودی مشغول ذكر و فكر بود.
.
احدی نبود.
سلامی داديم و نشستيم.
تازهچشممان داشت گرم میشد كه يک مرتبه آن اخوی عابد و زاهد از جا جست و با صدای بلند و بیخبر از حضور ما گفت:
آخ جان گيلاس! اين يكي ديگر سيب نبود.😍🍒
بله، كاشف به عمل آمد كه رفيق ما از شر
وسواس خناس به حسينيه گريخته و سرگرم كارشناسی كمپوتهای اهدايی بوده است.😂
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
اولین عملیاتیبود که شرکت میکردم. بسکه گفته بودند ممکناست موقع حرکتبه سوی مواضع دشمن،در دلشب عراقیهابپرند تو ستونوسرتانرا با سیممخصوصازجا بکنند
دچار وهموترسشدهبودم.
ساکت و بیصدا در یک ستون طولانی کهمثل مار در دشتیصاف میخزید،جلو میرفتیم.
جایینشستیم.
یک موقعدیدمکه یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس میزند.
کم مانده بود از ترس سکته کنم.
فهمیدم که همان عراقی سر پران است. تا دست طرف، رفت بالا، معطل نکردم.
با قنداق سلاحم محکم کوبیدم تو پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم. لحظاتی بعد عملیات شروع شد.
روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهانمانگفت:
دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیستکه کدام شیر پاک خوردهای به پهلویفرماندهکوبیده کههماناول بسم اللهدنده هایشخرد و روانهیعقبشده.
از ترسصدایشرا در نیاوردمکه آن
«شیر پاک خورده» من بوده ام!:😰😂
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
وسط عملياتخيبر،احمدیخودش را آماده كرد تا هليكوپتری را كه از روبهرو ميآمد، هدف بگيرد.
هليكوپتر كه به خاكريز نزديك شد، احمدي موشك را روی دوش گرفت و پس از نشانهگيریآن را شليکكرد.
موشک از كنار هليكوپتر رد شد.
خوب كه نگاه كردم ديدم هليكوپتر شروع كرد به شليك موشک.
احمدیكه دود حاصل از شليک موشک ها را ديد، به خيال اينكه موشک خودش به هليكوپتر اصابت كرده، كف دست هايش را به هم كوبيد وتوي خاكريز بالا و پايين پريد و با خوشحالي گفت:
ـ زدم زدم... زدم زدم...
ولي تا موشک های هليكوپتر روی خاكريز خورد و منفجر شدند، احمدی كه ديد بدجوری خراب كرده، برای اينكه ضايع نشود و خودش را كنترل كند، باهمان حال شادي و خنده و در حالي كه دست ميزد ادامه داد:
ـ زدم زدم...نزدم نزدم...نزدمنزدم...
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
پسر فوقالعادهبامزه و دوستداشتنی بود.
بهشمیگفتند«آدم آهنی» يک جای سالم در بدن نداشت.🤯
يک آبكشبهتماممعنابود.😂
آنقدر طیاين چند سالجنگتير وتركش خوردهبود كهكلكسيونتير و تركششده بود.
.
دست به هر كجایبدنشمیگذاشتیجای زخمو جراحتكهنهو تازهبود.
اگر كسی نمیدانست و جايپی زخمش را محكم فشار میداد و دردش میآمد، نمیگفتمثلا
ًآخ آخ آخ آخ آخ يا درد آمد فشار نده
بلكه با يک ملاحتخاصیعملياتیرا به زبانمیآورد كهآن زخمو جراحترا آنجا داشت.
.
مثلاً كتفراستش را اگر كسیمحكم میگرفت ميگفت:
+آخ بيتالمقدس
واگر كمیپايينتر رادستمیزد میگفت:
+آخ والفجر مقدماتیو همينطور
+آخ فتحالمبين
+آخ كربلاي پنج و......
تا آخر بچهها هم عمداً اذيتش میكردند و صدايش را به اصطلاح در میاوردند
تاشايد تقويم عملياتها را مرور كرده باشند.😂💜
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
#خنده_تاخاڪریز
.
خرمشهر بوديم
آشپز وكمک آشپز تازه وارد بودند و با شوخی بچهها ناآشنا
آشپز سفرهرو انداخت وسط سنگر و بعد بشقابها رو چيد جلوی بچه ها.
رفتنون بيارهكهعليرضابلند شد و
گفت:
بچه ها ! يادتون نره !
آشپزاومد و تند و تند دوتا نون گذاشت جلوی هر نفر ورفت.
بچه ها تند نون هارو گذاشتند زير پيراهنشون.
كمک آشپز اومد نگاه سفره كرد.
تعجب كرد.
تند و تند براي هرنفر دوتا كوكو گذاشت ورفت.
.
بچه ها با سرعت كوكوها رو گذاشتند لای نون هایی كه زير پيراهنشون بود.
آشپز و كمک آشپز اومدن بالا سر بچه ها. زلزدند به سفره.
بچه ها شروع كردند به گفتن شعار هميشگی:
ما گشنمونه ياالله !
.
كه حاجی داخل سنگر شد و
گفت:
-چهخبره؟!
آشپز دويد روبرویحاجی
+حاجی،اينها ديگه كيند!
كجا بودند!
ديوونهاند يا موجی؟!
فرمانده با خنده پرسيد
-چي شده؟
.
+تو يه چشم بهم زدن مثل آفريقائی های گشنه هرچی بود بلعيدند!!😤
آشپز داشت بلبل زبونیميكرد
كه بچه ها نونها و كوكوهارو يواشكی گذاشتند تو سفره.
-اين بيچاره ها كه هنوز غذاهاشون رو نخوردند!
آشپز نگاه سفره كرد.
كمی چشماشو باز وبسته كرد.😨
با تعجب سرش رو تكونی داد
+جل الخالق،اينهاديونهاند يا اجنه؟!
و بعد رفتتو آشپزخونه
هنوز نرفته بود كه صدایخندهیبچهها سنگرو لرزوند😂
.
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
『😂🌿>
یڪروحانیداشتیم
هروقت عملیاتبود یڪسره دعاوتوسل وگریـه وزاریمیڪرد.🕊|
.
آقااینقدر ڪه تو هرعملیاتیقراربـود شرڪتڪنه اون عملیاتڪنسلمیشد
این آخریها بهشنمیگفتیم عملیاتداریم؛
والا..😅|
.
اونوقت عملیاتبـرقرار بود.
شبعملیات بود با بچـهها توسل پیداڪردیم بـه اهلبیت وحسابی گریهو زاری آماده میشدیم بـرایعملیات
من یڪ جڪ گفتم همهترڪیدن؛☺️|
.
گفتن:
سید الان حالمون خوببود وقت جڪ نبودڪه!!
گفتم:
آنتیشهادته دڪتر تجویزڪرده
حالا باخیالراحت برین عملیات..😉|
.
#خنده_تاخاڪریز
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥
. . .
اسیرشدهبودیم
قرار شد بچهها براخانوادههاشوننامه بنویسن
بین اسرا چندتابیسواد وکمسوادهم بودند کهنمیتونستنسنامهبنویسن
اونروزا چند تا کتاببرامونآوردهبودن ڪهنهج البلاغههم لابهلاشونبود📚|
.
یه روز یکی از بچه های کم سواد اومد و بهم گفت:
مننمیتونمنامهبنویسم
از نهج البلاغهیکی از نامه هایکوتاه امیرالمومنین﴿؏﴾رو نوشتمرویاینکاغذ
میخوامبفرستمشبرا بابام☺️|
.
نامهرو گرفتم وخوندم
از خنده روده بُر شدم😂|
بندهخدا
نامهیامیرالمومنین﴿؏﴾به معاویهرو برداشتهوبرایباباشنوشتهبود😅|
.
#خنده_تاخاڪریز
#طنز
↳•|❥ @Bezibaeeyekrooya •|❥