eitaa logo
میوه دل من
10.6هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
23 فایل
بسم الله النور انجام کارهای روزمره والدین در کنار بچه ها بازی های مناسب طبایع مختلف شعر و قصه های کاربردی بازی و خلاقیت و... ویژه کودکان زیر۷سال👶 ارتباط با ما:👈 @Rahnama_Javaher زیر نظر کانال طبیبِ جان: @Javaher_Alhayat
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
╔═✿❀🌸❀✿═══════╗ در هر ردیف دور تصویری که متفاوته خط بکش! ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ╚══════✿❀🌸❀✿══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از رسانه جواهر🪐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀چادر نمازت سایه‌ی رو سرمه... میاد انگاری بوی فاطمیه... سلام الله علیها @javaher_media ••┈•●•◎🌦◎•●•┈••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━┄ یه بازی جالب دیگه😍 فقط چند تا لیوان پلاستیکی و چند تا برگه کاغذ نیاز دارید. 👌😉 لیوان ها رو روی هم می چینید به شکلی که بین هر دو لیوان یک کاغذ قرار بگیره. و از فرزندان دلبتون میخواین که کاغذ ها رو طوری بکشند که لیوان ها روی هم قرار بگیرند😃 این بازی خیلی به افزایش تمرکز بچه ها کمک می کنه.👌 حتما خودتون هم این بازی رو انجام بدین.😎 بچه ها بیشتر از اسباب بازی، نیاز به یک همبازی خوب دارند👌😊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ امروز دو تا مهمون کوچک داشتیم که با هم خواهر بودن👧👩 هنوز نیم ساعتی از اومدنشون نگذشته بود که یهووو دعواشون شد😡😬 دخترم هم هاج و واج نگاهشون می‌کرد دعوا بالا گرفته بود و جیغ و دادشون بلند شده بود، رفتم سراغشون و گفتم: کیا دوست دارن یه مسابقه داشته باشیم🤔 یه دفعه ساکت شدن و بهم نگاه کردن و گفتن من من☝️☝️ گفتم: پس پیش به سوی آشپزخونه😍 اونا هم اصلا یادشون رفته بود که داشتن دعوا می‌کردن و دنبال من راه افتادن😉🚶‍♀🚶‍♀ دخترم هم دنبالم اومد و رفتیم تو آشپزخونه😊🚶‍♀ سه تا ظرف برداشتم و تو هر سه تا مساوی ماست ریختم و گذاشتم جلوشون😎 گفتم همه‌تون دستاتون رو بزارید پشتتون و وقتی گفتم 1⃣2⃣3⃣ بدون دست زدن به ظرفتون شروع کنید به خوردن ماست داخل ظرف😋 هر کی زودتر خورد برنده است🤩🏅 هر سه تاشون لبخند به لب و شاد و خندون آماده شمارش شدند😍 شروع کردم به شمارش و با گفتن 3⃣ دخترا شروع کردن به خوردن و خندیدن🤗 خلاصه اونقدر خوششون اومده بود که دلشون می‌خواست بازم تکرار کنیم و مسابقه رو انجام بدیم☺️ آخرش هم یه عکس یادگاری انداختن با همون شکل که که دور لبشون ماستی شده بود😄 این مسابقه رو برای بچه‌های با غلبه صفرا🔥 وقتی بچه‌ها دعواشون میشه و صفراشون میره بالا😡 برای تشویق بچه‌ها به خوردن میان وعده ‌سالم💪 تجربه کردن حس رقابت سالم و برد و باخت👌 و سرگرم کردن بچه‌ها و‌‌‌... می‌تونید انجام دهید😊 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
┄━━━•●❥-🌹﷽🌹-❥●•━━━┄ مادر مشغول پختن ناهار بود. علی‌‌ سوار بر موتور پلاستیکی اش، وارد آشپزخانه شد. گفت: «آم، آم، آم‌‌، مامان سَلام!» از موتورش پیاده شد. مادر خندید و با لحن بچگانه گفت: «سلام پسر گلم!» علی کوچولو تند‌‌ تند دست های کوچکش را توی هوا تکان تکان داد. دستش را گذاشت روی لب‌‌ هایش و برداشت. برای مادرش بوس فرستاد. گفت:«خُداحافظ! خُداحافظ!» سوار موتورش شد. مادر دستش را روی سینه اش گذاشت. گفت: «دورت بگردم الهی!» بعد دوید طرف اپن. ظرف میوه را برداشت و گفت: «میای با هم میوه بخوریم؟» علی همانطور که با سرعت دور شد، گفت: «دوست ندارم، میفته‌‌ نه!» چیزی نگذشت که علی پیش مادر برگشت. انگشت اشاره اش را به طرف کفشدوزک های چسبان روی در یخچال دراز کرد. بالا و پائین پرید و گفت: «اون منه‌‌! اون منه‌‌!» مادر همه ی کفشدوزک های قرمز با خال های سیاه را برداشت؛ پائین در یخچال چسباند و گفت: «از این فرنی می خوری گل پسرم؟» علی تند تند کفشدوزک ها را برداشت. گفت: «نمی خوام! فرنی‌‌ نه!» خداحافظی کرد و رفت. کفشدوزک های چسبان را گذاشت توی سبد جلوی موتورش. توی هال دور زد و دور زد. کفشدوزک ها بالا و پائین پریدند. جیغ کشیدند. دست زدند و گفتند: «هوراااا! تُند تر! آخ جووون!» چند دقیقه بعد علی کوچولو کنار کفشدوزک ها خوابش برده بود! یک کفشدوزک روی دستش نشسته بود و نازش‌می کرد. یکی هم روی لپ قرمزگلی‌‌ اش‌‌ برایش لالائی می خواند. مادر بسم الله گفت. علی را به اتاقش برد و روی تختش خواباند. برگشت و کفشدوزک ها را از روی زمین جمع کرد و روی در یخچال چسباند. وقت ناهار بود که علی از خواب بیدار شد. مادر میز ناهار را چید و گفت: «پسرم غذاها منتظرن!» علی انگشت کوچکش را تند تند توی دهانش فرو برد و درآورد. گفت: «غذا نه! شیرم» مادر علی لقمه ای توی دهانش گذاشت و گفت: «آآآآووووممم، به! به! چقد خوشمزس!» علی به مادرش نگاه کرد. سرش را کج کرد. لبخند زد و گفت: «نهههههههه» مادر از پشت میز غذا بلند شد. به طرف در یخچال رفت. گفت: «کفشدوزک های خوشگل می شه با ما غذا بخورین؟» همگی داد زدند: «ما بَه‌‌ آره! ما بَه آره!» با خوش حالی سمت غذای علی دویدند و مشغول خوردن شدند. داد زدند: «علی جون! بیا غذاا! بیا لوبیا بخور!» علی به طرف میز ناهار دوید. چشم های درشت سیاهش بازِ باز شده بودند. گفت: «عه! این منه‌‌‌!» و تند و فرز رفت پیش مادر. مادر هم بغلش کرد. او را روی صندلی کوچولوی خودش نشاند. علی کوچولو خندید. به مادر نگاه کرد و پرسید: «اینا لوبیا دوست دارن؟!» مادر گفت: «بله، کفشدوزک ها هم دوست دارن قوی بشن!» علی غذایش را با شوق نوش جان کرد. مادر و کفشدوزک ها به هم نگاه کردند و خندیدند. ❁بتول محمدی«رئوف» ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ┄━━━•●❥-🌹❀🌹-❥●•━━━┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👶چگونگی رشد نوزاد یک ماهه👶 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
¨‘°ºO✰┈•✦⚘﷽⚘✦•┈✰Oº°‘¨ امروز یه بازی خیلی ساده اما پر تحرک و پرهیجان براتون آوردیم😉👌 امروز رو بالشتی هایی که شسته بودم رو میخواستم بدوزم.🧕🏻✂️ دخترمم همش می گفت مامان بیا باهم بازی کنیم.👧🏻 منم که وقت بازی کردن نداشتم.😞 به ذهنم رسید یکی از رو بالشتی ها رو بهش بدم تا باهاش بازی کنه. رو بالشتی رو تنش کرد و ازش خواستم که باهاش دور فرش راه بره. بعد که دیگه خسته شده بود. توپ هاش رو ریختم داخل اتاق و خواستم که توپ ها رو برداره و داخل رو بالشتی بندازه. و بعد کم کم بازی سخت تر می شد.😎 بهش گفتم که فقط توپ های قرمز رو جمع کنه.👧🏻🔴 و بعد هم همین طور باقی رنگ ها رو خواستم که جمع کنه و بریزه داخل رو بالشتی. منم در تمام لحظات سعی می کردم مشوقش باشم و براش دست بزنم تا خسته نشه و از بازی حسااااابی لذت ببره.😍👏👏 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ¨‘°ºO✰┈•✦⚘⚘✦•┈✰Oº°‘¨
━━━━━✤✤﷽✤✤━━━━ باز اومدیم با یک بازی خلاقانه جدید🤗 لوازم مورد نیاز مون چند تا بطری با درب های رنگی هست.👌 بخش بالایی بطری ها رو برش می زنیم و به یک سطح صاف چسب می زنیم.👍 به همین راحتی وسیله بازی ما آماده ست😍👏👏 حالا از گل دخترا و گل پسراتون میخواین که درب هر بطری رو روی سر خودش ببندند.👏👏👏 می تونید از بطری هایی با درب های کوچک و بزرگ هم استفاده کنید.☺️ تا هم رنگ ها رو یاد بگیرند و هم سایزها رو👌😉 ╭┅───🌸—————┅╮ @MiveiyeDel_man ╰┅───🌼—————┅╯ ━━━━━✤✦✤✦✤━━━━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بازی جالب با درب بطری👌 😍👌
تجربه ی این مادر عزیز👌
خیلی خوبه👌 برای دندان گیر کودک می توانید از ریشه ی تازه ی شیرین بیان استفاده کنید و اگر ریشه ی تازه در دسترس نبود، ریشه ی خشک را از عطاری گرفته و در آب بخیسانید و از آن برای دندان گیر کودک استفاده کنید.👌
احسنت👌 چه عالی👏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا