eitaa logo
مبتـلا بـہ حࢪ‌م...(:
252 دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
1.1هزار ویدیو
31 فایل
﴾﷽﴿ خیره‌بر‌عکس‌حرم،زیرلب‌میگویم نوکرت‌دلتنگ‌است،خودت‌کاری‌کن(: #حسین‌من♡ #ࢪ‌ضاےمن♡ ﴿چیزے‌ڪــہ‌دنبالشے‌﴾ 『 https://eitaa.com/Mobtala_Be_Haramm/12956 』 از‌ایـن در مـرو ڪـہ نـظـرشـده اے(: 『 کپے‌!؟/حلاله‌،صلوات‌یادت‌نره‌رفیق』
مشاهده در ایتا
دانلود
-حمایت @Hanin128 +سلام علیڪم🌱 حتما...(: رفقا حمایتشون کنیم🚶🏻‍♀
enc_16252583375668299298652.mp3
1.36M
همیشه یک نفر هست .. تو بی کسی کنارم .. !' اگه همه ولم کنن "امام رضا" رو دارم (:💔' 🌱
شبتون امام حسینی...(:🌱
صبحتون به روشنایی چهره امام زمان(عج) 🌿🖤
کی میشود پیکر من جای بگیرد اینجا . .
سلام قصد این رو دارم که کانال رو انتقال مالکیت بدم اگر کسی هست که میخواد مراجعه کنه پیوی @bano_51524
https://rubika.ir/Rayehe_1401 کانال جدیدمون در روبیکا حمایت کنید
هدایت شده از ماه‌شب‌تارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 میرم پشت کاخ... دیواراش تقریبا خیلی بلنده... ولی از اونجایی که بنده خواهر برادر شر و شیطونی مثل اقا رهی هستم از پسش بر میام... از دیوار میرم بالا و یه سر و گوشی اب میدم... یه حیاط خیلی بزرگ مجلل با کلی ماشین سیاه و کلی ادمای ورزشکار تو کت و شلوار سیاه... که بیسیم دارن و مسلحن... اب دهنمو با سر و صدا قورت میدم و همینجوری به دید زدنم ادامه میدم که یکی از اون محافظا سرشو بر میگردونه این سمتی و باعث میشه دست و پامو گم کنمو و... بله... سقوط کنم پشت این بوته ها... صدای دوتا از محافظارو میشنوم که دارن باهم حرف میزن... کوچک ترین حرکتیم نمیکنم و گوشمو تیز میکنم تا ببینم چی میگن؟ -چی بود؟ +نمیدونم، بهتره بریم ببینیم حالا دارم صدای قدم هاشونو میشنوم... قلبم مثل گنجشک خودشو به این ور و اون ور میکوبه... همینطوری که صدای قدم هاشون نزدیک و نزدیک تر میشه لرزش دست و پای منم بیشتر میشه.... شروع میکنم تو دلم ایة الکرسی خوندن... صدای قدما قطع میشه... بوته ها شروع به تکون خوردن میکنن خودمو بیشتر جمع میکنم... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
هدایت شده از ماه‌شب‌تارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 -چیزی اینجا نیست -حتما گربه بوده...بیخیال بیا برگردیم سر پستمون...ارباب ببینه نیستیم عصبی میشه بعدم صدای دور شدن قدم هاشونو حس میکنم... نفس عمیقی میکشم و خودمو آزاد میکنم... حالا کاملا روی زمین دراز کش شدم... صبر میکنم کمی اروم بگیرم بعد بلند میشم میشینم... تازه متوجه میشم که روسریم خونی شده و گونه ی سمت راستم میسوزه... لبامو به دندون میگیرم تا صدام از شدت سوزشش در نیاد... انقدر استرس داشتم که اصلا متوجه درد خراش روی گونه ام نشدم... دست میکشم روش... تقریبا خراش بزرگیه ولی زیاد عمیق نیست... دست خونیمو به خاک میمالم و فعلا بیخیال زخمم و کثیف شدن لباسام میشم.... از پشت بوته ها راه میفتم تا شاید بتونم این پشت مشتا یه راه مخفی به کاخ پیدا کنم... همینطور میرم و میرم تا میرسم به یه در... دستگیره ی درو خیلی اروم فشار میدم که باز میشه... یجای خیلی خیلی تاریکه طوریکه هیچیو نمیتونم ببینم... بوی دلپذیر خاک بینیمو نوازش میکنه... گوشیمو در میارم و چراغ قوشو روشن میکنم... من تو... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
هدایت شده از ماه‌شب‌تارم!☽
🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱 🌱 ✋🏻🍃 🌸🌱 چراغو میچرخونم و اطرافمو نگاه میکنم... من توی انباریم... جز خرت و پرت هیچی اینجا نیست... البته بماند که یه طرفش کلا منبع مواد غذاییه و پر از برنج و روغن و... البته به قدری که معلومه برای مصرف شخصی اربابشون استفاده میشه... پس بازم میگردم دنبال در که یه در دیگم پیدا میکنم و دستگیره ی اونم فشار میدم... قفله... حتما همه از در پشتی وارد اینجا میشن و دری که به داخل کاخ راه داشته باشرو قفل کردن... ولی باید کلیدش همینجاها باشه... دور و اطرافو خوب میگردم تا اینکه بالاخره بالای چهار چوب در پیداش میکنم... درو باز میکنم... یه راهروی طولانیه... با فرش قرمز و کاغذ دیواری و چراغ دیواریای سلطنتی... چراغ قوه ی گوشیمو خاموش میکنم و میزارمش تو جیبم... بعدم راه میفتم تا ببینم این راهرو تهش چیه... بعد از اینکه کل راهرورو طی کردم به سمت چپ میپیچم و بعد از گذروندن یه راهروی کوتاه به یه در دیگه بر میخورم که بالاش شیشه داره... فوری سرمو خم میکنم تا اگر کسی پشت شیشست منو نبینه... ادامہ داࢪ‌د...✨🌿 مبتـلا بـہ حࢪ‌م🚶🏻‍♀ 🌱@Mobtala_Be_Haramm🌱 🌱 🌸🌱 🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱 🌸🌱🌸🌱🌸🌱 🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱
نگاه‌هایم‌بہ‌عکسِ‌ضریحش، وبوسہ‌هایم‌ازراهِ‌دور...
مامعمولیااینطوری‌هستیم‌کہ: یہ‌دفعه‌یہ‌غم‌میادمیشینہ‌توقلبمون! بعدپمپاژمیشہ‌توکل‌بدنمون وسرازیرمیشہ‌ازچشممون!‌(:🖤 ... ‌‌‌‌‌‌‌‌
خداحافظ‌مـُحرم.. خداحافظ‌رقیہ خداحافظ‌زینب خداحافظ‌رباب خداحافظ‌علی‌اصغر خداحافظ‌علی‌اکبر خداحافظ‌قاسم خداحافظ‌علمدار خداحافظ‌اربـٰاب...🚶🏿‍♂