eitaa logo
5.6هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.7هزار ویدیو
49 فایل
اینجا کانال دختــران و پسـران دیار حـاج قاسـم است. دهه هشتادی ها و نودی های نســل سلیـــــمانے #نوجوانان ملک سلیمانی 🇮🇷⁩ راه ارتباط با ما ⁦👇🏻 @Clever_Students @teenager_life میتوانید کانال مارا در شاد و روبیکا دنبال نمایید .
مشاهده در ایتا
دانلود
مشق
#طلوعی_دیگر #آیہ_ࢪاهنما بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ
به اندازه تمام برگهای پاییزی🍁 در این روز ابتدایی مهر براتون آرزو های خوب دارم 😍 آغازی برتلاشی دوباره بوی کتاب و درس و مدرسه 🏫 لحظه هایی که هوای خنک با نوازشش تو را برای روزهایی سرشار از موفقیت ⁦✌🏻⁩ نوید می دهد 🌸🌸🌸 طلوعی متفاوت از جنس امید ، تلاش و برخواستن 👌 یا علی مدد💪 ⁦🌤️⁩ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
مشق
🔺استوری یک سلبریتی بی‌سواد؛ در راستای سیاه نمایی از ایران درحالی‌ که طبق آمارهای رسمی جهانی، ایران
🔺 به مناسبت باز شدن مدارس ببینید. با این حجم بی سوادی!😦 داشتیم ژاپن می شدیم؟ خیر داشتیم پاکستان می شدیم🤦‍♂ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚘آبشار هفت چشمه کرج این آبشار زیبا، در کیلومتر ۱۷ جاده کرج به چالوس، در نزدیکی روستای ارنگه کرج قرار گرفته که با ۱۵ دقیقه پیمایش میتونید از دیدنش لذت ببرید نام این آبشار هم به خاطر چشمه های هفت قلویی است که از کوه به دره سرازیر میشود. ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
از فردا که مدرسه رفتی، این نکات رو رعایت کن👇 🚩 سعی کن شبا زودتر بخوابی که بتونی صبح زود بیدار شی. پس تا دیر وقت بیدار موندن ممنوع❌ 🚩 حتما هر روز صبحونه مقوی مصرف کن که عملکرد حافظه ت بالا بره و بهتر بتونی درس رو یاد بگیری🧃 🚩 از روز اول مدرسه باید عادت کنی درس هر روزی رو همون روز بخونی و اجازه ندی درسها برای شب امتحان تلنبار بشه ‼️ 🚩 موقع تدریس به صحبتهای معلمت توجه کن که مفاهیم و یادگیری اولیه ات شکل بگیره 📝 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مشق
#رمان #دمشق_دیار_عشق #قسمت_یازدهم احساس می‌کردم از دهانش آتش می‌پاشد که از درد و ترس چشمانم را در هم
حتی روزی که به بهای وصال سعد ترک‌شان می‌کردم، در آخرین لحظات خروج از خانه، مادرم دستم را گرفت و به پایم التماس می‌کرد که "تو هدیه حضرت_زینبی، نرو!" و من هویتم را پیش از سعد از دست داده و خانواده را هم فدای عشقم کردم که به همه چیزم پشت پا زدم و رفتم.  حالا در این غربت دیگر هیچ چیز برایم نمانده بود که همین نام زینب آتشم می‌زد و سعد بی‌خبر از خاطرم پرخاش کرد :«بس کن نازنین! داری دیوونه‌ام می‌کنی!» و همین پرخاش مثل خنجر در قلبم فرو رفت و دست خودم نبود که دوباره ناله مصطفی در گوشم پیچید و آرزو کردم ای کاش هنوز نفس می‌کشید.در تاکسی که نشستیم خودش را به سمتم کشید و زیر گوشم نجوا کرد :«می‌خوام ببرمت یه جای خوب که حال و هوات عوض شه! فقط نمی‌خوام با هیچکس حرف بزنی، نمی‌خوام کسی بدونه ایرانی هستی که دوباره دردسر بشه!»  از کنار صورتش نگاهم به تابلوی زینبیه ماند و دیدم تاکسی به مسیر دیگری می‌رود که دلم لرزید و دوباره از وحشت مقصدی که نمی‌دانستم کجاست، ترسیدم.چشمان بی‌حالم را به سمتش کشیدم و تا خواستم سوال کنم، انگشت اشاره‌اش را روی دهانم فشار داد و بیشتر تحقیرم کرد :«هیس! اصلاً نمی‌خوام حرف بزنی که بفهمن ایرانی هستی!» و شاید رمز اشک‌هایم را پای تابلوی زینبیه فهمیده بود که نگاه سردش روی صورتم ماسید و با لحن کثیفش حالم را به هم زد :«تو همه چیت خوبه نازنین، فقط همین ایرانی و شیعه بودنت کار رو خراب میکنه!»  حس می‌کردم از حرارت بدنش تنم می‌سوزد که خودم را به سمت در کشیدم و دلم می‌خواست از شرّش خلاص شوم که نگاهم به سمت دستگیره رفت و خط نگاهم را دید که مچم را محکم گرفت و تنها یک جمله گفت :«دیوونه من دوسِت دارم!»  از ضبط صوت تاکسی آهنگِ عربی تندی پخش می‌شد و سعد بار دگر چنین لب به سخن گشود:«نازنین یا پیشم می‌مونی یا می‌کُشمت! تو یا برای منی یا نمیزارم زنده بمونی!» و درِ تاکسی را از داخل قفل کرد تا حتی راه خودکشی را به رویم ببندد.  تاکسی دقایقی می‌شد از مسیر زینبیه فاصله گرفته و قلب من هنوز پیش نام زینب جا مانده بود که دلم سمت حرم پرید و بی‌اختیار نیت کردم اگر از دست سعد آزاد شوم، دوباره زینب شوم!  اگر حرف‌های مادرم حقیقت داشت، اگر این‌ها خرافه نبود و این شیطان رهایم می‌کرد، دوباره به تمام مقدسات، مؤمن می‌شدم و ظاهراً خبری از اجابت نبود که تاکسی مقابل ویلایی زیبا در محله‌ای سرسبز متوقف شد تا خانه جدید من و سعد باشد.  خیابان‌ها و کوچه‌های این شهر همه سبز و اصلاً شبیه درعا نبود و من دیگر نوری به نگاهم برای لذت بردن نمانده بود که مثل اسیری پشت سعد کشیده می‌شدم تا مقابل در ویلا رسیدیم.دیگر از فشار انگشتانش دستم ضعف می‌رفت و حتی رحمی به شانه مجروحم نمی‌کرد که لحظه‌ای دستم را رها کند و می‌خواست همیشه در مشتش باشم.  درِ ویلا را که باز کرد به رویم خندید و انگار در دلش آب از آب تکان نخورده بود که شیرین‌زبانی کرد :«به بهشت داریا خوش اومدی عزیزم!» و اینبار دستم را نکشید و با فشار دست هلم داد تا وارد خانه شوم و همچنان برایم زبان می‌ریخت :«اینجا ییلاق دمشق حساب میشه! خوش آب و هواترین منطقه سوریه!» و من جز فتنه در چشمان شیطانی سعد نمی‌دیدم که به صورتم چشمک زد و با خنده خواهش کرد :«دیگه بخند نازنینم! هر چی بود تموم شد، دیگه نمیزارم آب تو دلت تکون بخوره!»  یاد دیشب افتادم که دلداری‌ام می‌داد تا به ایران برگردیم و چه راحت دروغ می‌گفت و آدم می‌کشت و حالا مرا اسیر این خانه کرده و به درماندگی‌ام می‌خندید. دیگر خیالش راحت شده بود در این حیاط راه فراری ندارم که دستم را رها کرد و نمی‌فهمید چه زجری می‌کشم که با خنده خبر داد :«به جبران بلایی که تو درعا سرمون اومد، ولید این ویلا رو برامون گرفت!» و ولخرجی‌های ولید مستش کرده بود که دست به کمر مقابلم قدم می‌زد و در برابر چشمان خیسم خیالبافی می‌کرد :«البته این ویلا که مهم نیس! تو دولت آینده سوریه به کمتر از وزارت رضایت نمیدم!» ردّ خون دیروز هنوز روی پیراهنش مانده و حالا می‌دیدم خون مصطفی به آستینش ریخته و او روی همین خون‌ها می‌خواست سهم مبارزه‌اش را به چنگ آورد که حالم از این مبارزه و انقلاب به هم خورد و او برای اولین بار انتهای قصه را صادقانه نشانم داد :«فکر کردی برا چی خودمو و تو رو اینجوری آواره کردم؟ اگه تو صبر کنی، تهش به همه چی می‌رسیم!»... ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکم قشنگی ببینیم😉❤️ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
🍁پـــــــایــــــیــــــز 🍂هــــدیــــه ای طــــلایــــی 🍁از جانب پروردگارمان به ماست.... 🍁بـــرگــــ و بــار کـــیــنــه را 🍂بریزیم و نهال دشمنی را بخشکانیم 🍁و با مهر،درخت دوستی بنشانیم 🍂اولین شــب زیــبــای پاییزتون 🍁بــخــیـــر و پــــر از مـــهــــر ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مشق
به اندازه تمام برگهای پاییزی🍁 در این روز ابتدایی مهر براتون آرزو های خوب دارم 😍 آغازی برتلاشی دوبار
سلام گرم در طلوع زیبای یک صبح سرد پاییزی تقدیم شما مهربانان آرزو میکنم پنجره دل تون همیشه روبه خوشبختی باز بشه صبح پاییزی تون بخیر و خوشی روزتون شاد😊🍂 ⛅️ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مشق
خلیج همیشه فارس ❤️🤍💚 ↑ تصویری از یک قالیچه قدیمی که در سال ۱۹۷۰ توی عراق بافته شده و روی آن نام #خل
6.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزت زیبا☀️ اینجا ایرانه 🇮🇷 دریاچه زیبای مانشت (سیەل) در ارتفاعات مانشت کوه زیبای ایلام 🏞 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
در قدیم هر درباری دلقکی داشت که کارش این بود که هرگاه شاه به جلادانش دستور قتل یا شکنجه‌ای می‌داد، او با لودگی و شکلک درآوردن و متلک گفتن و ریسه رفتن فضا را تلطیف میکرد و از قبح جنایت اربابش می‌کاست. این نقشِ امروز علی کریمی پس از هر جنایت اسرائیل است. ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
سال پیش کلیپ این دختر خوش‌خنده‌ی معصوم، وایرال شد و در اینستاگرام بیش از ۴۰ میلیون ویو خورد. خبر رسیده که در بمباران بیروت، این طفل معصوم هم به شهادت رسیده... او فقط یک کودک بود، فقط یک کودک ... !❤️‍🩹 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مشق
سال پیش کلیپ این دختر خوش‌خنده‌ی معصوم، وایرال شد و در اینستاگرام بیش از ۴۰ میلیون ویو خورد. خبر رسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از ایران تا لبنان و غزه، خون هزاران کودک پوش جبهه مقاومت بر گردن حامیان خونخوار است. 💫 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌