بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔸 #کریم_اهل_البیت
🔹 #سبط_اکبر
🔸 #فاتح_جمل
🔹 #غریب_مدینه
ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود
آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود
دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول
در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود
نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن
در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود
او را كريم آل محمد شمرده اند
با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود
گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست
مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود
ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او
باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود
جاري زلال معرفتش در همه وجود
نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود
دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر
خالي لبش ز واژهی (لا) در جواب بود
در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت
آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود
اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را
خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود
دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن
در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود
تنها نه در بهشت بُود سيد شباب
در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود
گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل
ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود
در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش
بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود
عهدي كه با شرايط خود بست با عدو
در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود
صلحش اگر نبود ، نشانی ز دين نبود
صلحِ حسن ، مقدّمه ی انقلاب بود
جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين
فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود
ديدند مثلِ اكبر و عباس، قاسمش
در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود
آری حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد
او را به نسل بت شكنان انتساب بود
در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان
در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود
مولا علی به خانهی خود داشت فاطمه
فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود
امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت
گمراه همسری كه برايش عذاب بود
ميخواست تا عروس معاويّه اش كنند
بر آب پشت كرده به سوی سراب بود
مسموم كرد كوزه ی آبِ امام را
وقتی كه نور چشمِ پيمبر، به خواب بود
بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعهای
ايكاش آن زمان همه عالم، خراب بود
آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبی
الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود
يك طشت، مثل دشتِ پُر از لا له در برش
ميسوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود
وقتی كه ديد اشكِ حسينش روانه است
بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود
روزی بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست
هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود
جان داد مجتبی و ز بيدادِ (عايشه)
در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود
باريد تير ،جاي گل از كين به پيكرش
بر او سرشك ديده ی ياران گلاب بود
بي بهره بود (جعده) ز مهر و وفا و صدق
اين يك عروس فاطمه، آن يك (رباب) بود
اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين
مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود
يادش نرفته بود چه كردند با حسين
آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود
در زير سُمّ اسب، شكستند سينه ای
كاندر مَثَل ، خزانهی علم الكتاب بود
آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بی كفن
روزی به روی سينه ی ختمی مآب بود
در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد
خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود
جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش
از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود
اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است
گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود
اي (ايزدي) هر آنكه به آل نبي گريست
هر چيز خواست وقت دعا، مستجاب بود
🔹 #حاج_امیر_ایزدی_همدانی
🤲 التماس دعای فرج.
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم رب الحسن
🔹 #کریم_اهل_البیت
🔸 #سبط_اکبر
🔹 #ایها_المجتبی
🔸 #حُسنِ_خُلق
باز امشب ، غرق در نور است دل
در هوای جلوه ی طور است دل
مرغِ جان ، سوی مدینه پر زند
پر به شوق شهر پیغمبر زند
دل شده پُر از هیاهوی حسن
مثنوی ، گل کرده از بوی حسن
اوست از حق ، وارث خُلقِ عظیم
شُهره در بینِ کریمان ، بر کریم
بی گمان ، او اُسوه ی اخلاق بود
حُسنِ خُلقش ، شُهره ی آفاق بود
کهکشان درکهکشان ، فضل است و علم
سینه ی بی کینه اش ، دریای حلم
در خبـر باشد یکی از اهلِ شام
در مدینه شد مُواجه ، با امام
او ز بَد گوییّ ( بوسفیانیان )
داشت بغضِ عترت و قرآنیان
بی سبب از آلِ حیدر ، کینه داشت
سنگ بر کف ، جنگ با آیینه داشت
الغرض چون با حسن شد رو به رو
لعن و نفرین کرد بر آن نیکخو
گر چه لعن و ناسزاهایش شنفت
زاده ی زهرا به او پاسخ نگفت
آنقَدَر بر گفته هایش داد گوش
تا وی از یاوه سرایی شد خموش
پس حسن آن اُسوه ی صبر و شکیب
گفت او را : گوییا هستی غریب
کرده ای در موردِ ما اشتباه
هر چه می خواهی ، کنون از ما بخواه
چیزی ار خواهی ، عنایت می کنیم
راه اگر پُرسی ، هدایت می کنیم
گر نـداری یار ، یارت می شویم
بینِ غمها ، غمگسارت می شویم
گر بخواهی مطلبی ، مطلب دهیم
گر پیاده مانده ای ، مرکب دهیم
گر به دامِ جوع ، گردیدی اسیر
ما تـو را از لطف ، گردانیم سیر
گر نداری جامه ، تن پوشت دهیم
بر سرت ، دستارِ شایسته نهیم
گر که محتاجیّ و سر تا پا نیاز
بی نیازت می کنیم و سرفراز
گر تو را راندند ، راهت می دهیم
در حریمِ خود ، پناهت می دهیم
حاجت اَرْ داری ، روا خواهیم کرد
درد اگر داری ، دوا خواهیم کرد
ای سفر کرده ز شهرِ خویشتن
تا زمانی که کُنی عزمِ وطن
بهتر است ، اینکه شَوی مهمان ما
در کنار سفره ی احسان ما
چونکه باشد جایگاهِ ما رفیع
خانه و مهمانسرای ما وسیع
مردِ شامی چون شنید این پاسخش
اشکِ خجلت گشت جاری بر رُخَش
شرمگین گردید ز آن حلم و شکیب
گشت با حق آشنا ، مرد غریب
پس گواهی داد : کز حیّ مبین
مجتبی باشد خلیفه در زمین
شد مُریدِ مجتبی آن شخص وگفت
این حقیقت را کز او باید شنفت
حق بُوَد آگه ، کدامین خاندان
هست لایق بر رسالت ، در جهان
اللَّه ! اللَّه ! این خلافت بر شما
می سزد ، ای اهل بیت مصطفی
گفت : در دل بود پیش از این مرا
دشمنی ، با مرتضی و مجتبی
آنچه را گفتم ، همه از جهل بود
گفته های عدّه ای ، نا اهل بود
حالیا گردید ، قلبم منجلی
از تولای حسن ، حبّ علی
نَک چو دانستم ره و بیراهه چیست
کس چو ایشان نزدِ من محبوب نیست
آمد و گردید مهمان حسن
در کنار خوانِ احسان حسن
چون دلش شد آشنای اهل بیت
معتقد شد بر ولای اهل بیت1
( ایزدی ) را حبّ ایشان در دل است
بی تولّاشان عبادت ، باطل است
من کی ام ؟! دلداده ی پیغمبرم
دوستدارِ دوستانِ حیدرم
آستان بوسِ حریم اهل بیت
سائلِ کوی کریم اهل بیت
پي نوشت :
۱ ـ ابن شهرآشوب؛ مناقب آل ابی طالب ؛ ج۳؛ ص۱۸۴ـ
علامه مجلسی بحارالانوار؛ ج۴۳؛ ص۳۴۴
و همچنین جلاءالعیون (ترجمه) ص۵۴۴ـ شیخ عبّاس قمی؛ الانوار البهیه؛ ص۸۹ـ علامه مستنبط؛ القطره (ترجمه)؛ ج۲؛ ص۴۵۸ ـ آیت الله وحید خراسانی. منهاج الصالحین ؛ ج۱؛ ص۳۱۷
#حاج_امیر_ایزدی_همدانی
🤲 التماس دعای فرج.
https://eitaa.com/Maddahankhomein
بسم الله الرحمن الرحیم
🔹 #امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
🔸 #کریم_اهل_البیت
🔹 #سبط_اکبر
🔸 #فاتح_جمل
🔹 #غریب_مدینه
ماهي كه وامدارِ رخش آفتاب بود
آنکس كه خلقي از كرمش ، كامياب بود
دُردانه ي رسول و جگر گوشه ي بتول
در علم و حلم ، آينه ي بوتراب بود
نامش حسن ، مرام حسن ، خُلق و خو حسن
در حُسنِ خُلق ، وارث ختمي مآب بود
او را كريم آل محمد شمرده اند
با فعلِ خود ، مفسّرِ اُمّ الكتاب بود
گردد عيان به حشر ، هر آن كس بر او گريست
مشمولِ لطفِ خالقِ مالك رقاب بود
ديديم در بقيع ، مزارِ شريف او
باخاكِ ره برابر و در آفتاب بود
جاري زلال معرفتش در همه وجود
نازل هماره رحمت حق ز اين سحاب بود
دولتسراي او همه دم از فقير ، پُر
خالي لبش ز واژه ي (( لا )) در جواب بود
در راه حق ، سه بار ز هستيّ خود گذشت
آمار بذل و بخششِ او بي حساب بود
اكرام كرد دشمنِ دشنام گوي را
خصمش مُريد گشت و خجل ز آن عتاب بود
دوّم امام شيعه ، چهارم ز پنج تن
در مجمعِ دو بحر ، حسن دُرّ ناب بود
تنها نه در بهشت بُود سيد شباب
در روزگار ، اُسوه ي هر شيخ و شاب بود
گه زيبِ دوش و گاه در آغوشِ عقلِ كُل
ريحانه ي رسولِ حق ، آن مستطاب بود
در گير و دارِ جنگ جمل ، تيغِ سركشش
بهر سپاه كفر ، بريد عِقاب بود
عهدي كه با شرايط خود بست با عدو
در آن زمانه ، خوبترين انتخاب بود
صلحش اگر نبود ، نشاني ز دين نبود
صلحِ حسن ، مقدّمه ي انقلاب بود
جان دادن و حمايتِ از شاه دين حسين
فرمانِ او به قاسمِ عاليجناب بود
ديدند مثلِ اكبر و عباس ، قاسمش
در كربلا مجاهدِ پا در ركاب بود
آري حسن به صبر ز طاغوت سر بُريد
او را به نسل بت شكنان انتساب بود
در ديده خار داشت و در حلق ، استخوان
در شهرِ خود غريب ، چنان بوتراب بود
مولا علي به خانه ي خود داشت فاطمه
فارغ ميانِ خانه ز هر اضطراب بود
امّا حسن غريب به كاشانه بود و داشت
گمراه همسري كه برايش عذاب بود
مي خواست تا عروس معاويّه اش كنند
بر آب پشت كرده به سوي سراب بود
مسموم كرد كوزه ي آبِ امام را
وقتي كه نور چشمِ پيمبر ، به خواب بود
بيدار شد ز خواب و بنوشيد جرعه اي
اي كاش آن زمان همه عالم ، خراب بود
آتش زدند بر دلِ پر خون مجتبي
الماس سوده ها كه در آن ظرفِ آب بود
يك طشت ، مثل دشتِ پُر از لا له در برش
مي سوخت جانِ پاكش و قلبش كباب بود
وقتي كه ديد اشكِ حسينش روانه است
بر سوّمین امام ، حسن را خطاب بود
روزي بسانِ روزِ تو ، در روزگار نيست
هر چند تلخ روزِ من و عهدِ باب بود
جان داد مجتبي و ز بيدادِ (( عايشه ))
در شهر ، وقت دفنِ تنش انقلاب بود
باريد تير ، جاي گل از كين به پيكرش
بر او سرشك ديده ي ياران گلاب بود
بي بهره بود (( جعده )) ز مهر و وفا و صدق
اين يك عروس فاطمه ، آن يك (( رباب )) بود
اين زهر داد بر حسن ، او در غم حسين
مي ريخت اشكِ ديده و در آفتاب بود
يادش نرفته بود چه كردند با حسين
آن ناكسان كه صورتشان را نقاب بود
در زير سُمّ اسب ، شكستند سينه اي
كاندر مَثَل ، خزانه ي علم الكتاب بود
آنکس كه بر تراب ، تنش مانْد بي كفن
روزي به روي سينه ي ختمي مآب بود
در كوفه چون رباب سرِ او به نيزه ديد
خاكسترِ تنور بر آن رخ ، حجاب بود
جانسوز صحنه اي به برِ ديده ي ترش
از خيزران و فتنه ي بزمِ شراب بود
اين پاك زن كه مادر باب الحوئج است
گه گاه گرمِ زمزمه ي ذكر خواب بود
اي (( ايزدي )) هر آنكه به آل نبي گريست
هر چيز خواست وقت دعا ، مستجاب بود
#حاج_امیر_ایزدی_همدانی
🤲 التماس دعای فرج.
https://eitaa.com/Maddahankhomein