eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
904 دنبال‌کننده
18.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌹شهیدمسعودمحمدزاده🌹 🌸..... @Karbala_1365
🌸 شهدا..🌸 ✨داشتیم آماده میشدیم برای شب عملیات. هرکسی به کاری مشغول بود . یکی داشت تجهیزاتش رو واسه شب آماده میکرد ، چندنفری داشتن وصیتنامه مینوشتند ،  بعضیها باهم صحبت و خداحافظی میکردند ، دونفر ازبچه ها که خیلی باهم دوست بودند از بعدازظهر تا نزدیکیهای غروب فقط سرگذاشته بودن روی گردن هم و گریه میکردند و گریه ... ساعتها با هم گریه کردن و صحبت و خداحافظی ، من و حاج حسین یلفانی داد زدیم بابا داره دیر میشه پس کی آماده میشید . یواش یواش به ذهن بد من داشت خطور میکردکه دارند ریا میکنند اما به اخلاقشان نمیخورد. خلاصه به زور از هم جداشون کردیم ، به یکباره دستورحرکت دادند اون دو نفرهرکدام دریک گروهان بودند ، حرکت کردیم برای عملیات تکمیلی کربلای پنج یعنی کربلا هشت. شب را به صبح رساندیم فردا ظهر بعد از پایان کارخبر آمد دونفر ازبچه ها به شهادت رسیدند.🌹 همان دونفر ، خدایا مگه ممکنه ، خدایا مگه میشه فقط ازکل گردان دونفر هریک از یک گروهان اونم اون دونفر...؟  آخه خدا مگه سیدرضاجلیلی صدرعزیز و مسعود محمدزاده باهم چی گفتن؟ دست در گردن هم با خدا و همدیگه چه زمزمه ای کردن ؟ که اینچنین عارفانه وعاشقانه قبولشان کردی. خدایا ببخش.✨🌸 🌸بچه های پاک کربلای۸ ، بی وفایی نکنید ، به ما هم راه رفتن رو نشون بدید ، بخدا اینجا خیلی سخت میگذره. .. .. راستی از اونجاچه خبر ؟ 🌸روحشان شاد و یادشان گرامی🌸 راوی:🌹جستجوگرنور شهید علیرضاشمسی پور🌹 🌸..... @Karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضـور دارد و ما فڪر غربتش هستیم غریب مانده و غافل ز غربتش هستیم سراغ از او نگرفتیم، او سراغ گرفـت گله نڪرده ز ما گرچه رعیتش هستیـم   🏴🍃
خدا مرا حتی لحظه ای به فراق تو مبتلا نکند
🌷پیامبر(ص): 🌺خدافرمود: 👇 اگر آنانکه پشت به من کردندبدانندکه چقدرمنتظرشان هستم😍 ☘و به توبه وبازگشتشان مشتاقم از شوق دیدارمن قالب تهی میکردند و از شدّت محبتم بندبند وجودشان ازهم می گسست. 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پس از پایان جنگ تاکنون بر اثر انفجار مین بیش ۱۷۰ نفر شهید و ۸۵۰ نفر جانباز شده اند. صدام پس از قطعنامه گفت سربازان من هنوز در خاک ایران هستند! منظور او ۲۰ میلیون مین کاشته شده در ایران بود.
🌷مرحوم قوچانی میگوید: شبی در بین الحرمین خوابم برد در عالم مکاشفه دیدم صدای هل من ناصر از حرم امام حسین بلند میشود و از درون حرم حضرت عباس صدای لبیک به گوش میرسد .
☀️او حاضر است ولی ظـاهر نیست❗️ ☀️ما ظـاهـریم اما حاضر نیستـیم ☀️او منتظرحضور ماست و ما منتظر ظهور اوییم❗️ 👌🏼خدا کند که ما حاضر شویم ⛅️تا او ظـاهر شود... درغیبتش مقصریم و در ظـهورش موثر... اللهم_عجل_لولیک_الفرج🤲
۱۰قدم‌ تا اربعین جز با خیال عشق تو دردم دوا نشد چون‌ من‌ کسی‌ به‌ درد غمت مبتلا نشد این اربعیــن خدا نکند که بگویمت آقــا‌‌ دوبــاره‌ قسمت‌ مـن‌ کربلا نشد #اربعین #الحسین_یجمعنا #حب_الحسين_يجمعنا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
48.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم/ سیری در زندگانی شهید «احمدرضا احدی» شرح زندگانی و بیان خاطراتی از شهید احمدرضا احدی از زبان برادر این شهید بزرگوار قسمت اول @Shohadayemalayer
30.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم/ سیری در زندگانی شهید «احمدرضا احدی» شرح زندگانی و بیان خاطراتی از شهید احمدرضا احدی از زبان برادر این شهید بزرگوار قسمت دوم @Shohadayemalayer
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۵۱) 📝 .............. 💦هردو زدند به آب . هوا دیگر داشت روشن م
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۵۲) 📝 ................. 🌾یک ساعتی میشد که از خبری نشده بود. به خودم گفتم:نکند.... و به خودم بد گفتم. آنتن بی سیم کسی , از تو کانال , می رفت بالا. داد زدم :آهای !کی هستی؟ صدایم را می شنوی؟ بیا این جا کمک. سر دو نفر از کانال آمد بالا. یکی شان گفت:کسی ما را صدا زد حمید؟ هر دو آمدند بالای کانال و چشم چرخاندند و مرا ندیدند, نا نداشتم صداشان کنم و صداها هم نمی گذاشت, بخصوص صدای بی سیم و فریادهای آن که اسمش حمید بود و از حرفاش معلوم بود که دیده بان است و دارد مختصاتی را که داده تصحیح می کند. تصحیح آتش او نشان می داد که این گلوله ها یک دایره از آتش دور ما درست کرده اند. آمده بودند نزدیک و حتی مرا دیده بودند پ من با دیدن بی سیم چی یاد حاج ستار افتادم و تا آمدم از فرهاد بپرسم کجاست, تیری آمد خورد به پیشانی اش و باصورت افتاد روی گِل. دیده بان آمد نگاهی آمیخته باحسرت به او انداخت و بوسه ای به پیشانی اش زد. قطب نما و دوربین خودش را پرت کرد وسط باتلاق و بی سیم را انداخت روی شانه اش و با کد و رمز و حتی عادی به آتشبارها گفت که باید آتش را تنظیم کنند و دوید رفت سمت راست کانال. فکر کردم:یعنی چکار میخواهد بکند!؟ لابد دنبال لباس غواصی می گردد که برگردد. بلند گفتم:این جا که بود.. تن این بچه ها. می توانستی...👣 که انفجاری آمد... ... 🌸..... @Karbala_1365
لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند . . . ۱۰۳ وقتی نگاهت به نامحرم افتاد و آن وقـــت هایی که در خلوت و تنهایی چشمت به صفحه گوشی افتاد و فکرِ گناه و وسوسه هایِ شـیطان به جــان و دلت افتاد، یادِ این آیه باش که تو نمیبینی اما همان لحظه ای که گــــــرمِ گناهی چشم های امام زمان (عج) خیره میشود به چشم های تو ! +رفیق دلت مــــیاد چشم تو چــــشمِ امام زمان باشی و گناه کنی ؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سال 59 بود.برنامه بسیج تا نیمه شب ادامه یافت.دو ساعت مونده به صبح کار بچه ها تموم شد.ابراهیم بچه ها را جمع کرد.از خاطرات کردستان تعریف میکرد.خاطراتش هم جالب بود هم خنده دار. بچه ها را تا اذان بیدار نگه داشت.بچه ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه هایشان رفتند.ابراهیم به مسئول بسیج گفت:اگر این بچه ها همان ساعت میرفتند معلوم نبود برای نماز بیدار میشوند یا نه. شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه ها را تا اذان صبح نگهدارید که نمازشان قضا نشود. ┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄ @karbala_1365
🌸آزاده جانباز محسن جامه بزرگ راوی کتاب غواصهابوی نعنامیدهند اسارت #کربلای۴ .. عکسی که در هنگام اسارت گرفته شد ودر مجله عراقی ها چاپ شد که بگویند ما با اسیران خوب رفتار میکنیم. 🌸..... @Karbala_1365
🌸 #معرفی شهدا..🌸 🌹شهیدمحمدعراقچیان🌹 🌸محمد در سال ۱۳۴۶ در شهر دارالمومنین و دارالمجاهدین همدان دیده به جهان گشود عمر خود را با غم دوری از مهر مادری و سپس فوت پدر گذراند و پس از اخذ مدرک دیبلم از دبیرستان امام خمینی(ره) همدان در سال ۱۳۶۴ در دانشگاه اصفهان مشغول به تحصیل شد اما پس از مدت کوتاهی دانشگاه انسان سازی جبهه های حق علیه باطل را ترجیح داد و آن چنان عاشقانه این راه را انتخاب کرد که در چهارمین روز از زمستان سال ۱۳۶۵ و در عملیات بزرگ و غرور آفرین #کربلای۴ از این دانشگاه عظیم فارغ التحصیل شد و به فیض شهادت نائل آمد. 🌸روحش شادو یادش گرامی🌸 🌸..... @Karbala_1365
سلام بزرگواران ✋ لطفا نظرات و پیشنهادهای خودتون رو با ما🤗 درمیان بزارید....👇👇👇 @goomnam_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پنجشنبه برای من یک روز مثل تمام روزهاست ؛ ولی برای او ! یک قرار است ... و یک دل تنگ... و بوسه ای که هر هفته می نشاند بجای گونه ی پسر به روی سنگ ... #پنجشنبه_های_دلتنگی #یاد_شهدا_با_صلوات 🌷 @karbala_1365
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
🌸🌸🌸 🌾#غواص ها بوی نعنا می دهند🌾 #قسمت (۵۲) 📝 ................. 🌾یک ساعتی میشد که از #احمدی خبری نشد
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۵۳) 📝 ................ 💦که انفجاری آمد و انبوهی از لجن و را ریخت روی سر و صورتم . صدای تیر مستقیم تانک را خوب می شناختم. گفتم:گلوله خودی که نیست. یعنی عراقی ها توانسته اند تا این جا....😧 نخواستم به بقیه اش فکر کنم و فکرم را به زبان بیاورم. آمدن احمدی هم خوب بود. چون باعث میشد که دیگر به آن فکر نکنم و حتی آرام بشوم. احمدی آمد, هِن و هِن کنان , نشست کنارم. لوله داغ کلاشش گرفت به دستم و سوزاند. خودش ندید . نفهمید. آمده بود بگوید:فقط ده , یازده نفر از بچه ها مانده اند. برگشت طرف آن ها و نگاه کرد و گفت:از زمین و آسمان دارد آتش می بارد سرشان. گوشم به احمدی بود و نگاهم به سمت راست کانال, که ثانیه ثانیه گلوله میخورد. گفتم:آن دیده بانه چی شد؟ آرام گفتم:زنده است هنوز؟ گفت:نمی دانم. چه میدانم. و به کانال خیره شد. گفت:ایستاده بود وسط آتش. با لب لرزه برگشت طرف من وگفت:معلوم بود گرای خودش را داده به توپخانه. به کانال اشاره کرد:ببین آتش را! آتش را دیدم و دلم خالی شد و نگران زنده ها شدم و آرزو کردم زنده باشند و زنده بمانند.... ادامه دارد.... 🌸..... @Karbala_1365
🌸🌸🌸 🌾 ها بوی نعنا می دهند🌾 (۵۴) 📝 ................ 🌾آتش را دیدم ودلم خالی شدونگران زنده ها شدم و آرزو کردم زنده باشندو زنده بمانند و من اگر می توانم باید کمک شان کنم و کردم.این طور فکر میکردم. گفتم:میدانم سخت است میدانم دلت می شکند.می دانم دلشان میگیرد...ولی برو به آن ها که زنده مانده اند بگو فلانی گفته... گفته اسیر بشوید.😔 احمدی همانطور خیره و بی حرف نگاهم میکرد. گفت , نه زیاد آرام و حتی عصبی:آن کانال ها پر از جنازه عراقی است. اگر پاشان برسد آن جا, ببینند چندتا از ما زنده ایم, می دانی چه بلایی ممکن است..... وسرتکان داد و گفت: نُچ. گفت:نمی شود. نمی توانم. گفتم:تنها راه ما..... گفت:مگر یادت رفته آن طوماری که دیشب باخون.... گفتم:یادم نرفته. فقط خواستم تکلیف را گفته باشم. ساکت نگاهم کرد. گفتم:دست بجنبان پسر , بدو تا دیر نشده. احمدی رفت , سرد و آرام و بعد تند و بافریاد... صدای انفجارها طرف دیده بان کم شده بود و این زیاد خوب نبود و آزارم می داد. خورشید داشت می آمد که بسوزاند , هم اروند را , هم زخم های ناسور مرا. آب باز تا ساعتی دیگر بالا می آمد و من باز باید خودم را می چسباندم به نبشی ها یا سیم های خاردار و به اسارت هم فکر میکردم و اینکه:یعنی باید پشیمان باشم یا..... وبه خودم نهیب زدم:اگر بیایند به بچه ها تیرِ خلاص بزنند چی؟ آن وقت چکارکنم؟😔 احمدی گفته بود:از بس جنازه عراقی ریخته , اصلا نمی شود تو کانال رفت و این زیاد مناسب حال ما زنده ها نبود و مدام مرا به شک می انداخت ومن مدام می گفتم:خدایا , کمکم کن درست فکرکنم... ..... 🌸..... @Karbala_1365
🌹شهیدمجید #طاهری شعار 🌹 مجروحیت در عملیات #کربلای۴..شهادت در اسارت