┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄
#داستان_کودکانه
مادر مشغول پختن ناهار بود. علی سوار بر موتور پلاستیکی اش، وارد آشپزخانه شد. گفت: «آم، آم، آم، مامان سَلام!» از موتورش پیاده شد.
مادر خندید و با لحن بچگانه گفت: «سلام پسر گلم!» علی کوچولو تند تند دست های کوچکش را توی هوا تکان تکان داد.
دستش را گذاشت روی لب هایش و برداشت. برای مادرش بوس فرستاد. گفت:«خُداحافظ! خُداحافظ!» سوار موتورش شد.
مادر دستش را روی سینه اش گذاشت. گفت: «دورت بگردم الهی!» بعد دوید طرف اپن. ظرف میوه را برداشت و گفت: «میای با هم میوه بخوریم؟» علی همانطور که با سرعت دور شد، گفت: «دوست ندارم، میفته نه!»
چیزی نگذشت که علی پیش مادر برگشت. انگشت اشاره اش را به طرف کفشدوزک های چسبان روی در یخچال دراز کرد. بالا و پائین پرید و گفت: «اون منه! اون منه!»
مادر همه ی کفشدوزک های قرمز با خال های سیاه را برداشت؛ پائین در یخچال چسباند و گفت: «از این فرنی می خوری گل پسرم؟»
علی تند تند کفشدوزک ها را برداشت. گفت: «نمی خوام! فرنی نه!»
خداحافظی کرد و رفت. کفشدوزک های چسبان را گذاشت توی سبد جلوی موتورش. توی هال دور زد و دور زد. کفشدوزک ها بالا و پائین پریدند. جیغ کشیدند. دست زدند و گفتند: «هوراااا! تُند تر! آخ جووون!»
چند دقیقه بعد علی کوچولو کنار کفشدوزک ها خوابش برده بود! یک کفشدوزک روی دستش نشسته بود و نازشمی کرد. یکی هم روی لپ قرمزگلی اش برایش لالائی می خواند.
مادر بسم الله گفت. علی را به اتاقش برد و روی تختش خواباند. برگشت و کفشدوزک ها را از روی زمین جمع کرد و روی در یخچال چسباند.
وقت ناهار بود که علی از خواب بیدار شد.
مادر میز ناهار را چید و گفت: «پسرم غذاها منتظرن!»
علی انگشت کوچکش را تند تند توی دهانش فرو برد و درآورد. گفت: «غذا نه! شیرم»
مادر علی لقمه ای توی دهانش گذاشت و گفت: «آآآآووووممم، به! به! چقد خوشمزس!»
علی به مادرش نگاه کرد. سرش را کج کرد. لبخند زد و گفت: «نهههههههه»
مادر از پشت میز غذا بلند شد. به طرف در یخچال رفت.
گفت: «کفشدوزک های خوشگل می شه با ما غذا بخورین؟»
همگی داد زدند: «ما بَه آره! ما بَه آره!»
با خوش حالی سمت غذای علی دویدند و مشغول خوردن شدند. داد زدند: «علی جون! بیا غذاا! بیا لوبیا بخور!»
علی به طرف میز ناهار دوید. چشم های درشت سیاهش بازِ باز شده بودند.
گفت: «عه! این منه!» و تند و فرز رفت پیش مادر. مادر هم بغلش کرد. او را روی صندلی کوچولوی خودش نشاند.
علی کوچولو خندید. به مادر نگاه کرد و پرسید: «اینا لوبیا دوست دارن؟!» مادر گفت: «بله، کفشدوزک ها هم دوست دارن قوی بشن!»
علی غذایش را با شوق نوش جان کرد.
مادر و کفشدوزک ها به هم نگاه کردند و خندیدند.
❁بتول محمدی«رئوف»
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
#علی_و_کفشدوزک_ها
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
❀ೋ❀💕💕═ ﷽ ═💕💕❀ೋ❀
جهت دسترسی راحت تر به همه ی داستان های کانال میوه ی دل من #داستان_کودکانه را جستجو کنید.
#فهرست_داستانها
1⃣#خرس_کوچولو
(تشویق کودک به میوه خوردن)
2⃣#جایزه_خدا
(عید قربان)
3⃣#ادب
(عید غدیر)
4⃣#دستان_پر_مهر
(عید غدیر)
5⃣#جغد_دانا_و_شیر_مغرور
(هنر حل مسئله با فکر جمعی و ...)
6⃣#جوجه_طلایی
(گوش دادن به حرف پدر و مادر و اجازه گرفتن برای انجام هر کاری)
7⃣#پشمالو_و_توپ_رنگارنگش
(به اشتراک گذاشتن اسباب بازی ها با دوستان و بازی دسته جمعی)
8⃣#جوجه_تیغی_کوچولو
(کنترل خشم و عذرخواهی و ...)
9⃣#شاهزاده_کوچولو
(حضرت رقیه س)
0⃣1⃣#خرگوش_بازیگوش
(تلاش و کار و زحمت و آینده نگری)
1⃣1⃣#شربت_قدرت
(تشویق کودک به خوردن میوه)
2⃣1⃣#برفی_حمام_را_دوست_دارد
(تشویق کودک به حمام کردن و نظافت و پاکیزگی)
3⃣1⃣#نوک_حنا_در_شهر
(دیدن نعمت ها و نیمه ی پر لیوان و شکرگزاری بخاطر اون)
4⃣1⃣#فرشته_ی_کوچولو
(حضرت علی اصغر علیه السلام )
5⃣1⃣#دوست_مهربون
(دوست یابی و مهربانی)
6⃣1⃣#آرزوی_زنجیرک
(اربعین حسینی ع)
7⃣1⃣#فرصت_جبران
(در مورد مسواک زدن و راستگویی)
8⃣1⃣#تبلت_خوابالو
(تشویق کودک به بازی های حرکتی و دوری از گوشی و تبلت و ...)
9⃣1⃣#وروجک
(شکلک درآوردن کار خوبی نیست)
0⃣2⃣#حلما_و_حنانه
(در مورد از پوشک گرفتن)
1⃣2⃣#اگر_مدادرنگی_هایم_غصه_بخورند؟!
(امانت داری)
2⃣2⃣#قایقو_و_جیک_جیکو
(مهارت های رفتاری مختلف)
3⃣2⃣#صندلی_کوچولو
(از پوشک گرفتن)
4⃣2⃣#در_کار_خوب_اول_بود🌹
(یکی از صفات نیکوی پیامبر اسلام(ص)، اول سلام کردن)
5⃣2⃣#چهارگوش_بازیگوش!
(در مورد آسیب های بازی زیاد با گوشی و تبلت)
6⃣2⃣#مهمانی
(در مورد لباس مناسب فصل پوشیدن)
7⃣2⃣#تنهایی_بازی_نکن!
(در مورد تنها بازی کردن کودک)
8⃣2⃣#شام
(صرفه جویی در مصرف آب)
9⃣2⃣#شکرپاش
(در مورد خوابیدن به موقع)
0⃣3⃣#فیل_های_دوقلو
(فداکاری و مهربانی)
1⃣3⃣#گل_قالی
(در مورد بخشش و انفاق)
2⃣3⃣#قارقاری
(در مورد مسخره کردن و عیب جویی)
3⃣3⃣#اگه_گوشی_دستم_نبود!
(مضرات استفاده از تلفن همراه)
4⃣3⃣#دوستان_تیغ_تیغی
(آشنایی با اورژانس)
5⃣3⃣#جوراب_راهراه
(در مورد نظافت و پاکیزگی)
6⃣3⃣#چی_بهتر_است؟
(بهداشت)
7⃣3⃣#ماشین_زرد
(اثرات بد بازی های رایانه ای)
8⃣3⃣#رود_پر_آب
(در مورد همکاری و همدلی)
9⃣3⃣#برادر_من_می_شوی؟
(فرزندآوری)
0⃣4⃣#بچه_آهو
(فداکاری)
1⃣4⃣#شیرین_ترین_عسل
(زندگی زنبور عسل و ...)
2⃣4⃣#پرواز
(خواب دیدن کودک)
3⃣4⃣#راز_مورچه
(در مورد زود قضاوت نکردن و کمک کردن به دیگران)
4⃣4⃣#علی_و_کفشدوزک_ها
(در مورد غذاخوردن کودک)
5⃣4⃣#اجاقی_و_یخچالی
(مسئولیتپذیری و قدردان نعمات بودن)
6⃣4⃣#دوست_مهربان
(شهید سلیمانی عزیز)
7⃣4⃣#فیل_کوچولو
(در مورد عفو و بخشش)
8⃣4⃣#هدیه_عید
(مضرات تک فرزندی)
9⃣4⃣#شکلات_مینا
(در مورد مسواک زدن)
0⃣5⃣#پرچم_های_نورانی
(دهه فجر)
1⃣5⃣#توپ_بافتنی
(تفکر خلاق و سازنده)
2⃣5⃣#شیشه
( در مورد عدم مخفی کاری از والدین)
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕💕══════💕💕❀ೋ❀