eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
914 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
یادواره رادیویی شهدای‌طلبه‌ملایر_1628007684.mp3
23.44M
♥️ جد؎گرفتہ‌ایم‌ دنیـٰارا و‌ شوخے گرفتہ‌ایم‌ آخرت‌را ا؎ڪـٰاش‌... قبل‌از‌ اینڪہ‌ بیدارمـٰان‌ڪنند بیدارشویم. 🍃🌷🍃 💢صوت زیبا و دلنشین شهرستان 🦋باروایتگری: حجت‌الاسلام والمسلمین دامت برکاته تاریخ: ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ 🌸🌸 🍃🌷🍃 👌 @Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_علیرضا_فرهادی متولد ۴۰/۵/۳ شهادت ۶۱/۴/۲۴ محل شهادت شلمچه پاسگاه زید اولین عملیات برون مرزی
🌾در سال 1340 در خانواده ای در یکی از روستاهای استان به د نیا آمد و تا سن 6 سالگی در روستا بود پس از آن به همراه خانواده به مهاجرت نمودند در خیابان شهدا کوچه دفتری ساکن شدند... . 🌼تحصیلات دوره ابتدایی خود را در دبستان اسدیه ( شهید رجایی) با موفقیت به پایان رساندند . بعد ما به خیابان شهید کوچه شهید فرهادی ( کوچه 17 دی سابق) نقل مکان نمودند . دوره راهنمایی سال اول را در مدرسه راهنمایی ملی که آقای (روشن ضمیر) مدیر آن بودند را با موفقیت پشت سر گذاشتند و کلاس دوم و سوم راهنمایی در مد رسه راهنمایی ملایری واقع در بلوار انصار المهدی را با موفقیت طی نمودند . ایشان در زمینه درس بسیار فعال و کوشا بودند تا جایی که بیشتر مسا ئل ریاضی را که دیگران از حل آن عاجز بودند ایشان آنها را حل می نمود . و همیشه مورد تقدیر قرار می کرفت .با ورود ایشان به دبیرستان دکتر شریعتی ( پهلوی سابق) فصل جدیدی در زندگیش گشوده شد و این سال مصادف با شروع انقلاب اسلامی در ایران بود .ایشان نیز همچون سایر دوستانش در تمامی فعالیت های در شهر ملایر شر کت فعال داشتند.اولین راهپیمایی بدون شعار که در برگزار شد . شهید فرهادی نیز حضور داشت، آرام آرام راهپیمایی ها شکل واقعی خود را پیدا کردند . شهید نیزاز پرچمداران این ها علیه ظلم ستم شاهی بودند.ایشان در نگهبانی از محله و شهر نیز بسیار فعال بودند و شب ها در گشت های محله ای که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی تشکیل شده بود حضوری داشتند....
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#اعزام_به_جبهه 🌻در تیر ماه 1361 پس از گذراندن امتحانات نهائی خود جهت #اعزام به جبهه به بسیج مراجعه
🔻شهید فرهای و همرزمان موفق می شوند در اولین یرون مرزی ایران که برای تنبیه متجاوز و انهدام ماشین عراق و تهدید بزرگترین بندر عراق انجام شد شرکت کنند ( عملیات رمضان ) شب قبل از عقرب پایش را می گزد اما موفق می شود در حمله شرکت نماید در ساعات اول حمله ذر اثر مزذوران بعثی از ناحیه پا مجروح می شود و همرزمانش به او اصرار می نمایند که برای به عقب برگرد او می گوید که من هرگز با زخمی شدن به عقب بر نمی گردم و دوستانم را در شرایط سخت رها نمی کنم ( رفیق نیمه راه نیستم ) به حق آنطور که در وصیت نامه اش آمده است با شوق قراواتی که به شهادت داشت همچنان به پیش می رودتا اینکه سر انجام براثر ترکش به سینه اش در صبحدم 24/4/1361 مطابق با بیست و سوم ماه مبارک رمضان قلب مهربانش از طپش می ایستد و به آرزوی دیرینش می رسد و با لب تشه خدایش را دیدار می کند.با زحمات فراوان دوستانش پیکر زیر آتش شدید دشمن در چند مرحله به پشت جبهه آورده می شودبعد پیکر پاک این رزمنده دلاور بهمراه دیگر شهید ، ، زندی ، به منتقل می شود.... شدن_از _شهادت_شهید_با_بیان_برادر_شهید: ⭕️هنگام برگشتن به خانه متوجه شدم شهید آورده اند ، برای پیکر مبارک شهدا به کمک رفتم تا را از آمبولانس به سرد خانه (بیمارستان فخریه) ببریم بعد از بر داشتن اولین جعبه و حمل آن وقتی برای حمل دومین جعبه وارد شدم متوجه شدم این شهید به قدری رعنا است که جعبه برای پیکر این عزیز خدا کوچک است
🔻وقتی باز شد متوجه شدم که برادر خودم علیرضا است که در جعبه ارمیده است و گویی به خواب رفته ، یک لحظه دنیا برایم تبره و تار شد . چون آقایانیکه پیکر شهدا را پیاده می کردند مرا نمی شناختند ، گفتند: ای بابا چی شد؟یکی از کارکنان بیمارستان آمد و گفت این برادر شهید است آنان آرام آرام مرا از آن مکان خارج کردند و بعد از مدتی که حالم بهتر شد از برادر حسینی ( ایشان نیز بعد به خیل شهدا پیوستند) خواستم اجازه یک دیدار دیکر به من بدهد ، ایشان مرا به همراه خودش به برد و من پیکر شهید را یک بار دیگر زیارت کردم گویی کوهی از عظمت و ایمان به خدا بر مرکب عشق سوار است بعد از دیدن شهید برادر حسینی به من گفت انسان بایستی در سختی ها صبور باشد ... ♦️ شما بایستی این خبررابه خانواده ات تا هر زمان که ما اعلام نکرده ایم نگویی ( این راز سنگین دو روز درقلب من باقی ماند) تا اینکه قرار شد پیکر شهدا تشیع شود و تعاون سپاه به منزل ما آمد و خبر شهادت را کردندو شهر آماده شهدا شد با شنیدن این خبر حاج آقا که خود رزمنده بود مارا جمع کرد و گفت هیچ کس حق گریه و زاری ندارد چون شهادت با لاترین درجه نزدیکی به خدا است همگی برای زیارت این نوگل باغ ولایت به سرد خانه رفتیم ، پدرم با متانت هرچه تمامتر پیکر شهید را دید و گفت: خدایا من با تو کردم و در معامله باتو کسی ضرر ندیده است اشک هایش را پاک کرد و با شهید خداحافظی نمود و گفت دیدار به قیامت. تشیع پیکر شهدای در بسیار با شکوه یزگزار گردید چون پدرم از من خواسته بود شعار گوی این بدرقه آخر باشم از جلو تا میدان حضرت امام (ره) شعار این مراسم را من دادم و در میدان امام (ره) بر شهدا نماز خوانده شد و جهت خا ک سپاری به گلزار شهدای برده شد ودر آنجا خاک سپاری گردید... ♦️بعد از گذشت 24 ساعت از تشییع پیکر شهید و ساک دستی او از طریق تعاون سپاه ( توسط شهید الله نظری) بدست ما رسید ایشان در وصیت نامه اش نوشته بود برای من سیاه نپوشید و نکنید وقنی وصیت نامه خوانده شد پدرم اولین کسی بود که پیراهن مشکیش را از تن در آ ورد و از همه خواست لباسهای مشکبشان را در آورند.بعد از گذشت دو روز از پیکر شهید برادرم حاج محمد که از ناحیه گردن مجروح شده بود برای دیدار برادر شهیدش آمده بود که متاسفانه این دیدار میسر نشد مدتی بعد از شهید مدرک تحصیلی نامبرده از طریق آموزش و پرورش به ما تحویل داده شد از شهید یک برک وصیت نامه – یک برگ نامه — یک کاست صوت از صدای شهید و تعدادی عکس باقی مانده است که تعدادی از آن از شهید است 🍃💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🍃 شادی روح شهدا صلوات
هدایت شده از دِلْنِوِشْتِه‌هآیِ‌شُھـَدآوَمَنْ🌿
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
با اینکه زمستان است با دیدن لبخند تو بهـار در قلب ما شکوفه می‌زند ..! #شهیدمدافع‌حرم‌حاج‌حیدر‌اب
👇 تابستون سال۹۶ هیچی وقت یادم نمیره با دلی شکسته رفتم 🕊شهدا تازه فهمیده بودم هم شهدای مدافع حرم داره... وقتی چشمم به شهید افتاد انگار هزارساله میشناختمش واای چه لحظه ی بود انقدر گریه کردم هق هق زدم .. از اون روز زندگی من عوض شد لحظهای من پر شد از عطر ارامش زندگی منو گرفت توی خاب بهم چادر هدیه داد ازم قول گرفت که تا ابد این یادگار حضرت زهرا رو تو سرم داشته باشم.. ان شاالله که لیاقته این هدیرو داشته باشم و تا ابد آبرو دار یادگار حضرت زهرا باشم....
12.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شهیدغواص یحیی صادقی شهادت ۴ تولد ۱۳۴۶ روستای پری ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
ولی الله رسولی .حدودا ده روزی مانده بود به عملیات.امد مرخصی گرفت.که فردای همان شب برود .ولی فردا پشیمان شدونرفت.گردان از دزفول اردوگاه شهید مدنی اعزام شد بسمت منطقه عملیاتی ۴.چند روزی در هتل پرشین ابادان مستقر شدیم.واز دید گاهی که درگمرک خرمشهر بود .به هدف گروهانمان توجیه شدیم. غروب روزسوم ۶۵از هتل پرشین بسمت خرمشهر حرکت کردیم.ساحل کارون.درقسمت کوت شیخ پیاده شدیم.سوار قایق هاشدیم.واماده دستور بودیم.که حرکت کنیم فرمانده گردان۱۵۱ اخرین سفارشهای لازم رابه نیروها گفت ۲۰ دقیقه قبل رها شده بودند.ما منتظر بودیم.که قواص ها برسند به ساحل دشمن.قواص ها درگیر شدند.قایق ها روشن .وبا سرعت از داخل کارون بسمت اروند حرکت کردیم.اتش دشمن شدید شد.وقتی رسیدیم محل تلاقی اب اروندوکارون.موتور قایق مااز کارافتاد.سمت راست ما جزیره ام الرصاص بود.که از سمت این جزیره.اتش شدیدی روی سر ما میریخت. تعداد نفرات قایق ما ۸نفر بودیم.ازجمله ولی الله رسولی. رها بودیم روی اب.وقایق ما بی اختیار بسمت جزیره ام الرصاص.میرفت.درحالی که دستور عقب نشینی صادر شده بود.با بلند گوی دستی اعلام میکردند گردان ۱۵۱ برگردد عقب.همه قایق ها رفتند عقب ولی ما مانده بودیم .چکار کنیم.بچه ها همه دراز کشیده بودند کف قایق که تیروترکش نخورند.فقط ولی الله نشسته بود لبه قایق .مسئول دسته بودم .فریادزدم اقای رسولی بشین کف قایق دیدم.رسولی اصلا.حواسش نیست.می خوام بگم ولی الله رسولی قبل از شهادت شهید شده بودفقط جسمش دراین دنیا مانده بود.شب سختی بودنمی دانم چند ساعت طول کشید.بچه هادستهایشان را مثل پارو بیرون
..🌼 - یه شیشه عطراز جبهه هدیه گرفته بود.. بوی خاصی داشت.. یچیزی شبیه بوی یاس.. موقع وداع‌آخرش ازاون عطر به همه خانواده زد.. وقتی مفقود شد مادر خیلی چشم به راهش بود.. شبها اشک بودو دعا و نماز و التماس ، روزها هم روزه میگرفت تا پیکر پسرش پیدا بشه.. دوماه گذشت.. یشب که مادر در حال دعابود ، بوی همون عطرخاص پیچید توی خونه.. سراسیمه بلند شدو همه جارو گشت اما از عطر خبری نبود.. یکساعت بعد بهش خبر رسید پسرت پیدا شده و از کنار روستا عبور کرده تا ببرنش برای تشیبع آماده‌اش کنن.. پیکر که از روستا رد شده بود بوی عطر هم پیچیده بود توی خونه.. واین تا سالها شد راز دلدادگی بین مادروپسر، که هربار یادش میکرد بوی همون عطر دوباره می‌پیچید.. • روایتی‌ازخاطرات‌ تولد: ۴۶/۱۰/۲۰ پیروز - شهادت: ۶۵/۱۰/۴ برگرفته‌ازکتاب: 💫 @Shahadat1398🕊
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
«یحیی فراموش نخواهد شد» بخشی از کتاب را در اینجا باهم بخوانیم👇 https://defapress.ir/576671 زندگینام
..🌼 - یه شیشه عطراز جبهه هدیه گرفته بود.. بوی خاصی داشت.. یچیزی شبیه بوی یاس.. موقع وداع‌آخرش ازاون عطر به همه خانواده زد.. وقتی مفقود شد مادر خیلی چشم به راهش بود.. شبها اشک بودو دعا و نماز و التماس ، روزها هم روزه میگرفت تا پیکر پسرش پیدا بشه.. دوماه گذشت.. یشب که مادر در حال دعابود ، بوی همون عطرخاص پیچید توی خونه.. سراسیمه بلند شدو همه جارو گشت اما از عطر خبری نبود.. یکساعت بعد بهش خبر رسید پسرت پیدا شده و از کنار روستا عبور کرده تا ببرنش برای تشیبع آماده‌اش کنن.. پیکر که از روستا رد شده بود بوی عطر هم پیچیده بود توی خونه.. واین تا سالها شد راز دلدادگی بین مادروپسر، که هربار یادش میکرد بوی همون عطر دوباره می‌پیچید.. • روایتی‌ازخاطرات‌ تولد: ۴۶/۱۰/۲۰ پیروز - شهادت: ۶۵/۱۰/۴ برگرفته‌ازکتاب: 💫