از دل خاک فکه #شهيدی يافتند که
در جيب لباسش برگه ای📜 بود:
✍«بسمه تعالی»
جنگ بالاگرفته است.
مجالی برای هيچ #وصيتی نيست.
تا هنوز چند قطره خونی❣ در بدن دارم، #حديثی از امام پنجم مینويسم:
⇜به تو #خيانت میکنند، تو مکن.
⇜تو را تکذيب میکنند، آرام باش.
⇜تو را میستايند، فريب مخور❌
⇜تو را نکوهش میکنند، شکوه مکن.
⇜مردم شهر از تو بد میگويند، اندوهگين مشو.
⇜همه مردم تو رانيک میخوانند، مسرور مباش
↫آنگاه از #ما خواهی بود
ديگر نايی در بدن ندارم
#خداحافظ_دنیا
یازهرا....♥️
#تفحص
#فکه
#جستجوگران_نور
🌹🍃🌹🍃
-------------🌷🌷-------------
@Mazan_tanhamasir
-------------🌷🌷-------------
🥀#شهیدی که زنده زنده سوخت....
اما آخ نگفت....
😭😭
شهید#حسین_خرازی نشست ترک موتورم.
بین راه، به یک نفربر پی ام پی، برخوردیم که در #آتش می سوخت.
فهمیدیم یک #بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد!
من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده ی خدا با بقیه همراه شدیم.
گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو سه متری، می پاشیدیم روی آتش!
جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا #ضجه و #ناله نمی زد!
و همین پدر همه ی ما را درآورده بود!
بلند بلند فریاد می زد:
#خدایا!
الان پاهام داره می سوزه!
می خوام اون ور ثابت قدمم کنی!
خدایا!
الان سینه ام داره می سوزه!
این سوزش به سوزش سینه ی حضرت #زهرا نمی رسه!
خدایا!
الان دست هام سوخت!
می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم!
نمی خوام دست هام گناه کار باشه!
خدایا!
صورتم داره می سوزه!
این سوزش برای امام زمانه!
برای ولایته!
اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت!
آتش که به سرش رسید، گفت:
خدایا! دیگه طاقت ندارم،
دیگه نمی تونم،
دارم تموم می کنم.
لااله الا الله،
خدایا!
خودت #شاهد باش!
خودت شهادت بده آخ نگفتم!
آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم!
بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت.
حال حسین آقا از همه بدتر بود.
دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:
خدایا!
ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟
ما #فرمانده ایناییم؟
اینا کجا و ما کجا؟
اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره بگه جواب اینا رو چی می دی؟
زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم.
تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه ی من و آن قدر #گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیسِ #اشک شد.
بعد از شهدا ما چه کردیم؟؟؟
#شهدا_شرمندهایم!
#شیرمرداندفاعمقدس
🚩 @Mazan_tanhamasir
🌷طے عملیات #تفحص، در منطقه چیلات، پیڪر دو #شهید پیدا شد، یڪے از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات ڪامل به دیوار تڪیه داده بود. لباس زمستانے هم تنش بود.
#شهید دیگر لاے پتو پیچیده شده بود. معلوم بود ڪه این دراز ڪش مجروح شده است. اما سَر #شهید دوم بر روے دامن این #شهید بود، یعنے #شهید نشسته سر آن #شهید دوم را به دامن گرفته بود.
✨خب، پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم ڪه بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم ڪه آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها ڪه با هم خیلے رفیق بودند، با هم مے رفتند پلاک مے گرفتند.
💥اسامے را مراجعه ڪردیم در ڪامپیوتر. دیدیم ڪه آن #شهیدے ڪه نشسته است، پدر است و آن #شهیدے ڪه درازڪش است، پسر است. پدرے سر پسر را به دامن گرفته است.
#شهیدسیدابراهیماسماعیلزادهموسوے👈 پدر و #شهیدسیدحسیناسماعیلزاده👈 پسر است ، اهل روستاے باقر تنگه بابلسر
🍃🍃🍃
#برایشادیروحشانصلوات🌷
🌹 @Mazan_tanhamasir