فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مسئول جمعیت امامرضاییها: این انقلاب خدایی است
🔸حاج حسین یکتا، مسئول جمعیت امامرضاییها در برنامه دستخط:
🔹در عراق یک بچه روی ویلچر گفت به آیت الله خامنه ای بگید فداتون بشم روی ما حساب کنید.
🔹یکبار آرزو دارم توی عمرم آقا رو ببینم.
🔹این انقلاب خدایی است، این حرکت الهی است،این نگاه بینهایتی است.
@Modafeaneharaam
﴾﷽﴿
.
روح الله در کارهای رزمی و ورزش بسیار تبحر داشت.
روحیه ی جوانمردی و شجاعتش هم مثال زدنی بود.
همیشه برای کمک کردن به دیگران جزء داوطلبین بود.
وقتی درباره ی کار صحبت می کردیم، میگفت:
من اگر سپاهی نبودم حتما «آتشنشان» میشدم. دوست دارم در اوضاع آشفته شهر بتونم به مردم کمک کنم.
همین روحیه ای که داشت باعث شد به خط مقدم دشمن بزند و در راه کمک به مسلمانان همچون آتشنشانان گرفتار در آتش بسوزد!
@Modafeaneharaam
🔻 واکسن برکت خیلی موثرتر از واکسن سینوفارم است
🔸 دکتر سامه یح، عضو کمیسیون بهداشت و درمان مجلس: واکسن برکت خیلی موثرتر از واکسن سینوفارم است. واکسن کوو ایران برکت در پیک بسیار شدیدی که در سیستان و بلوچستان وجود داشت، امتحان و این پیک توسط همین واکسن مهار شد. همچنین در مدتی که واکسن تزریق شد، تعداد فوتیها به صفر رسید. این از آثار برکت است.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک خانواده و ٢٣ شهید ...
درباره شهدای دزفول از زبان عباس موزون.
@Modafeaneharaam
⭕️ مداحی سوزناک سیدرضا نریمانی برای فرمانده مدافعان حرم، سپهبد سلیمانی😔
📸تصاویر برای نخستینبار
منتشر میشوند💔👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4218617913C3cb919e0aa
هدایت شده از مدافعان حرم 🇮🇷
🔴 این کانال رو حتما دنبال کنید 🔴
♨️چگونگی لحظات مرگ ( بسیار جالب و خواندنی)👌
♨️انسانها هنگام مرگ چه چیزهایی می بینند⁉️
♨️روح انسان در کدام قسمت از جسم قرار دارد⁉️
♨️آیا مرده ها در هنگام تشییع جنازه حرف میزنند⁉️
♨️کیفیت مرگ چگونه است و چه بر سر روح می آید⁉️
👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1384120320C0415c1301e
پاسخ سوالات اینجا👆👆
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_دوازدهم 💠 حتی روزی که به بهای وصال سعد ترکشان میکردم، در آخرین لحظات خرو
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سیزدهم
💠 دیگر رمق از قدمهایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُستتر میشد و او میدید نگاهم دزدانه به طرف در میدود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانهام را گرفت تا زمین نخورم.
بدن لختم را به سمت ساختمان میکشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح #سوریه را از یادش نمیبرد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط بهخاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده #دمشق درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو میگیریم!»
💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس میکشیدم و او به اشکهایم شک کرده و میخواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه #زینبیه رو زد! اونوقت قیافه #ایران و #حزب_الله دیدنیه!»
حالا می فهمیدم شبی که در #تهران به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی میکرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود.
💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و میدید شنیدن نام #زینبیه دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و #شیعه را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعهها تو همین شهر سُنینشین داریا هم یه حرم دارن، اونو میکوبیم!»
نمیفهمیدم از کدام #حرم حرف میزند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمیشنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف میلرزید.
💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمیدانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه #داریا بهشت سعد و جهنم من شد.
تمام درها را به رویم قفل کرد، میترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از #عشق کشید :«نازنین من هر کاری میکنم برای مراقبت از تو میکنم! اینجا بهزودی #جنگ میشه، من نمیخوام تو این جنگ به تو صدمهای بخوره، پس به من اعتماد کن!»
💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و میدیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بیرحمانه دلم را میسوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشیگریاش شده بودم که میدانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت.
شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را میدیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ میگفت و من از غصه در این #غربت ذره ذره آب میشدم.
💠 اجازه نمیداد حتی با همراهیاش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه #کنیزش بودم که مرا تنها برای خود میطلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت میکردم دیوانهوار با هر چه به دستش میرسید، تنبیهم میکرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم.
داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات میشد، سعد تا نیمهشب به خانه برنمیگشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجرهها میجنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میلههای مفتولی نمیشدم که دوباره در گرداب گریه فرو میرفتم.
💠 دلم دامن مادرم را میخواست، صبوری پدر و مهربانی بیمنت برادرم که همیشه حمایتم میکردند و خبر نداشتند زینبشان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا میزند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت.
اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدمهایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شبها تمایلی به همنشینیاش نداشتم که سرپا ایستادم و بیهیچ حرفی نگاهش کردم.
💠 موهای مشکیاش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!»
برای من که اسیرش بودم، چه فرقی میکرد در کدام زندان باشم که بیتفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم #ترکیه!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
✨بسم ربّ الزهرا(س)
🍃مدتهاست طنین صدایشان آسمان در آسمان دنیا پیچیده اما آنقدر مشغول زیباییهای آن شدهایم و آنقدر صدای این شلوغی ها اوج گرفته که دیگر قادر به شنیدن صدای آنها نیستیم.
🍃شهدا را صدا زدیم. آنجا که گرهای که به کارمان افتاده بود را نتوانستیم خودمان باز کنیم؛ جواب ندادند. نه بهتر است بگویم ما لایق شنیدن آن نبودیم. شاید هم جوابشان را قبول نداشتیم. به هرحال از آن پس، دور رفاقت با آنها را خط کشیدیم. این رسم رفاقت و عاشقی نبود.
🍃بیایید از حاج محمود شیوه پیمودن این راه را بیاموزیم... ارادت و #غیرت را با نائب امام زمان(عج) در طول انقلاب و جنگ تجربه کرد. در عملیاتهای مختلف شرکت کرد. کمکم تا پایان جنگ، دوستانش از بند اسارت دنیا آزاد شدند اما او ماند و آثاری که از این رفاقت و رشادت بر تنش جا خوش کرده بودند.
🍃بعد از آن ۸سال، خاکهای گلگون به خون شهدا را در ایران و #عراق زیر و رو کرد تا اثری از پیکر مطهر رفقایش پیدا کند. در یکی از همین کاوش ها در عراق بود که بیل مکانیکی به یک مین برخورد کرد. ترکشهایش در بازو و قلبش آرام گرفتند.
🍃او پای عشقش به #خدا و شهدا ماند و پس از قریب به سی سال، از همانجایی که خودش آن را اتوبان شهادت نامیده بود، به جمع رفقایش پیوست.
✍نویسنده: #محدثه_کربلایی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_حاج_محمود_توکلی
📅تاریخ شهادت : ۱۰ مهر ۱٣٩٨
📅تاریخ انتشار : ۱۰ مهر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : عراق
🥀مزار شهید : گلزار شهدای خیر اباد فلاورجان، اصفهان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
@Modafeaneharaam
20.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با جوانی که بعد از بازگشت از جبهه، خانوادهاش او را نشناختند
👤 "عباسعلی مختاری" جانباز دفاع مقدس:
🔹ترکش داخل دهنم رفت، لثه و استخوانهای بینی و گونهام خرد شد.😞
@Modafeaneharaam