هدایت شده از طبیبِ جان
🌷بابای مهربون... دعا برای فرزندانت یادت نره
🔸از ته قلب برای خوب بودنشون دعا کن
#تربیت_فرزند
◣@Javaher_Alhayat ◢
࿐❁☘❒◌🌙◌❒☘❁࿐
•┈┈┈••✾🍃 ﷽ 🍃✾••┈┈┈•
کوچولوی ما خیلی اهل نقاشی کردنه👨🎨
روی هر چی به دستش برسه، نقاشی می کنه😉
امروز روی یه تیکه مقوا نقاشی کشیده بود و آورد نشونم داد.😊
کلی ذوقشو کردم که همچین نقاشی نازی کشیده بود😍
بعد گفتم، مامان حیفه، کاش تو دفتر می کشیدی که همیشه برات بمونه😊
فکر کرد و گفت: «خب دور بریش می کنم و می چسبونم توی دفترم😌»
دور بریشون کرد و گفت:
«مامان می خوام روشون نور چراغ قوه بندازم😅و نمایش اجرا کنم😍😄»
با توجه و محبت، ذهن بچه ها اجازه ی فکر و خلاقیت پیدا می کنه😃
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#نقاشی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
•┈┈┈••✾🍃🌺🍃✾••┈┈┈•
❀ೋ❀💕═ ﷽ ═💕❀ೋ❀
مامانای خلاق و مهربون یه نقاشی جذاب جذاااب😍
این شیوه برای بچههایی که نقاشی بلد نیستن خیلی عالیه و اعتماد به نفسشون رو بالا میبره👌
تازه اونایی هم که بلدن نقاشی کنن هم این شیوه براشون مثل حل کردن معما لذت بخشه😍
یک کاغذ و قلم بردارید و با فرزندتون شروع کنید به کشیدن خطهای مختلف کج، راست، اریب یا همون خط خطی خودمون😄
حالا از فرزندتون بخواهید که دنبال شکلهای مختلف بگرده و خودتون هم هر شکلی رو پیدا کردید دورش رو پر رنگ کنید🔲
از بین خطوط میتونید کلی نقاشی پیدا کنید و در آخر هم شکلهایی که پیدا کردید رو رنگ بزنید😌🤗
تو این شیوه نقاشی علاوه بر سرگرم شدن فرزندتون، ذهن رو فعال و خلاق میکنه👌
با انواع خطوط آشنا میشه و رنگها و رنگ آمیزی رو یاد میگیره😇
و از همه مهمتر همراهی شماست که برای کوک خیلی لذت بخشه❤️
حتماً امتحان کنید و از این شیوه نقاشی لذت ببرید😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#نقاشی
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕═══💕❀ೋ❀
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗
در هر ردیف دور تصویری که متفاوته خط بکش!
#تولد_تا_هفت_سالگی
#طبع_و_مزاج
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
╚══════✿❀🌸❀✿══╝
هدایت شده از رسانه جواهر🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀چادر نمازت
سایهی رو سرمه...
میاد انگاری بوی فاطمیه...
#مادر
#فاطمیه
#حضرت_زهرا سلام الله علیها
@javaher_media
••┈•●•◎🌦◎•●•┈••
┄━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━┄
یه بازی جالب دیگه😍
فقط چند تا لیوان پلاستیکی و چند تا برگه کاغذ نیاز دارید. 👌😉
لیوان ها رو روی هم می چینید به شکلی که بین هر دو لیوان یک کاغذ قرار بگیره.
و از فرزندان دلبتون میخواین که کاغذ ها رو طوری بکشند که لیوان ها روی هم قرار بگیرند😃
این بازی خیلی به افزایش تمرکز بچه ها کمک می کنه.👌
حتما خودتون هم این بازی رو انجام بدین.😎
بچه ها بیشتر از اسباب بازی، نیاز به یک همبازی خوب دارند👌😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز دو تا مهمون کوچک داشتیم که با هم خواهر بودن👧👩
هنوز نیم ساعتی از اومدنشون نگذشته بود که یهووو دعواشون شد😡😬
دخترم هم هاج و واج نگاهشون میکرد
دعوا بالا گرفته بود و جیغ و دادشون بلند شده بود، رفتم سراغشون و گفتم: کیا دوست دارن یه مسابقه داشته باشیم🤔
یه دفعه ساکت شدن و بهم نگاه کردن و گفتن من من☝️☝️
گفتم: پس پیش به سوی آشپزخونه😍
اونا هم اصلا یادشون رفته بود که داشتن دعوا میکردن و دنبال من راه افتادن😉🚶♀🚶♀
دخترم هم دنبالم اومد و رفتیم تو آشپزخونه😊🚶♀
سه تا ظرف برداشتم و تو هر سه تا مساوی ماست ریختم و گذاشتم جلوشون😎
گفتم همهتون دستاتون رو بزارید پشتتون و وقتی گفتم 1⃣2⃣3⃣
بدون دست زدن به ظرفتون شروع کنید به خوردن ماست داخل ظرف😋
هر کی زودتر خورد برنده است🤩🏅
هر سه تاشون لبخند به لب و شاد و خندون آماده شمارش شدند😍
شروع کردم به شمارش و با گفتن 3⃣
دخترا شروع کردن به خوردن و خندیدن🤗
خلاصه اونقدر خوششون اومده بود که دلشون میخواست بازم تکرار کنیم و مسابقه رو انجام بدیم☺️
آخرش هم یه عکس یادگاری انداختن با همون شکل که که دور لبشون ماستی شده بود😄
این مسابقه رو برای بچههای با غلبه صفرا🔥
وقتی بچهها دعواشون میشه و صفراشون میره بالا😡
برای تشویق بچهها به خوردن میان وعده سالم💪
تجربه کردن حس رقابت سالم و برد و باخت👌
و سرگرم کردن بچهها و... میتونید انجام دهید😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
#داستان_کودکانه
مادر مشغول پختن ناهار بود. علی سوار بر موتور پلاستیکی اش، وارد آشپزخانه شد. گفت: «آم، آم، آم، مامان سَلام!» از موتورش پیاده شد.
مادر خندید و با لحن بچگانه گفت: «سلام پسر گلم!» علی کوچولو تند تند دست های کوچکش را توی هوا تکان تکان داد.
دستش را گذاشت روی لب هایش و برداشت. برای مادرش بوس فرستاد. گفت:«خُداحافظ! خُداحافظ!» سوار موتورش شد.
مادر دستش را روی سینه اش گذاشت. گفت: «دورت بگردم الهی!» بعد دوید طرف اپن. ظرف میوه را برداشت و گفت: «میای با هم میوه بخوریم؟» علی همانطور که با سرعت دور شد، گفت: «دوست ندارم، میفته نه!»
چیزی نگذشت که علی پیش مادر برگشت. انگشت اشاره اش را به طرف کفشدوزک های چسبان روی در یخچال دراز کرد. بالا و پائین پرید و گفت: «اون منه! اون منه!»
مادر همه ی کفشدوزک های قرمز با خال های سیاه را برداشت؛ پائین در یخچال چسباند و گفت: «از این فرنی می خوری گل پسرم؟»
علی تند تند کفشدوزک ها را برداشت. گفت: «نمی خوام! فرنی نه!»
خداحافظی کرد و رفت. کفشدوزک های چسبان را گذاشت توی سبد جلوی موتورش. توی هال دور زد و دور زد. کفشدوزک ها بالا و پائین پریدند. جیغ کشیدند. دست زدند و گفتند: «هوراااا! تُند تر! آخ جووون!»
چند دقیقه بعد علی کوچولو کنار کفشدوزک ها خوابش برده بود! یک کفشدوزک روی دستش نشسته بود و نازشمی کرد. یکی هم روی لپ قرمزگلی اش برایش لالائی می خواند.
مادر بسم الله گفت. علی را به اتاقش برد و روی تختش خواباند. برگشت و کفشدوزک ها را از روی زمین جمع کرد و روی در یخچال چسباند.
وقت ناهار بود که علی از خواب بیدار شد.
مادر میز ناهار را چید و گفت: «پسرم غذاها منتظرن!»
علی انگشت کوچکش را تند تند توی دهانش فرو برد و درآورد. گفت: «غذا نه! شیرم»
مادر علی لقمه ای توی دهانش گذاشت و گفت: «آآآآووووممم، به! به! چقد خوشمزس!»
علی به مادرش نگاه کرد. سرش را کج کرد. لبخند زد و گفت: «نهههههههه»
مادر از پشت میز غذا بلند شد. به طرف در یخچال رفت.
گفت: «کفشدوزک های خوشگل می شه با ما غذا بخورین؟»
همگی داد زدند: «ما بَه آره! ما بَه آره!»
با خوش حالی سمت غذای علی دویدند و مشغول خوردن شدند. داد زدند: «علی جون! بیا غذاا! بیا لوبیا بخور!»
علی به طرف میز ناهار دوید. چشم های درشت سیاهش بازِ باز شده بودند.
گفت: «عه! این منه!» و تند و فرز رفت پیش مادر. مادر هم بغلش کرد. او را روی صندلی کوچولوی خودش نشاند.
علی کوچولو خندید. به مادر نگاه کرد و پرسید: «اینا لوبیا دوست دارن؟!» مادر گفت: «بله، کفشدوزک ها هم دوست دارن قوی بشن!»
علی غذایش را با شوق نوش جان کرد.
مادر و کفشدوزک ها به هم نگاه کردند و خندیدند.
❁بتول محمدی«رئوف»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#علی_و_کفشدوزک_ها
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
👶چگونگی رشد نوزاد یک ماهه👶
#تولد_تا_هفت_سالگی
#یک_ماهگی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨
امروز یه بازی خیلی ساده اما پر تحرک و پرهیجان براتون آوردیم😉👌
امروز رو بالشتی هایی که شسته بودم رو میخواستم بدوزم.🧕🏻✂️
دخترمم همش می گفت مامان بیا باهم بازی کنیم.👧🏻
منم که وقت بازی کردن نداشتم.😞
به ذهنم رسید یکی از رو بالشتی ها رو بهش بدم تا باهاش بازی کنه.
رو بالشتی رو تنش کرد و ازش خواستم که باهاش دور فرش راه بره.
بعد که دیگه خسته شده بود. توپ هاش رو ریختم داخل اتاق و خواستم که توپ ها رو برداره و داخل رو بالشتی بندازه.
و بعد کم کم بازی سخت تر می شد.😎
بهش گفتم که فقط توپ های قرمز رو جمع کنه.👧🏻🔴
و بعد هم همین طور باقی رنگ ها رو خواستم که جمع کنه و بریزه داخل
رو بالشتی.
منم در تمام لحظات سعی می کردم مشوقش باشم و براش دست بزنم تا خسته نشه و از بازی حسااااابی لذت ببره.😍👏👏
#تولد_تا_هفت_سالگی
#مادرانه
#مادر_خلاق
#بازی_سازی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨