eitaa logo
به وقت بهشت 🌱
6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
3 فایل
💠وَأُفَوِّضُ أَمْرِ‌ی إِلَی‌اللَّه إِنَّ‌اللهَ بَصِیرٌ‌ بِالْعِبَاد 🚫کپی یا انتشار حتی با ذکر نام نویسنده حرام است🚫 تبلیغات ارزان https://eitaa.com/tablighattarzan عضو انجمن رمان آنلاین ایتا🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
💠💠💠✨ 💠💠✨ 💠✨                 ⚜بِسم‌ِالله‌ِالرَّحمَنِ‌الرَّحیم کپی‌حرام🚫 سوفی، بشری را به بازارهای سنتی که همیشه قبل از کریسمس در آلمان بر پا می‌شد برد. غرفه‌های کوچک و بزرگ که همه را به وجد می‌آورد. از لوازم تزئینی گرفته تا اسباب بازی و شیرینی‌های سنتی جور و واجور که دهان همه را آب می‌انداخت. سوفی همان لحظات اول چند کیسه خرید کرده بود. از همه‌ی چیزهایی که در خانه خودشان برای کریسمس آماده می‌کردند ولی بشری فقط یک عروسک خرگوش سفید و صورتی که کوکی بود، خرید. یک تاج گل رو میزی با چهار شمع هم دید که خیلی به دلش نشست. سوفی می‌گفت: -این تاج گل ظهور هست. بعضی از آلمانیا هر یکشنبه دسامبر یک شمع رو روشن می‌کنند، بعضی‌ها هم روز آخر دسامبر که همه خانواده هم جمع باشن، شمع‌ها رو روشن می‌کنند. این یه سنت کریسمس تو آلمان هست. بشری دید که با این حساب نمی‌تونه اون تاج گل رو بخره. چون نماد کریسمس بود و متعلق به مسیحی‌ها و آلمانی‌ها؛ -آها! خیلی قشنگه ولی برش نداشت. از کنارش گذشت و باز همراه سوفی مشغول گشتن غرفه‌ها شد. آشنا شدن با آداب و رسوم دیاری دیگر همیشه برای انسان‌ها جالب بوده و بشری با آن روحیه‌ی لطیفش از دیدن آن‌ها لذت می‌برد. از خوراکی‌ها هم که نمی‌توانست چیزی بردارد. همه خانگی بودند و بدون آرم حلال. پا روی دلش گذاشت و از کنار آن‌ها هم گذشت. با این‌که نمی‌خواست دوستش را تنها بگذارد اما دیگر خسته شده بود و توانی برای ایستادن و راه رفتن در خودش نمی‌دید. کیسه‌های خرید را از دست سوفی گرفت. -میشه من این وسط میدون بشینم تا تو بقیه خریدات رو انجام بدی؟ سوفی حق به بشری می‌داد. خبر داشت که اکثر شب‌ها تا دیروقت به خاطر درس و مقاله‌اش بیدار است. کار کنار تحصیل هم که جدیدا اضافه شده بود و از ظهر هم که مشغول درست کردن درخت کریسمس بود. جایی روی یکی از صندلی‌های سنگی نشست و نایلون‌های خرید را هم کنارش گذاشت. عروسک مخملی و خزی را در دست گرفت و با دیدن دندان‌های بلند بامزه‌ی خرگوش خنده‌اش گرفت. این را برای ضحا می‌خواست. متوجه شد کسی آن سمت صندلی نشست. از لباس‌هایش حدس می‌زد که یک مرد باشد. طبق حساسیت‌های پدرش که گفته بود چهارچشمی مواظب اطرافت باش، نیم نگاهی به کنارش انداخت و دید که آن مرد آدلف است. گردنش را به طرف بشری کشید. -بامزه‌اس! -سلام حرف دیگری نزد. همان‌طور که نگاهش به خرگوش بود، کیسه‌های سوفی را می‌پایید. به ساعتش نگاه کرد. امروز کلی از برنامه‌اش عقب افتاده بود. می‌خواست طوری درس‌هایش را مرور کند که به خاطر کار، چیزی عقب نماند اما حالا وسط بازار کریسمس نشسته بود در حالی که خورشید داشت غروب می‌کرد. -فکر نمی‌کردم برای یه مسلمان جایی تو بازار مسیحی‌ها باشه خرگوش مخملی را داخل کیسه پلاستیکی گذاشت. با خودش زمزمه کرد. چه نشستی آقای آدلف؟ بعضی از مردم ما میلیون میلیون از پولهاشون رو خرج برگزاری جشن کریسمس می‌کنن. جشنی که نه ربطی به فرهنگ اونا داره و نه صنمی با دینشون! نفس سنگینی کشید. بعد همون‌ها از مخارجی که مردم برای مراسمات خودمون صرف می‌کنن ایراد می‌گیرن و صد متر زبون دراز می‌کنند که مگه فقیر نداریم؟ چرا این بریز بپاش‌ها رو مثلا برای محرم می‌کنید!! -من برای همراهی دوستم اومدم و فکر نمی‌کنم دیدن چند غرفه‌ی کریسمس ایرادی به مسلمانی من وارد کنه. این‌جا هم مثل هر شهر دیگه‌ای آداب سال نو خودش رو داره و خوبه که من چند وقتی که مهمون این مردم هستم از آداب و رسومشون هم چیزی یاد بگیرم -یعنی می‌خواین بگین مخالف کریسمس نیستین؟ -چه مخالفتی؟ شما جشن سال نو رو می‌گیرید. همون ‌طور که ما ایرانی‌ها هم واسه نوروزمون جشن داریم. حضرت عیسی مسیح برای مسلمان‌ها هم محترم هستن. ایشون پیامبر خدا بودن و پیامبر ما دینی رو آورد که تکمیل کننده آیین مسیحیت بود -پس چرا اون تاج گل رو نخریدین!؟ لحظه‌ای مکث کرد. پس تو تو بازار من رو تعقیب می‌کردی! بعد همچین اومده این‌جا نشسته که من فکر کنم اتفاقی من رو دیده... -مخالفتی با این چیزها ندارم اما این‌ها رسومات اروپایی‌هاست و مختص خودتون نخواست بگوید که من نمی‌خواهم چیزی را بخرم و نگه‌داری کنم که ممکن است ترویج فرهنگ اروپا باشد. نگفت که اسلام به من این اجازه را نمی‌دهد. به گمان خودش نیازی به گفتن احکام دینی‌اش نبود. حتی طوری حرف نزد که لطمه‌ای به مسیحیت وارد کرده باشد. دوست نداشت چهره‌ای خشک و خشن از اسلام به نمایش بگذارد. فکر کرد چه نیازی به گفتن کامل حقیقت هست؟ وقتی می‌تواند به آرامی از کنار این موضوع عبور کند؟ چرا بگویم ترویج فرهنگ اروپا رو نمی‌کنم؟ وقتی یه اروپایی مقابلم نشسته و این حرف مطمئنا ناراحتش می‌کنه؛ حالا گفتن یا نگفتن این حرف که لطمه‌ای به اعتقاد و آسیبی به دینم وارد نمی‌کنه... ✍🏻 کپی یا انتشار به هر شکل است