eitaa logo
5.4هزار دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
49 فایل
اینجا کانال دختــران و پسـران دیار حـاج قاسـم است. دهه هشتادی ها و نودی های نســل سلیـــــمانے #نوجوانان ملک سلیمانی 🇮🇷⁩ راه ارتباط با ما ⁦👇🏻 @Clever_Students @teenager_life میتوانید کانال مارا در شاد و روبیکا دنبال نمایید .
مشاهده در ایتا
دانلود
مشق
‏با گداییِ حرم فخر به دنیا داریم هرچه داریم از این دختر موسی داریم(: - علی اکبر لطیفیان ┄┄┄┅••𑁍••
ده‌ها سال‌ قبل‌ از تولد حضرت‌ معصومه(س) امام‌ صادق‌(ع) فرمودن‌: «دختری از فرزندان‌ِ من‌ در قُم‌ دفن‌ خواهد شد، که به شفاعتش‌ همه شیعیان‌ واردِ‌ بهشت میشوند.. + شفیعم‌میشوۍبانو!؟ ♡ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman
مشق
امام رضا علیه السلام: هر کس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است. 📚 ناسخ
🕊 اما سفر بهانه بود، قرار بود این فاطمه حرم داشته باشد ... ♡ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman
مشق
🔴 شوک فرهنگی میوه!😄😬 این هندونه‌ها ته پوست هندونه ما هستن تو ایران😂 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خود آمریکایی‌ها از افزایش قیمت اجناس مینالن اون وقت یه مشت غرب‌زده تو ایران میگن: مردم جهان تو ناز و نعمت زندگی میکنن و ما بدبخت ترین کشوریم، کاش تو ایران بدنیا نمیومدیم... :/ ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman
دلمون به تو گرمه ♡ + شبتون بخیر رفقا🪐 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman
مشق
🌤 صبح‌ها غم‌هایت را به‌ شبی‌ که‌ گذشت واگذار کن... صبحی ‌نو آمده☀️ طلوعی‌ دیگر باتمام زیبایی‌اش آماد
پنجرہ صبح  🌸 گشودہ شده🌸 نسیم مے وزد...🌸 آمدہ تا سلام گو باشـد🌸 ســـــــــلام🌸 صبحتون پر امیـد🌸 روزتون پر خاطـره...🌸 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚘اینجا کهودره ی زیبا،در شهر ساری با حوضچه های معرکشه ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
تو زیبا بمان و بگذار با دیدنت هر رهگذر نا امیدی لبخند بزند، رو به آسمان نگاه کند و زیر لب بگوید هنوز هم عشق پیدا می شود 😉🌹 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_مامان‌منتظرم‌باش💔 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
✨️اسم: ماه به روایت آه 📝نویسنده: ابوالفضل رزویی نصر آباد ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
بعداً؟؟ توی دنیا بعداً وجود نداره ☕️ بعداً چای سرد میشه بعداً آدم پیر میشه ! بعداً زندگی تموم میشه و آدم حسرت اینو میخوره که کاریو که قبلاً میتونست بکنه انجام نداده...!🙂💛 از اشتباهات گذشته درس بگیر و برو سمت آینده، دنبال اهدافت!😎 ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman 🍭⃟💌
مشق
#رمان #دمشق_دیارِ_عشق #قسمت_بیست_دوم و هنوز خاری در چشمش مانده بود که دستی به موهایش کشید و با غیظ
و من امشب از جهنم مرگ و کنیزی آن پیرمرد وهابی فرار کرده بودم و دیگر از در و دیوار این شهر می‌ترسیدم که مقابل چشمانش به گریه افتادم. چانه‌ام از شدت گریه به لرزه افتاده و او از دیدن این حالم طاقتش تمام شد که در ماشین را با ضرب باز کرد و پیاده شد. دور خودش می‌چرخید و آتش غیرتش در خنک‌های این شب پاییزی خاموش نمی‌شد که کتش را درآورد و دوباره به سمت ماشین برگشت. روی صندلی نشست و اینبار دل به سمتم چرخید، رگ پیشانی‌اش از خون پر شده و میخواست حرف دلش را بزند که به جای چشمانم به دستان لرزانم خیره ماند و با صدایی گرفته گواهی داد:« وقتی داشتن منو می‌رسوندن بیمارستان، تو همون حالی که حس می‌کردم دارم می‌میرم، فقط به شما فکر می‌کردم!شب پیشش خنجر رو از گلوتون برداشته بودم و می‌ترسیدم همسرتون...» به به اندازه یک نفس ساکت ماند و زیر لب زمزمه کرد:«خدا را شکر می‌کنم هر بلایی سرتون آورده، هنوز زنده‌اید...!» هجوم گریه گلویم را پر کرده و به جای هر جوابی مظلومانه نگاهش می‌کردم که جگرش بیشتر آتش گرفت. رفیقش به سمت ماشین برگشته و دلش می‌خواست پای دردهای مانده بر دلم بنشیند که با دستش اشاره کرد منتظر بماند و رو به صورتم اصرار کرد:«امشب تو حرم چیکار داشتید خواهرم؟ همسرتون خواست بیاید اونجا؟» اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی گریه بند آمده بود، ناله زدم:«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره ترکیه، هرچی التماسش کردم بزاره برگردم ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!» حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره خنجر سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید:« شماره داد دست این مرتیکه؟» سد صبرش شکسته بود که اشک‌هایم را با داد و بیداد داد:« این تکفیری‌ با چند تا قاچاقچی اسلحه از مرز عراق وارد سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش می‌خواد می‌کنه و داریا رو کرده انبار باروت!» نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که به جای اشک، خون از چشمانم میبارید مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب،درخانه آن نانجیب چه دیده ام که صدایش زخمی شد:« اون مجبورتون کرد امشب بیاید حرم؟» ╭┈┈┈⋆┈┈──────────── 『ما را به دوستانت معرفی کن⇣』 ✾•⌈↝‌ @Mashgh_kerman🍭⃟💌
مشق
پنجرہ صبح  🌸 گشودہ شده🌸 نسیم مے وزد...🌸 آمدہ تا سلام گو باشـد🌸 ســـــــــلام🌸 صبحتون پر امیـد🌸 روزتو
🌤 صبح‌ها غم‌هایت را به‌ شبی‌ که‌ گذشت واگذار کن... صبحی ‌نو آمده☀️ طلوعی‌ دیگر باتمام زیبایی‌اش آماده ‌است... تا چشم نوازی کند🍁 چشمانت را روی ‌اندوهت ببند تا صبحِ غزلخوان، روحت را بیاساید...😊 سلام صبحتون بخیر