┄━━•●❥-☀️﷽☀️-❥●•━━┄
#شیشه
پوریا و سامان پشت بوته کوتاه رز، پنهان شدند.
پوریا شاخه کوچکی را کنار زد. عطر گل رز را دوست داشت.
گنجشک کوچولو دانههای برنج را با نوک طلاییاش بر میداشت.
تند تند جلو میرفت تا دانه بعدی را بردارد.
پوریا آهسته تیر و کمانش را آماده کرد.
سامان تکه سنگ بزرگی را به دستش داد.
پوریا سنگ را نگاه کرد و گفت:
-این بزرگه!
سامان گفت:
-نترس بزن. با سنگ کوچک که نمیافتد.
پوریا سنگ را لا به لای کشَش گذاشت.
از جایش بلند شد.
تیر و کمان را به طرف گنجشک گرفت.
تا کش کمان را کشید، گنجشک به هوا پرید.
پوریا او را نشانه گرفت.
ولی گنجشک داشت به سرعت دور میشد.
سامان فریاد زد:
-زود باش! الان فرار می کند.
پوریا هر چه زور داشت جمع کرد تا سنگ به گنجشک بخورد.
اما وقتی کش را رها کرد، صدای شکسته شدن شیشه، در حیاط پیچید. از گنجشک هم خبری نبود.
فریادی کشید و دستش را روی دهانش گذاشت.
قلب کوچکش مثل گنجشکی که در قفس گیر افتاده، تند تند میزد.
-سامان! سامان! بیچاره شدم. وای! تو را به خدا به دادم برس. زدم شیشه پنجره اتاقمان شکست.
تو را به خدا بیا کمک کن. باید تا پدر و مادرم نیامدند درستش کنیم.
سامان تا شیشه را دید،
بلند گفت:
-وای پوریا! این شیشه خیلی بزرگه!
پولش زیاد میشه. چقدر پول داری؟
پوریا بغض کرد و گفت:
-فقط پولی که برای شاگرد اول شدن گرفتم.
بس میشود؟
+نه بابا! خیلی کم است. حالا اگر کلاس سومی بودیم، جایزهات بیشتر میشد. اما ما کلاس دومیها جایزهمان کمتر بود.
پوریا روی زمین نشست و موهای فرفریاش را چنگ زد.
-حالا چه کار کنم؟
سامان کنارش نشست و دست دور گردنش انداخت.
-غصه نخور! یه فکری میکنیم.
بعد از کمی فکر کردن گفت:
-آهان! فهمیدم! پاشو تا نیامدند.
هر دو به طرف پنجره رفتند.
سامان گفت:
-باید شیشههای شکسته که به پنجره چسبیده را در بیاوریم. این طوری نمیفهمند که اینجا شیشه ندارد.
پوریا کمی فکر کرد و گفت:
-آهان! مثل وقتی که مادرم شیشه را تمیز میکند.
اصلا دیده نمیشود.
سامان گفت:
-تازه خودم چند بار به شیشه در خوردم و سرم درد گرفت.
هر دو خندیدند.
پوریا جلو رفت و دستش را به طرف پنجره دراز کرد؛ ولی یک دفعه صدای فریادش بلند شد.
شیشه شکسته دستش را برید.
خون روی زمین میریخت.
درد و سوزش زیادی داشت.
فریاد میزد و گریه میکرد. سامان
با دیدن آن همه خون ترسید.
هر دو با هم گریه میکردند که پدر و مادر پوریا رسیدند.
وقتی پوریا را دیدند، سریع او را به درمانگاه بردند.
دکتر دستش را بخیه زد و گفت:
-پسر خوب! یادت باشد که همیشه برای انجام کارهایی که نمیتوانی انجام بدهی از بزرگترها کمک بگیری.
پدر گفت:
-و نباید سعی کنی که چیزی را از پدر و مادر مخفی کنی. بهتر است همیشه در کارها از ما مشورت بگیری.
شکستن شیشه یک اتفاق بود اما بریدن دستت را خودت باعث شدی.
پوریا ساکت ماند و فقط عذرخواهی کرد.
خون زیادی از او رفته بود، به او سِرم زدند و تا شب در درمانگاه ماند.
تا چند روز نمیتوانست مشقهایش را بنویسد و کارهایش را انجام دهد.
❁فرجامپور
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#داستان_کودکانه
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
┄━━•●❥-☀️🌼☀️-❥●•━━┄
❀ೋ❀💕💕═ ﷽ ═💕💕❀ೋ❀
جهت دسترسی راحت تر به همه ی داستان های کانال میوه ی دل من #داستان_کودکانه را جستجو کنید.
#فهرست_داستانها
1⃣#خرس_کوچولو
(تشویق کودک به میوه خوردن)
2⃣#جایزه_خدا
(عید قربان)
3⃣#ادب
(عید غدیر)
4⃣#دستان_پر_مهر
(عید غدیر)
5⃣#جغد_دانا_و_شیر_مغرور
(هنر حل مسئله با فکر جمعی و ...)
6⃣#جوجه_طلایی
(گوش دادن به حرف پدر و مادر و اجازه گرفتن برای انجام هر کاری)
7⃣#پشمالو_و_توپ_رنگارنگش
(به اشتراک گذاشتن اسباب بازی ها با دوستان و بازی دسته جمعی)
8⃣#جوجه_تیغی_کوچولو
(کنترل خشم و عذرخواهی و ...)
9⃣#شاهزاده_کوچولو
(حضرت رقیه س)
0⃣1⃣#خرگوش_بازیگوش
(تلاش و کار و زحمت و آینده نگری)
1⃣1⃣#شربت_قدرت
(تشویق کودک به خوردن میوه)
2⃣1⃣#برفی_حمام_را_دوست_دارد
(تشویق کودک به حمام کردن و نظافت و پاکیزگی)
3⃣1⃣#نوک_حنا_در_شهر
(دیدن نعمت ها و نیمه ی پر لیوان و شکرگزاری بخاطر اون)
4⃣1⃣#فرشته_ی_کوچولو
(حضرت علی اصغر علیه السلام )
5⃣1⃣#دوست_مهربون
(دوست یابی و مهربانی)
6⃣1⃣#آرزوی_زنجیرک
(اربعین حسینی ع)
7⃣1⃣#فرصت_جبران
(در مورد مسواک زدن و راستگویی)
8⃣1⃣#تبلت_خوابالو
(تشویق کودک به بازی های حرکتی و دوری از گوشی و تبلت و ...)
9⃣1⃣#وروجک
(شکلک درآوردن کار خوبی نیست)
0⃣2⃣#حلما_و_حنانه
(در مورد از پوشک گرفتن)
1⃣2⃣#اگر_مدادرنگی_هایم_غصه_بخورند؟!
(امانت داری)
2⃣2⃣#قایقو_و_جیک_جیکو
(مهارت های رفتاری مختلف)
3⃣2⃣#صندلی_کوچولو
(از پوشک گرفتن)
4⃣2⃣#در_کار_خوب_اول_بود🌹
(یکی از صفات نیکوی پیامبر اسلام(ص)، اول سلام کردن)
5⃣2⃣#چهارگوش_بازیگوش!
(در مورد آسیب های بازی زیاد با گوشی و تبلت)
6⃣2⃣#مهمانی
(در مورد لباس مناسب فصل پوشیدن)
7⃣2⃣#تنهایی_بازی_نکن!
(در مورد تنها بازی کردن کودک)
8⃣2⃣#شام
(صرفه جویی در مصرف آب)
9⃣2⃣#شکرپاش
(در مورد خوابیدن به موقع)
0⃣3⃣#فیل_های_دوقلو
(فداکاری و مهربانی)
1⃣3⃣#گل_قالی
(در مورد بخشش و انفاق)
2⃣3⃣#قارقاری
(در مورد مسخره کردن و عیب جویی)
3⃣3⃣#اگه_گوشی_دستم_نبود!
(مضرات استفاده از تلفن همراه)
4⃣3⃣#دوستان_تیغ_تیغی
(آشنایی با اورژانس)
5⃣3⃣#جوراب_راهراه
(در مورد نظافت و پاکیزگی)
6⃣3⃣#چی_بهتر_است؟
(بهداشت)
7⃣3⃣#ماشین_زرد
(اثرات بد بازی های رایانه ای)
8⃣3⃣#رود_پر_آب
(در مورد همکاری و همدلی)
9⃣3⃣#برادر_من_می_شوی؟
(فرزندآوری)
0⃣4⃣#بچه_آهو
(فداکاری)
1⃣4⃣#شیرین_ترین_عسل
(زندگی زنبور عسل و ...)
2⃣4⃣#پرواز
(خواب دیدن کودک)
3⃣4⃣#راز_مورچه
(در مورد زود قضاوت نکردن و کمک کردن به دیگران)
4⃣4⃣#علی_و_کفشدوزک_ها
(در مورد غذاخوردن کودک)
5⃣4⃣#اجاقی_و_یخچالی
(مسئولیتپذیری و قدردان نعمات بودن)
6⃣4⃣#دوست_مهربان
(شهید سلیمانی عزیز)
7⃣4⃣#فیل_کوچولو
(در مورد عفو و بخشش)
8⃣4⃣#هدیه_عید
(مضرات تک فرزندی)
9⃣4⃣#شکلات_مینا
(در مورد مسواک زدن)
0⃣5⃣#پرچم_های_نورانی
(دهه فجر)
1⃣5⃣#توپ_بافتنی
(تفکر خلاق و سازنده)
2⃣5⃣#شیشه
( در مورد عدم مخفی کاری از والدین)
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
❀ೋ❀💕💕══════💕💕❀ೋ❀