eitaa logo
ذاکرین خمین🎤
1.6هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
692 ویدیو
365 فایل
🕋بنام خدای بی نیاز🕋 پدرم گفت علی،عاشق مولا شده ام بین مردم همه جا والهُ شیدا شده ام مادرم داد به من درس محبت با شیر نوکرُ ریزه خور سفرهٔ زهرا شده ام 🎤👋بامابروزمداحی‌کن.👌🎤 https://eitaa.com/joinchat/3542745823C3e1ead0ed9
مشاهده در ایتا
دانلود
مرثیه کوفه دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورتر سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت https://eitaa.com/Maddahankhomein
مجبور بودم از دل بازار بگذرم از کوچه های خنده ی اشرار بگذرم چیزی از ان جلال قدیمم نمانده بود دست مدافعی ز حریمم نمانده بود آنکس که روی سینه ی زخمی تو نشست فریادها ش حرمت ما را زد و شکست عباس کو که سایه ی آرامشم شود چشمش دوباره آیه ی آسایشم شود دستم نمی رسید سرت را بغل کنم یا لحظه ای سر پسرت را بغل کنم جانی نمانده بود به راهت فدا کنم دستی نماند تا سپر سنگ ها کنم یک قافله شکار هزاران هزار چشم افتاده در حصار هزاران هزار چشم پلکی به سمت این تن زخمی بزن حسین خون می چکد ز چشم تو و چشم من حسین قرآن بخوان قناری شیرین دهان من قرآن بخوان مسافر نیزه مکان من از آفتاب جان و تن ما گداختند ما را به سنگ خارجی از دین نواختند هم درد من شدند کنیزان سوخته انداخت مردکی طرفم نان سوخته کاش ان کنیز سابقه حرمت نمی شناخت من را در این لباس اسارت نمی شناخت آوار شد جهان به سر دختر علی در کوچه های کینه ای از خیبر علی تازه زمان اذیت آنها شروع شد باران سنگ و آتش از آنجا شروع شد می سوخت زیر آتش نیزه سرت حسین آتش گرفت روسری دخترت حسین باران سنگ از لب هر بام تا رسید دیدم سرت ز نیزه که بر خاک پر کشید خوردی زمین همینکه زمین خورد دخترت خونین و خسته نام تو می برد دخترت https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه کوفه تا شام از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکان های سنانت شده است بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است برسان از سر نی نیم نگاهی به من و دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است شده امروز مرا همسفر کوفه و شام آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است معجر سوخته ی دخترکانت، امروز بدترین زخم روی روح و روانت شده است https://eitaa.com/Maddahankhomein
@qazalegerye السلام علی الشیب الخضیب به ابی انت و امی یا اباعبدلله سرت از روی نی با هر تکانی ساده می افتد بدون سنگ بازی هم گهی بر جاده می افتد تمام قافله را بهت خواهد برد وقتی که نگاه دخترت بر این سر افتاده می افتد نسیم از بین گیسوی تو رد شد قلب من لرزید نگاهت کی عزیزم بر من دلداده می افتد؟ صدایت را مفسر با سکوتی تلخ پنهان کن اگر نه کار لبهایت به طشت و باده می افتد حواس چشم هایت را به من ده سایه ی چشمم اگر نه چشم تو بر نیزه ی شهزاده می افتد https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه کوفه تا شام ای ماه سرخ نیزه ها،سالار زینب قرآن بخوان ای کعبه ی سیار زینب ابروی تو از سنگ بازان در امان نیست شیب الخضیبی همچنان دلدار زینب تا چشم در چشمت شدم تو چشم بستی از شرم حال کوچه و بازار زینب این روزها دور و برم پر از حرامی ست دیدی کجا افتاده آخر کار زینب من رمیِ شیطان می کنم با دست بسته تکرار زهرا می شود پیکار زینب شرط مواسات است اینجا سرشکستن ای مرجع پیشانی خونبار زینب https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه اول ماه صفر رسیده روضه به بازار شام واویلا تمام مرثیه در یک کلام واویلا شدند پرده نشینان آیه ی تطهیر شکنجه در ملأ بار عام واویلا ز کوچه ها همه بوی شراب می آید رسیده قافله در ازدحام واویلا در ازدحام نظرها،سلاله های علی اسیر و خسته و بی احترام واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله ی انتقام واویلا به هر اشاره ی سنگی سری زمین می خورد سری به نیزه ندارد دوام واویلا مقابل دل زینب چگونه می شکنند به سنگ کینه جبین امام واویلا https://eitaa.com/Maddahankhomein
دو بیتی مرثیه حضرت رقیه س سرت را دخترت تا دید در طشت نگاه زخمی ات لرزید در طشت به جای دختر دلتنگ بابا لبت را خیزران بوسید در طشت هلال نیزه ها ماه منیرم بخوان قاری من تا جان بگیرم بخوان از آیه های سوره ی کهف بخوان تا مزد قرآنت بمیرم به نی حال و هوایت فرق کرده سرِ در خون حنایت فرق کرده بخوان هر چند زیر بارش سنگ کمی لحن صدایت فرق کرده چهل منزل سرت را نیزه می برد رقیه دم به دم از غصه می مرد به خنده حرمله منزل به منزل کنار نیزه ات هی آب می خورد https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه روز دوازده محرم ای از تنور آمده از حنجرت بگو از لحظه های سوخته، با خواهرت بگو با من که سر شکسته ام از دیدن سرت از لحظه های آخر بالا سرت بگو با این به بهت مانده عزادار کوچکت از گیسوان غرقه به خاکسترت بگو خیمه که سوخت امنیت ما خراب شد با من مگو که خواهرم از معجرت بگو من از غروب و غارت اطفال گفته ام تو از شروع غارت انگشترت بگو از خون زخم تازه ی بر گوشه ی لبت با چشمهای خون زده ی دخترت بگو https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه کوفه دلم در کوفه چون موی سرت سوخت تو بر نیزه، به محمل خواهرت سوخت حرارت بود و آتش بود و گرما ولی از هرم طعنه دخترت سوخت نگو نیزه بگو مسمار وحشی که اینگونه تمام حنجرت سوخت ز پنجه صورت طفلان سیاه و... به نیزه غیرت آب آورتر سوخت رباب است و به هر لالای تلخش دوباره حلق خشک اصغرت سوخت سکینه خون جگر با کام عطشان به یاد آب آب آخرت سوخت تمام عمر چون قلب خیامت به روضه زخم قلب نوکرت سوخت https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه کوفه تا شام از تنت دوری و سرنیزه مکانت شده است آیه ی کهف خدا ذکر زبانت شده است سرِ تو دست سنان است و گلویت خسته خسته از دست تکان های سنانت شده است بین هجده گل سرخم که به نی می سوزند زخم پیشانی تو خوب نشانت شده است برسان از سر نی نیم نگاهی به من و دخترت که نفسش، مرثیه خوانت شده است من عزادارم و دستانم اگر بسته، ولی سنگ ها بر سر من لطمه زنانت شده است شده امروز مرا همسفر کوفه و شام آنکه دیروز تو را قاتل جانت شده است معجر سوخته ی دخترکانت، امروز بدترین زخم روی روح و روانت شده است https://eitaa.com/Maddahankhomein
مرثیه کوفه خون گلوت می چکد از نیزه ی سنان داده چه کس شبیه تو اینگونه امتحان تا طعن خارجی نگدازد تن مرا ای قاری شکسته سرم سوره ای بخوان برگشته از تنور، چه آشفته مو شدی آشفته است مثل سرت کل کاروان لبخند حرمله به رباب است باز، چون در خواب هم دو دست خودش می دهد تکان مانند ماه سوخته بر نیزه ای و من سر میزنم به چوبه محمل چه ناگهان... بر نیزه هم غریبی و هی سنگ می خوری زینب فدای غربت تو ای حسین جان ای کاش نیزه دار تو نرود سمت اکبرت چون قد نیزه چون کمرت می شود کمان زخمی عمیق بر جگرم چنگ می زند زخمی شده است معجر خاکی دختران https://eitaa.com/Maddahankhomein
😭مرثیه شب اول صفر الشام گفتی و غمِ غربت شروع شد گویا دوباره داغ شهادت شروع شد ای پرچم کرامت روضه تو گفته ای در شهر شام اصل مصیبت شروع شد انگار تازه بعدِ چهل منزلِ غریب ساعات مرگ بار اسارت شروع شد بعد از سه شب تحمل دنیای دردها دروازه باز گشت و شرارت شروع شد بر نیزه ماه زینب کبری طلوع کرد با دست های بسته زیارت شروع شد از کوچه ای به کوچه ی دیگر در این مسیر یک راه تازه ای به جسارت شروع شد چون از شراره معجر سالم نماند، پس شرمندگی ز اهل و عیالت شروع شد خورشیدِ روی نیزه به حالت گریسته تا کینه ی یهود، به غایت شروع شد از گفتن مصیبت بازار عاجزم آنجا که تازه های شقاوت شروع شد حرف خرید بود و فروش و از این قبیل یک لحظه انتهای اهانت شروع شد در ازدحام چشم تماشاچیان شهر خيرات نان به اهل کرامت شروع شد از دین خروج کرده که گفتند بر شما از آسمان نیزه تلاوت شروع شد https://eitaa.com/Maddahankhomein