فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•°o.O🐠🦋🐠•°o.O
الهی صدای این خندهها تو خونهی همه بپیچه😍 و هیچ خونهای بدون بچه نباشه🤲
بلند و از ته دل بگید آمین❤️
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
در زمان متوکل عباسی زنی نزد او آمد و گفت:
من حضرت زینب هستم و به خواست خدا هر چهل سال یک بار جوان میشوم😳
متوکل، بزرگان و علما را جمع کرد و به آنها گفت:
دلیلی برای دروغ گویی او دارید❓
گفتند: نه.
آنان به متوکل گفتند:
امام هادی (علیهالسلام) را بیاور، شاید بتواند دروغگویی این زن را ثابت کند💯
امام حاضر شد و فرمود:
این زن دروغ میگوید و حضرت زینب (سلامالله) در فلان سال وفات یافت🥀
متوکل گفت:
دلیل دیگری برای ثابت کردن دروغ گویی او داری⁉️
امام فرمودند:
بله، گوشت فرزندان حضرت فاطمه (سلامالله) بر درندگان حرام است❌
متوکل خواست زن را در قفس شیر بیندازد که دروغ او معلوم شود🦁
بعضی دشمنان امام به متوکل پیشنهاد کردند که خود امام داخل قفس برود.
متوکل به امام عرض کرد:
آیا میشود خود شما داخل قفس بروید؟
امام داخل قفس شیرها رفت. وقتی امام داخل شد، شیرها آمدند و در کنار امام خوابیدند و امام آنها را نوازش کرد و با دست اشاره میکرد و هر شیر به کناری رفت😍
وزیر متوکل به او گفت:
زود او را بیرون بیاور وگرنه آبروی ما میرود😣
امام فرمود:
هر کس میگوید فرزند حضرت فاطمه (سلامالله) است داخل شود.
متوکل به آن زن گفت:
داخل شو🦁
آن زن گفت:
من دروغ میگفتم😒
و به این صورت دروغ آن زن به همه ثابت شد😊
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
شب رغبتها
رغائب به معنای آرزو نیست❗️
بلکه به معنای گرایش و میل و مجذوب شدن است✅
چرا مفهوم بلند رغائب را به آرزوها تحریف کرده و «طول آرزو» را در چنین فرصتی تبلیغ میکنند⁉️
آفتی که پیامبر (صلاللهعلیهوآلهوسلم) از آن بر ما میترسیدند!
شب رغبتها است، از خدا بخواهید رغبتهای یک سال شما رو هدایت و اصلاح کند❗️
فاستبقوا الخیرات شویم که بالاترین خیرات زمینهسازی ظهور مولاست که باید به سمتش سبقت بگیریم❤️
آیتالله جوادی آملی
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا! یه کامیون اسکناس واسه ما بفرست خوش باشیم😊
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#حاج_آقا_قرائتی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⬆️ بیاین با هم دایناسور بکشیم😍
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#نقاشی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
ماهی، اسفناج و پورهی هویج🍲
این غذا مناسب کودکان ۱۰ تا ۱۲ ماهه است.
ماهی غذایی سرشار از چربیهای مفید و اسیدهای چرب امگا ۳، اسفناج منبع آن و هویج هم غنی از ویتامین A و C است. با استفاده از این سه مادهی غذایی میتوانید یک وعده غذای مقوی و سالم برای فرزندتان تهیه کنید.
مواد لازم⬇️
فیلهی ماهی: نصف فنجان
هویج خرد شده: نصف فنجان
اسفناج: نصف فنجان
آب: نصف فنجان
روش تهیه🥣
آب را در قابلمه ریخته و اجازه دهید تا جوش بیاید. ماهی، اسفناج و هویج را در سبد مخصوص بگذارید و پس از جوش آمدن آب، روی قابلمه قرار دهید تا بخارپز شوند. برای بخارپز شدن مواد ۲۰ دقیقه زمان کافی است. سپس همهی مواد را در مخلوطکن ریخته و با هم ترکیب کنید.
نوش جان❗️
#تولد_تا_هفت_سالگی
#میوه_ی_دل_من
#پیشنهاد_غذا
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب نورانی، از همه شما عزیزان التماس دعا داریم🤲
در رأس همه دعاها، دعا برای فرج و سلامتی 🌹آقا صاحبالزمان عج🌹
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
46.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
══❀﷽❀══
#تقرّب4⃣2⃣
💠چگونه به خدا و امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) مقرّب شویم؟
⬅️ جلسه بیست و چهارم
🎙 #استاد_پناهیان
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ماهی به ظاهر خیلی مهربونه😉
اما...
خودتون ببینید☺️
#میوه_ی_دل_من
#تولد_تا_هفت_سالگی
#نقاشی
#خلاقیت
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
—✧✧🌸✧ 📚 ✧🌸✧✧—
آی قصه قصه قصه📚
این داستان: سه بز زرنگ🐐
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه1⃣
روزی روزگاری تو دامنهی یک تپهی سرسبز، سه تا بز زرنگ زندگی میکردن!
یک بز کوچولو، یک بز متوسط و یک بز بزرگ.
فامیل اونا زرنگ بود و توی کل دهکدههای اطراف، همه اونا رو به اسم سه بز زرنگ میشناختن!
اونا عاشقونه چمنزار و تپهی قشنگشون رو دوست داشتن! ولی تپهی اونا دیگه سبزه نداشت. زمستون سال قبل اونقدر سرد بود که تموم علفها را از بین برده بود و الان فقط چند دستهی کوچیک علف بین گلها و سنگها باقی مونده بود!
بالاتر از تپه، یک چمنزار سرسبز و خیلی زیبا قرار داشت که پر از یک عالمه علف آبدار و خوشمزه و بلند بود که واقعا برای بزها غذای خیلی خوبی به نظر میومد!
بز زرنگ کوچولو با خودش فکر کرد:
وای خدا جون! اون علفهای خوشمزهی توی چمنزار بالا رو ببین! من باید حتما برم و کلی از اونا بخورم تا مثل برادر بزرگم، درشت و قوی بشم!
بز زرنگ کوچولو به سمت چمنزار سرسبز رفت. اون اصلا به هیچکدوم از برادراش نگفت که داره کجا میره!
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه2⃣
بز زرنگ کوچولو دوید و دوید.
طولی نکشید که به رودخانه بزرگی برخورد کرد. روی رودخونه، یک پل سنگی باشکوه خیلی زیبا بود؛ ولی چیزی که بز زرنگ کوچولو نمیدونست این بود که این پل مال یک غول بزرگ وحشتناکه!
بز زرنگ کوچولو چند قدم بیشتر روی پل راه نرفته بود که صدای فریاد بلندی از پایین پل به گوشش رسید.
غول نعره زد:
کی جرات کرده و داره روی پل قشنگ من راه میره؟؟
بز بلا با صدایی لرزون پاسخ داد:
این منم. کوچکترین بز زرنگ!
غول سر زشتش رو از زیر پل بلند کرد و با صدای خیلی وحشتناکی گفت:
کوچکترین بز زرنگ؟ این پل قشنگ منه و هیچکس حق نداره از روش رد بشه! من دیگه نمیذارم تو از این جلوتر بری و برای صبحانه تو رو یک لقمهی چپ میکنم!
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه3⃣
بز زرنگ کوچولو خیلی خیلی زیاد ترسیده بود و داشت از وحشت میلرزید، ولی تونست خودشو کنترل بکنه و محکم جواب بده:
جناب غول! شما خیلی غول باشکوه و بزرگی هستید! من بز زرنگ خیلی کوچولویی هستم و مطمئنم که اگه منو بخورید، اصلا سیر نمیشید! من یک برادر دارم که خیلی از من بزرگتره! صبر کنید تا اون بیاد و اونو بخوربد تا حسابی سیر بشید!
غول گفت:
خیلی خیلی بزرگتره؟
بز زرنگ کوچولو با آب و تاب گفت:
اوه بله، جناب غول!
غول گفت:
خیلی خب، من به تو اجازه میدم که از روی پل رد بشی!
بز بلای کوچولو که نمیخواست هیچ لحظهای رو هدر بده، با عجله از روی پل رد شد و با تموم سرعتی که میتونست دوید و دوید!
بز زرنگ کوچولو به سلامت از روی پل رد شد و به سمت چمنزار حرکت کرد. وقتی به چمزار رسید با لذت شروع کرد به خودن علفهای آب دار و بلند!
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه 4⃣
در همین لحظه، توی دامنه تپهی قشنگ، بز زرنگ متوسط با تعجب به چمنزار سرسبز نگاه کرد.
بز زرنگ متوسط با خودش فکر کرد:
وای خدای من! اون علفهای سبز و آبدار توی چمنزار رو ببین! من باید حتما برم اونجا و یه شکم سیر از اون علفها بخورم تا منم مثل برادر بزرگم، قوی و درشت بشم!
بز زرنگ متوسط به سمت چمنزار سرسبز رفت. اون هم به برادر بزرگش نگفت که داره کجا میره.
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯
صفحه5⃣
بز زرنگ متوسط دوید و دوید.
طولی نکشید که اون هم به همون رودخونه با پل سنگی با شکوه رسید! اون هم نمیدونست که این پل مال یک غول بزرگ وحشتناکه!
بز زرنگ متوسط چند قدم بیشتر روی پل راه نرفته بود که صدای فریاد بلندی از زیر پل بلند شد.
غول فریاد زد:
کی جرات کرده و داره روی پل قشنگ من راه میره؟
بز زرنگ متوسط با صدای خیلی نازکی پاسخ داد:
این منم. بز زرنگ متوسط!!
غول سر زشتش رو از زیر پل بلند کرد و با صدای خیلی ترسناکی گفت:
بز زرنگ متوسط، این پل قشنگ منه و هیچکس حق نداره از روش رد بشه! من دیگه نمیذارم تو از این جلوتر بری و برای ناهار تو رو یک لقمهی چپ میکنم!
⬇️ادامه
#میوه_ی_دل_من
#داستان
#تولد_تا_هفت_سالگی
╭┅───🌸—————┅╮
@MiveiyeDel_man
╰┅───🌼—————┅╯