eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸 #معرفی_شهدا..🌸 🌹 #شهیدمدافع_وطن #صمدامیدپور🌹 تولد:۱۳۶۴ شهادت:۱۳ شهریور ۱۳۹۰ #ارتفاعات_جاسوسان_سر
🌺 🌷 اول آذر ماه 1364 در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی خود را در روستای و مقطع راهنمایی را در مدرسه شبانه‌روزی معدن گذراند و تحصیلاتش را تا پایان سوم متوسطه در شهر ادامه داد. در دوران دانش‌آموزی به عضویت دانش‌آموزی در آمد و تحصیلات خود را در مقطع پیش دانشگاهی را در شهر به اتمام رساند. همزمان به عضویت بسیج شهر درآمد و پس از مدتی عضو فعال بسیج شد.... 🍃در سال 1384 به عضویت پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در (ع) عضو شد. همیشه می گفت: " من اگر لیاقت را داشته باشم، بزرگ‌ترین الهی است." 🌹مادرش درباره فرزندش می گوید: چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک ) در عالم دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمده‌اند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد سر دادم.❣  🍂 ❣پیکر که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جانش او را از پای در ‌آورد.🌹 از این شهید بزرگوار مطلب زیادی پیدا نکردیم جز همین چند خط و شاید این دلیل دیگری باشد بر مظلومیت مضاعف فرزندان روح الله... با این گزارش پرونده فاتحان قله های غرب نیز بطور موقت بسته شد...💔🍂
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🍂 🌷... می خواست کند. بنده هم واسطه این ازدواج شدم و برنامه رو هماهنگ کردم ... لحظه آخر نمی دانم چی شد که صمد نیامد و گفت نمی تونم خواستگاری بیام ! خلاصه من خیلی ناراحت شدم ! آبروم رفت !  بعدا بهم گفتند من دارم میرم ماموریت ، مارو حلال کن! گفتم : برو اگر شهید شدی حلالت میکنم! گذشت و صمد آقا شد...🌹 🌸شادی روحش 🌸 🌺راوی: 🍂❣
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 … 💧 ۳۵ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 هنوز یکی_دو روز از بستری شدنم در نگذشته بود که علی شمسی پور به عیادتم آمد. باورم نمی شد که او زنده مانده باشد. وقتی او را دیدم، انگار همه بچه های غواصی را دیده ام. او هم با تن مجروح و البته بعد از ما به تنهایی از سمت دشمن، از ساحل شنا کرده بود. کاغذ و قلمی کنارم بود، نوشتم: علی جان از بقیه بچه ها چه خبر؟ کدام بیمارستان هستند؟ کیا شهید شدند؟ علی که چند ساعت داخل آب بود و بسیاری از ماجراها را توی روشنایی روز دیده بود گفت: خلاصه کنم. به غیر از سیدحسین معصوم زاده و که تو رو آوردند، هیچ کدام از بچه ها زنده برنگشتند. باورم نمی شد که از جمع ۷۲ ، فقط ما چهار نفر زنده مانده باشیم. حسرت جاماندن از قافله بچه‌ها، چشمانم را در اشک نشاند. شمسی پور اسم یک یک آنها را می گفت که چگونه شاهد شهادتشان بوده است. بعد از رفتن علی شمسی‌پور غمی به بزرگی ، به سینه ام سنگینی کرد. پیکر هیچ شهیدی برای خانواده اش نیامده بود و برخلاف عملیات‌های قبلی، خبری از تشییع پیکر شهدا نبود. قیافه های نورانی و سیمای دوست داشتنی یک یک بچه ها در خاطرم مرور شد؛ " حاج محسن جام بزرگ، ، ، ، سیدرضاموسوی، ، ، قاسم بهرامی، و…" و یاد شب رهایی و شماره هایی افتادم که به آنها دادم. شماره هایی که تا عدد یاران رسید و ۷۲ نفر و حالا از این مقتل ۴ ، فقط ما چهار نفر آمده بودیم. غرق در این افکار آغشته به بودم که فرمانده گردان حضرت علی اکبر را آوردند، که مثل من مجروح شده بود. از ۳۲ غواصی که او به آب فرستاد هم خبری نبود و حتماً دسته غواصی گردان قاسم ابن الحسن هم همین سرنوشت را پیدا کرده بود. حاج ستار ابراهیمی مثل یک قصه گو آنچه را که بر او و گردانش گذشته بود، همان جا در بیمارستان برایم تعریف کرد: " خبر عقب‌نشینی به من رسیده بود. بسیاری از قایق ها را عراقی ها با دوشکا و پدافندهوایی و آرپی‌جی وسط زدند. من با هفت_هشت نفر، که یکی از آنها برادرم بود، داخل یک قایق، از میان سد آتش دشمن عبور کردیم و به جای رسیدیم که خط را شکسته بودند. پیش روی و پاکسازی را به طرف خط دوم ادامه دادم، اما تنها بودم. بیشتر بچه ها، از جمله برادرم صمد، پیش چشمم به رسیدند. با روشن شدن هوا و فشار دشمن و رسیدن آنها به سنگر های قبلی شان، ناچار شدم که بدون لباس غواصی به آب بیفتم و داخل یک کشتی به گل نشسته پنهان شدم. یک روز و یک شب آنجا بودم. تا دو خودی از بچه های به کمکم آمدند و مرا مثل تو در حالی که زخمی بودم روی آب کشیدند تا به ساحل آمدیم. دسته غواص های گردان من و دسته غواص های گردان قاسم بن الحسن هم مثل غواص های تو، آن سوی آب، و تنها ماندند. مظلومانه جنگیدند و شهید شدند و شاید هم اسیر." حاج ستار همین گزارش را به فرمانده لشکر داده بود و هنوز نه من و نه حاج ستار نمی‌دانستیم که همه لشکرها برای ادامه عملیات ۴ به رفته اند تا عملیات بزرگ ۵ را آغاز کنند. کم کم سر و کله بچه های آبی_خاکی هم پیدا شد. همانان که اگر لباس غواصی به آنها می‌رسید و آن سوی آب می رفتند ، سرنوشتشان مثل بقیه غواصها می‌شد… … 🍂_____________________ پ.ن: یک ماه بعد ، حاج ستار ابراهیمی در عملیات کربلای۵ ، در نخلستان های حاشیه نهر جاسم به شهادت رسید. …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌺 🌷 اول آذر ماه 1364 در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود و دوران ابتدایی خود را در روستای و مقطع راهنمایی را در مدرسه شبانه‌روزی معدن گذراند و تحصیلاتش را تا پایان سوم متوسطه در شهر ادامه داد. در دوران دانش‌آموزی به عضویت دانش‌آموزی در آمد و تحصیلات خود را در مقطع پیش دانشگاهی را در شهر به اتمام رساند. همزمان به عضویت بسیج شهر درآمد و پس از مدتی عضو فعال بسیج شد.... 🍃در سال 1384 به عضویت پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و پس از گذراندن دوره آموزش افسری در (ع) عضو شد. همیشه می گفت: " من اگر لیاقت را داشته باشم، بزرگ‌ترین الهی است." 🌹مادرش درباره فرزندش می گوید: چهل روز قبل از شهادت فرزندم (همزمان با پایان نخستین مرحله حمله سپاه به گروهک ) در عالم دیدم که همرزمان فرزندم لباس مشکی به تن دارند و به خانه ما آمده‌اند اما فرزندم در بین آنها نبود و زمانی که صدایم کردند و از خواب بیدار شدم سه بار فریاد سر دادم.❣  🍂 ❣پیکر که زخمی شده بود روی ارتفاعات اتفاده اما هنوز جان داشت. به دلیل تکان خوردن او، تک تیرانداز پژاک متوجه شده و با شلیک به پیکر نیمه جانش او را از پای در ‌آورد.🌹 از این شهید بزرگوار مطلب زیادی پیدا نکردیم جز همین چند خط و شاید این دلیل دیگری باشد بر مظلومیت مضاعف فرزندان روح الله... با این گزارش پرونده فاتحان قله های غرب نیز بطور موقت بسته شد...💔🍂 …❀ @Karbala_1365🌹
در عملیات 4 وقتی یکی از برادرانش به نام صمد ابراهیمی به شهادت رسید😔🕊 با وجود اینکه توان انتقال برادرش به پشت جبهه را داشت اما این کار را نکرد. در جواب برادرانی که علّت را از او جویا شدند، پاسخ داد: چگونه میتوانستم چنین کاری بکنم در که جنازه همرزمان شهیدم در زیر آفتاب سوزان جنوب ماندهاند، برایم فرقی نمیکند که این پیکر برادرم باشد یا . برای من همه رزمندهها برادرند. برادرش را خودش به اطلاع خانوادهاش رساند. به خانوادهاش گفت: نگران و ناراحت نباشید؛ و مقاوم باشید اینها در راه خداوند کشته شدهاند. پس از برگزاری مراسم خاکسپاری برادرش بعد 24 ساعت به جبهه برگشت.