12_13920813_Karimi-Shab_01_Moharam_1392-chizar-004_(www.rasekhoon.net).mp3
6.69M
می میرم از صدای تو
سر می ذارم به پای تو
مردن عشقه برای تو
رو خاک کربلای تو
#کریمی
✅ثواب گریه بر امام حسین(ع)
✍امام رضا(ع) فرمودند: هر مؤمنی که به خاطر شهادت امام حسین(ع) گریه کند تا اشکش بر گونههایش جاری گردد، خداوند منان غرفهای در بهشت به او دهد که مدتها در آن ساکن گردد. و هر مؤمنی به خاطر آزاری که از دشمنان ما در دنیا به ما رسیده گریه کند تا اشکش بر گونههایش جاری شود، خداوند متعال در بهشت به او جایگاه شایستهای دهد و هر مؤمنی در راه ما اذیت و ازاری به او رسد پس بگرید تا اشکش بر گونههایش جاری گردد، خداوند متعال آزار و ناراحتی را از او بگرداند و در روز قیامت از غضب و آتش دوزخ در امانش قرار دهد
📚کامل الزیارات/صفحه ۳۲۲
💠: @karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۱۷) 📝 .............. علی گفت این چه وضع نظافت است آقا؟ ظرف ه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۱۸) 📝
................
🌾 لبخند رضایت فرمانده لشکر دل همه مان را شاد کرد.☺️
نمی خواست برود . اما مجبور بود .
با شهردار سوار تویوتاشدند, دست برامان تکان دادند و رفتند.
از خوشحالی در پوستمان نمی گنجیدیم.☺️
فکر نمی کردیم فرمانده لشکر این قدر از آموزش ما راضی باشد.به همه مان نگفت, فقط به کریم گفت. آن هم پنهانی. و اینکه هنوز دوماه تا عملیات مانده. بچه ها خیلی خوب پیشرفت کرده اند. انتظارش را نداشتم.
کریم گفت : فرمانده گفته سخت بگیرم. گفته : تا می توانید شکستن خط فرضی دشمن را تمرین کنید. گفته : البته با توکل.✨
هنوز گردو غبار تویوتا ننشسته بود روی زمین که سروکله سه نفر پیدا شد , سوار بر موتور تریل , خاک آلود و حتم خسته.
نفر جلویی موتور را زد روی جَک و چفیه خاکی را از روی صورتش برداشت.
کریم به من گفت : انگار باز هم مهمان داریم , برویم پیشواز.🙂
دو نفر از اطلاعات عملیات لشکر بودند, " #حمیدی نور" و " #پولکی " , و آن سومی ناشناس. یعنی به چشم ما ناشناس.
پولکی و حمیدی نور آمدند و با خنده پیشانی کریم را بوسیدند و خوش وبِشی با من و با او کردند و من همه اش به سومی نگاه می کردم که کم سن و سال بود و محجوب و عینکی, از آن عینک های ذره بینی و کلفت.🌸
از دور سر تکان داد, که یعنی سلام و جلو نیامد.
حمیدی نور گفت : خیلی وقت است که شما ها را ندیده ام . فکر میکنم از عملیات جزیره به این طرف.
گفت : پاک دل مان برای هردوتان تنگ شده بود. گفت : گفتیم یک امشبی را بد بگذرانیم و بیاییم در خدمت شما باشیم و یک گپ درست و حسابی باهم بزنیم.
نگاه مرا به سومی دید.
گفت : توی راه دیدیمش. با التماس گفت : بیاوریمش غواصی. نمی دانید چه قسم هایی میخورد که.
گفت: یک دلیل هایی می آورد , یک حرفهایی می زد که نتوانستیم بگوییم نمی آوریمش. می گفت : به دردتان می خورد . می گفت : جمعی مخابرات است ولی دلش پیش آب است و پیش #غواص ها.
یک چیز دیگر هم گفت که خوب نفهمیدم . اما فکر کنم اینطور گفت که خواب دیده یکی ار دوست های شهیدش گفته برود غواصی.
برگشتم به سومی خیره شدم و حس کردم حالا فقط کنجکاو نیستم , مشتاق هم هستم که بدانم سومی کیست.
دست کریم را گرفتم و با هم رفتیم طرفش.
کریم گفت : اسمت چیه؟
سومی گفت: " #محرابی ".
🌸.....
@Karbala_1365
🌸🌸🌸
🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾
#قسمت (۱۹) 📝
...............
کریم گفت : دوست های ما گفتند یک خواب عجیب دیده ای . نمی خواهی برای ما تعریفش کنی؟💫
محرابی حرف نزد. عینکش را از صورتش برداشت و دستش را گذاشت روی پیشانی اش و خیره شد به زمین و در یک آن شانه اش لرزید و هِق هِق زد.😭
کریم رفت دستش را گرفت و عینکش را میزان کرد و بوسه ای به پیشانی اش زد و گفت: قربان دل نازکت!🌸
وبا نگاه دنبال کسی گشت.
علی داشت از آنجا رد میشد. به او گفت: سریع برو یک لباس غواصیِ نو , هم قد این مهمان عزیزمان , از تدارکات بگیر بیاور!
نگرانی و اشک محرابی تبدیل شدند به شادی و لبخند و حتی تکان شانه , افتاد.😊
لابد از خنده برآورده شدن آرزوهای پنهانی.🌹
کریم گفت : این اشک ها قیمتی اند , پسر. نگه شان دار برای شب , سوار بلم , لای نیزار , یا آن غارها.
آنجا بهتر می توانی بفهمی چقدر شیرین اند...
...........
آن شب در حاشیه جولان ها و کنار بوته های " نعنا " نشستیم کنار آن دو دوست قدیمی و این دوست جدید و به خیال مان رفتیم به مجنون , به جزیره جنوبی و شمالی و دویدن ها و جنگیدن ها.🌸
و با صدای نِی " علی #شمسی پور" رفتیم پیش بچه های تخریب جزیره و پیش #غواص های اطلاعات که تا عمق خط سوم عراق , تا عمق جزیره جنوبی را شناسایی کردند. از آن گِل مقدس هم گفتیم که بچه ها در روزهای محرم می زدن به سر و شانه هاشان و یادمان افتاد که باید از پشت کمین عراقی ها آورده میشدو از انتهای پَدغربی و به دستور "علی آقا " فرمانده اطلاعات عملیات( شهید علی #چیت سازیان).🌸
حمیدی نور هم از آن گشتِ شبیه رویا حرف زد و آن قدر با حس گفت که محرابی هم به حرف آمد و با همان صداقت محجوبانه اش گفت: ذکر ایشان همیشه در بچه های بسیج هست که چطور می رفتند شناسایی , یا چطورخودشان را می بستند زیر قایق ها تا ....💫
حمیدی نور نگذاشت حرف محرابی تمام شود . تبسمی کرد و لبخندی هم و گفت : باید از ناگفته , از شهدا گفت. این ها که چیزی نیست.
و از مجنون گفت و از حماسه های خونینی که به نظر او فقط در روز قیامت , به اذن خدا , آشکار خواهد شد.
این عادت حمیدی نور بود که وقتی کسی از کارش تعریف و تمجید میکرد با استادی تمام مسیر حرف را عوض میکرد و یاد همه می آورد که هیچ کس جز شهید سزاوار تعریف و تمجید نیست.🌹
#ادامه_دارد.....
🌸.....
@Karbala_1365
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدعلی اصغر #پولکی🌹 👇👇👇 🌸..... @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا...🌸
🌹شهیدعلی اصغرپولکی
علی اصغر متولد ۱۳۴۸ و درهمدان به دنیا آمد.
سال اول رشته تجربی در دبیرستان ابن سینا بود
وغواص گردان غواصی جعفرطیار(ع).
درعملیات فاو شرکت کرد و درعملیات۲۰شهریور سال ۶۵ هم غواص بود.
برادرش محسن درهمان عملیات به عنوان نیروی آبی خاکی شرکت کرده بودکه درهمان عملیات محسن شهیدو مفقود شد.🌹
علی اصغربه علت اینکه ۳روز درآبهای جزیره گم شده بود بعداز برگشت و مداوا شدن دوباره به سدگتوندبرگشت تا آماده شودبرای عملیات #کربلای۴ که در سدگتوند بر اثر بمباران خوشه ای هواپیماهای عراقی بشهادت رسید و جاودانه شد..🌹
روحش شادویادش
🌸راوی:برادرشهید
👇👇👇
🌸.....
@Karbala_1365