eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6.5هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
2 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمری‌است در پناه جوادالائمه‌ایم🌴 🌷الهی بحقّ جوادالائمه علیه السلام، عجّل لولیک الفرج... شهادت جانسوز حضرت امام جواد (علیه السلام) بر تمامی شیعیان تسلیت باد🏴 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
به وقت بهشت 🌱
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم⚜ #رمان_بشری #به_قلم_میم‌مهاجر #برگ16
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 امیر گل‌ها را جلوی صورت بشری برد و روی گونه‌اش کشید. بشری چشم‌هایش را بست. چند لحظه چشم‌هایش بسته بود تا این‌که با صدای تیکی پلکش را باز کرد. امیر با لبخند جذابش گوشی به دست نگاهش می‌کرد. _یه عکس هنری توپ! موبایل را به طرف بشری گرفت. حق با امیر بود. لب‌هایش پشت کتاب مشخص نبود. پلک‌‌های بسته‌اش با دو تا رز بنفش توی دست مردانه‌ی امیر حسابی عکس را دیدنی کرده بودند‌. -طرفت که خوشگل باشه، عکسا همه توپ می‌افتن. رنگ گل‌ها به دل بشری نشسته بود. اگر وقت دیگری بود، حتماً از ذوق بالا و پایین می‌پرید اما حالا بهتر می‌دید که سرد رفتار کند. گل‌ها را نگرفت تا این‌که امیر به زور توی بغلش گذاشتشان. -اِ. خراب می‌شن! _خب نمی‌گیری از دستم! بشری گل‌ها را گرفت. یک تشکر خشک و خالی کرد. سردی رفتارش به وضوح پیدا بود اما امیر خودش رو از تک و تا نینداخت. کتاب را از دست بشری گرفت و روی عسلی گذاشت. جعبه‌ی طلایی رنگ با توپ توپی‌های قرمز را جلوی بشری گرفت. _قابل فینگیلی‌ام‌و نداره. جعبه‌ی خوش رنگ با چشم‌های بشری بازی می‌کرد. بشری بین گرفتن و نگرفتن دو دل بود اما دلش نمی‌آمد دست امیر را رد کند. همچین رفتاری توی خون بشری نبود. _ممنون. امیر به جعبه اشاره کرد. _بازش کن. بشری در جعبه رو برداشت. یکی یکی زرافه‌ها را بیرون آورد. خنده‌اش گرفت. _راضی به زحمت نبودم. _چه زحمتی خانوم گل؟ امیر نشست کنار بشری. _تا الآن برات کم گذاشتم. ببخش. بشری سرش پایین بود و مجسمه‌ها توی دست‌هایش اما نگاهش نه. معلوم نبود دارد کجا سیر می‌کند. من از این کمبودا نداشتم. چیزی که من‌و ناراحت می‌کرد، حرفایی بود که حقم نبود بهم بگی. که پاک کردنشون از صفحه‌ی مغزم و دلم کار خیلی سختیه. _بشری! بشری بی‌حرف به امیر نگاه کرد. _خوشت نیومد؟ بشری خیلی تلخ لبخند زد. _تا حالا کار فانتزی از این قشنگ‌تر ندیده بودم. امیر پیشانی بشری را بوسید. _مبارکت باشه نفسم. بشری انگشت ظریفش را روی گل‌سر بنفش مجسمه گذاشت. _چه خوش‌رنگ! _سلیقه‌اش با تو یکی بوده. بشری خندید. با این خنده‌اش انگار در بهشت را برای امیر باز کردند. امیر لپش را کشید. _خوشگل می‌خندی تو! دوست دارم همیشه بخندی. بشری مجسمه‌ها زا کنار کتاب گذاشت‌. باز هم تشکر کرد. _ممنون. _ممنون چی؟ بشری سوالی به امیر نگاه کرد. امیر گفت: دوباره بگو. ممنون چی؟ بشری متوجه‌ی منظورش نمی‌شد. سرش را تکان داد ‌که چی می‌گی؟! _ای بابا. ممنون خشک و خالی؟ قبلاً چی می‌گفتی؟ یه چیزی باید پشت ممنون بیاد. بشری گیج‌تر از قبل نگاهش می‌کرد. -باید بگی ممنون امیرم! بشری در دل گفت: چه دل خوشی داری تو! امیر ادامه داد: البته همون امیرم بگی کافیه. ممنون لازم نیست. بشری فکر کرد امیر پرحرف شده! حوصله‌ای برای این حرف‌ها نداشت. صدای زهراسادات را شنیدند. _امیر! مادر بیا این‌و ببر بالا. امیر بلند شد. _ الآن برمی‌گردم. با رفتن امیر بشری باز کتاب را برداشت. کاش مامان بفرستدت دنبال کاری. حالا حالا نیای. اما امیر زود برگشت. با یک سینی پر. _باز کتاب‌ دست گرفتی؟ این‌و بذار وقتی آقات نیست بخون. سینی را گذاشت وسط تخت. خودش هم چهارزانو نشست. فنجان را داد دست بشزی. _بخور سرد میشه. امیر داشت میوه پوست می‌گرفت. زیر نگاه بشری. دست‌های درشتش با حوصله پوست سیب را حلقه می‌کرد. یک تکه سیب را زد سر چاقو. _بفرمایید بانو. _میل ندارم. امیر سیب را چسباند جلوی دهان بشری. _بخور. حرفم نباشه. بشری بق کرد. _خب دختر خوبی باش تا بهت زور نگم. و تکه‌ سیب بعدی را گرفت جلوی بشری. دهان بشری پر بود. قورتش داد. _می‌خوای خفه‌ام کنی. _دشمنت‌و خفه می‌کنم. تند تند بجویی که خفه نمی‌شی. آرام می‌جوید و امیر با عشق نگاهش می‌کرد. طوری که بشری سرش را پایین انداخت. نکن امیر! من‌و دوباره بدعادت نکن. نذار دوباره برگردم به جای اولم. بذار همه چی راحت تموم بشه. بذار به درد خودم بمیرم. برو به زندگیت برس. _کجا رو نگاه می‌کنی عزیزم!؟ چشم‌های بشری خیس بود. خودش خبر نداشت. به امیر نگاه کرد. ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است🚫 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
📣📣📣 کانال VIP رمان بشری♥️ 😍😍 کانال خصوصی برای عزیزانی که برای خوندن رمان بشری عجولند☺️ دوستانی که مایل هستید مبلغ ۳۵۰۰۰ تومان رو به این شماره حساب به نام خلیلی واریز کنید 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کنید @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال کنند😊🌹 توی این کانال روزانه ۱۰ برگ از رمان بین ساعت ۱۷ تا ۱۸ ارسال می‌شود. 📖🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عهد.mp3
21.59M
صوت قرائت دعای‌عهد قرار صبحگاهی به وقت بهشتی‌ها🦋 فقط هشت دقیقه وقت بذاریم🥀 ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
🌿🌿🌿 ✨رو به شش‌گوشه‌ترین قبله‌ی عالم، هر روز . . .بردن نام حسین‌ابن‌علی می‌چسبد؛ 💠السلام‌علی‌الحسین 💠و‌علی‌علی‌ابن‌الحسین 💠وعلی‌اولادالحسین 💠وعلی‌اصحاب‌الحسین ♥️ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠⚜💠 کی می‌شود تو ما را ببینی و ما تو را؟ 💠 🌤 💠 ♥️ 💠 اَینَ‌المُنتَقَم؟! ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮     @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠💠💠💞💠 ثمره‌ی ازدواج امیرالمومنین علیه‌السلام با زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها یازده امام است که تمام آن‌چه را شیطان برای خدشه در دین پیامبر اکرم صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم آورده بود، از بین برد. 🖊استاد الهی ♥️سال‌روز اردواج علی و زهرا ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها: ⚜السَّعِيدَ كُلَّ السَّعِيدِ حَقَّ السَّعِيدِ مَنْ أَحَبَّ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ مَوْتِهِ وَ إِنَّ الشَّقِيَّ كُلَّ الشَّقِيِّ حَقَّ الشَّقِيِّ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ. خوشبخت واقعی و تمام‌عیار کسی است که علی علیه‌السلام را در دوران حیاتش و پس از آن دوست بدارد و بدبخت واقعی و تمام‌عیار کسی است که علی علیه‌السلام را در دوران حیاتش و پس از آن دشمن بدارد.⚜ 📚 الامالی شیخ صدوق ص۱۸۲. ۱۷ روز تا عید الله‌الاکبر  عید غدیر خم🌴 ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
💠💠🌿💠 ⚜امام جواد علیه‌السلام می‌فرمایند: «و کیف ینجو من الله طالبه» ✨چطور نجات می‌یابد کسی که خداوند طالبش است؟ 📚بحارالانوار. ج۶۸. ص۱۰۰ ╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮    @In_heaventime  ╰━━⊰⚜⚜⊱━━╯
📣📣📣 کانال VIP رمان بشری♥️ 😍😍 کانال خصوصی برای عزیزانی که برای خوندن رمان بشری عجولند☺️ دوستانی که مایل هستید مبلغ ۳۵۰۰۰ تومان رو به این شماره حساب به نام خلیلی واریز کنید 6273 8110 8062 3918 و عکس فیش واریزی و شماره‌ی پیگیری رو به این آیدی ارسال کنید @Heaven_add تا لینک کانال خصوصی رو برای شما ارسال کنند😊🌹 توی این کانال روزانه ۱۰ برگ از رمان بین ساعت ۱۷ تا ۱۸ ارسال می‌شود. 📖🌹