eitaa logo
میوه دل من
4.5هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄ «به نام خدای مهربون» 🦔 جوجه تیغی کوچولو، تازه با مامان و بابا جوجه تیغی به جنگل آمده بود. یک روز صبح وقتی که نور خورشید از لا به لای درختان به جنگل می تابید و هوا حسابی گرم بود، جوجه تیغی کوچولو با توپش جلو در آمد و خرس کوچولو و میمونک و موش موشی را دید که مشغول بازی هستند. از دیدن آن ها خوشحال شد. کمی که به آن ها نگاه کرد، به سمتشان رفت و به خرس کوچولو و موش موشی و میمونک گفت:« سلام، من تازه به جنگل اومدم، با من دوست میشین؟...با من بازی می کنین؟...» خرس کوچولو و موش موشی و میمونک کمی به جوجه تیغی نگاه کردند و با خوشحالی به جوجه تیغی گفتند:« بله...چرا که نه...» جوجه تیغی توپش را روی زمین انداخت و گفت:«خُب، پس بیاید توپ بازی...» بعد هم چهار تایی شروع به توپ بازی کردند. همان طور که مشغول بازی بودند، خرس کوچولو شوتی زد و توپ به شاخه درخت خورد و صدای بلندی آمد. صدا، صدای ترکیدن توپ جوجه تیغی بود. جوجه تیغی کوچولو وقتی که دید توپش ترکید و تکه های آن روی زمین افتاد، شروع کرد به گریه کردن، خرس کوچولو و میمونک و موش موشی هم از اینکه توپ جوجه تیغی کوچولو ترکید، خیلی ناراحت شدند. خرس کوچولو که عمداً این کار را نکرده بود به طرف جوجه تیغی رفت تا از او معذرت خواهی کند، اما وقتی کنار جوجه تیغی ایستاد جوجه تیغی کوچولو صدای گریه اش بلندتر شد و با عصبانیت و گریه به خرس کوچولو گفت:«من توپم رو می‌خوام ...» خرس کوچولو تا می خواست حرف بزند جوجه تیغی کوچولو که خیلی عصبانی بود، به طرف خرس کوچولو یکی از تیغ هایش را پرتاب کرد و تیغ به دست خرس کوچولو خورد، بعد هم همانطور که گریه می کرد به طرف خانه رفت. خرس کوچولو که دستش زخمی شده بود خیلی درد داشت و گریه می کرد. میمونک و موش موشی خیلی نگران خرس کوچولو بودند و با کمک هم تیغ را از دست خرس کوچولو بیرون کشیدند و او را پیش دکتر زرافه بردند. جوجه تیغی کوچولو وقتی به خانه رسید، مامان جوجه تیغی از دیدن او نگران شد و از جوجه تیغی کوچولو پرسید:«چی شده!؟...چرا گریه می کنی؟...اتفاقی افتاده؟ و ...» جوجه تیغی کوچولو هم همانطور که گریه می کرد تمام ماجرا را برای مامان جوجه تیغی تعریف کرد. مامان جوجه تیغی خیلی ناراحت و نگران شد و به جوجه تیغی کوچولو گفت:«عزیزم، می‌دونم که چقدر توپت رو دوست داشتی، می‌دونم که خیلی از ترکیدنش ناراحت شدی...اما من و بابا به تو گفته بودیم که تیغ هایت را فقط به طرف شکارچی ها و دشمن پرتاب کنی...خرس کوچولو دوست تو بود، او که از عمد توپت را به شاخه درخت نزده بود...» جوجه تیغی هم که هنوز گریه می کرد با شنیدن حرف های مامان صدای گریه اش بلندتر شد و گفت:«آخه توپم رو خیلی دوست داشتم وقتی ترکید خیلی ناراحت و عصبانی شدم، اما الان خودم هم از کاری که کردم خیلی پشیمونم...نکنه برا خرس کوچولو اتفاقی بیفته...» میمونک و موش موشی هم خرس کوچولو را پیش دکتر زرافه رساندند، دکتر زرافه دست خرس کوچولو را پانسمان کرد و به او گفت که چند روزی نباید بازی کند تا دستش خوب شود. چند روزی بود خرس کوچولو در رختخواب استراحت می کرد و میمونک و موش موشی هم هر روز پیش او می رفتند. جوجه تیغی کوچولو هر روز جلو در می رفت و منتظر آمدن خرس کوچولو، موش موشی و میمونک می شد، اما خبری از آن ها نبود. جوجه تیغی خیلی نگران خرس کوچولو بود و از اینکه دیگر دوستی نداشت با آن بازی کند خیلی ناراحت بود، پیش مامان جوجه تیغی رفت و به مامان گفت:«مامان، من خیلی نگران خرس کوچولو هستم، چند روزِ که از هیچ کدوم از اونا خبری نیست! نکنه اتفاقی افتاده...» و بعد هم زد زیر گریه ... مامان جوجه تیغی که ناراحتی او را دید جوجه تیغی کوچولو را بغل کرد و به او گفت:«عزیزم، ناراحت نباش...الان همراه بابا به خانه خرس کوچولو می ریم تا هم او رو ببینیم و هم تو از خرس کوچولو عذر خواهی کنی و...» جوجه تیغی کوچولو از این حرف مامان خیلی خوشحال شد و سریع خودش را برای رفتن به پیش خرس کوچولو آماده کرد. جوجه تیغی کوچولو همراه پدر و مادر با یک شاخه گل به طرف خانه خرس کوچولو راه افتادند. جوجه تیغی با خودش فکر می کرد که خرس کوچولو از دیدنش ناراحت و عصبانی می شود و دیگر با او دوست نیست و عذر خواهیش را قبول نمی کند، ولی وقتی پیش خرس کوچولو رفت دید که خرس کوچولو از دیدن جوجه تیغی کوچولو خیلی خوشحال شده است و با لبخند به او سلام کرد و گفت:«خوش اومدی جوجه تیغی کوچولو...» جوجه تیغی که دید خرس کوچولو با مهربانی او را به خانه دعوت می کند با خوشحالی جلو رفت و شاخه گل را به خرس کوچولو داد و از او معذرت خواهی کرد. وقتی کنار خرس کوچولو نشست خرس کوچولو به او گفت:« از اینکه اون روز توپت ترکید خیلی ناراحت شدم و همون روز وقتی گریه می کردی اومدم عذر خواهی کنم که تو...»⏬
❀ೋ❀💕💕═ ﷽ ═💕💕❀ೋ❀ جهت دسترسی راحت تر به همه ی داستان های کانال میوه ی دل من را جستجو کنید. 1⃣ (تشویق کودک به میوه خوردن) 2⃣ (عید قربان) 3⃣ (عید غدیر) 4⃣ (عید غدیر) 5⃣ (هنر حل مسئله با فکر جمعی و ...) 6⃣ (گوش دادن به حرف پدر و مادر و اجازه گرفتن برای انجام هر کاری) 7⃣ (به اشتراک گذاشتن اسباب بازی ها با دوستان و بازی دسته جمعی) 8⃣ (کنترل خشم و عذرخواهی و ...) 9⃣ (حضرت رقیه س) 0⃣1⃣ (تلاش و کار و زحمت و آینده نگری) 1⃣1⃣ (تشویق کودک به خوردن میوه) 2⃣1⃣ (تشویق کودک به حمام کردن و نظافت و پاکیزگی) 3⃣1⃣ (دیدن نعمت ها و نیمه ی پر لیوان و شکرگزاری بخاطر اون) 4⃣1⃣ (حضرت علی اصغر علیه السلام ) 5⃣1⃣ (دوست یابی و مهربانی) 6⃣1⃣ (اربعین حسینی ع) 7⃣1⃣ (در مورد مسواک زدن و راستگویی) 8⃣1⃣ (تشویق کودک به بازی های حرکتی و دوری از گوشی و تبلت و ...) 9⃣1⃣ (شکلک درآوردن کار خوبی نیست) 0⃣2⃣ (در مورد از پوشک گرفتن) 1⃣2⃣؟! (امانت داری) 2⃣2⃣ (مهارت های رفتاری مختلف) 3⃣2⃣ (از پوشک گرفتن) 4⃣2⃣🌹 (یکی از صفات نیکوی پیامبر اسلام(ص)، اول سلام کردن) 5⃣2⃣! (در مورد آسیب های بازی زیاد با گوشی و تبلت) 6⃣2⃣ (در مورد لباس مناسب فصل پوشیدن) 7⃣2⃣! (در مورد تنها بازی کردن کودک) 8⃣2⃣ (صرفه جویی در مصرف آب) 9⃣2⃣ (در مورد خوابیدن به موقع) 0⃣3⃣ (فداکاری و مهربانی) 1⃣3⃣ (در مورد بخشش و انفاق) 2⃣3⃣ (در مورد مسخره کردن و عیب جویی) 3⃣3⃣! (مضرات استفاده از تلفن همراه) 4⃣3⃣ (آشنایی با اورژانس) 5⃣3⃣ (در مورد نظافت و پاکیزگی) 6⃣3⃣؟ (بهداشت) 7⃣3⃣ (اثرات بد بازی های رایانه ای) 8⃣3⃣ (در مورد همکاری و همدلی) 9⃣3⃣؟ (فرزندآوری) 0⃣4⃣ (فداکاری) 1⃣4⃣ (زندگی زنبور عسل و ...) 2⃣4⃣ (خواب دیدن کودک) 3⃣4⃣ (در مورد زود قضاوت نکردن و کمک کردن به دیگران) 4⃣4⃣ (در مورد غذاخوردن کودک) 5⃣4⃣ (مسئولیت‌پذیری و قدردان نعمات بودن) 6⃣4⃣ (شهید سلیمانی عزیز) 7⃣4⃣ (در مورد عفو و بخشش) 8⃣4⃣ (مضرات تک فرزندی) 9⃣4⃣ (در مورد مسواک زدن) 0⃣5⃣ (دهه فجر) 1⃣5⃣ (تفکر خلاق و سازنده) 2⃣5⃣ ( در مورد عدم مخفی کاری از والدین) ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ❀ೋ❀💕💕══════💕💕❀ೋ❀